فاتحان خرمشهر/ قسمت هفتم
در قسمت هفتم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) می‌خوانیم: هنگام عصر هوا به شدت طوفانی شد. بهترین فرصت برای رفتن بود. دشمن در آن هوا دید کافی نداشت. در آن هوای طوفانی یک تیم از بچه‌ها به همراه دو نفری که از نخلستان برگشته بودند را فرستادیم بروند و رزمندگان مستقر در نخلستان را به عقب بیاورند. از بچه‌هایی که رفتند پدر مصطفی حمیدی و سردار جانباز بهمن نوری یادم هستند.

 

به گزارش نوید شاهد زنجان، سردار سرتیپ محمدتقی اوصانلو فرمانده دلاور قرارگاه حمزه سیدالشهداء شمال غرب کشور در قسمت هفتم خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس (آزادی خرمشهر) روایت می‌کند:

 

.. قبل از نخلستان تنومه دژ مرزی عراق بود. یکی از آنانی که از نخلستان برگشته بود پدر مصطفی حمیدی بود. گفت: بچه‌های ما آنجا هستند، باید برگردیم. تازه انگشترم موقع وضو گرفتن مانده کنار نهر، باید بگردم و آن را بیاورم.

 

به حاج احمد کاظمی گفتم: تعدادی از نیروهای ما رفته و داخل نخلستان مستقر شدند.

گفت: باید سریعاً برگردند، هنوز اجازه ورود به خاک عراق داده نشده، برای این کار باید امام اجازه بدهند.

 

امام به قدری از لحاظ روحی به رزمنده‌ها نزدیک بودند که حس کردم این حرف‌ها را از خود امام می‌شنوم و خود امام عملیات را فرماندهی می کنند.

 

آن روز تماس‌های بی‌سیمی برای برگرداندن بچه‌ها از نخلستان ثمری نبخشید. روز بعد هنگام عصر هوا به شدت طوفانی شد. بهترین فرصت برای رفتن بود. دشمن در آن هوا دید کافی نداشت. در آن هوای طوفانی یک تیم از بچه‌ها به همراه دو نفری که از نخلستان برگشته بودند را فرستادیم بروند و رزمندگان مستقر در نخلستان را به عقب بیاورند. از بچه‌هایی که رفتند پدر مصطفی حمیدی و سردار جانباز بهمن نوری یادم هستند.

 

تا بروند و بیایند خیلی طول کشید. بیشتر از همه نگران برادر حسن آندی بودم. چند ساعت بعد برگشتند. فهمیدم دلشوره ای که به جانم افتاده بود بی دلیل نبود. آنها پیکر مطهر و غرقه در خون حسن آندی را با خود آورده بودند. چهره نورانی سردار شهید حسن آندی در شب اول عملیات لحظه‌ای از جلوی چشمانم کنار نمی رفت. او با آمدنش به سپاه زنجان توانست انسجامی قوی بین نیروهای حزب اللهی به وجود بیاورد. با اینکه مسئولیتی در سپاه زنجان داشت اما هیچ وقت پای بست ، پشت جبهه نشد و پا به پای رزمندگان در جبهه‌ها حضور پیدا کرد. شهید حسن آندی در وصیتنامه‌اش نوشته بود: پاسداری شغل نیست، مقام نیست، شهرت نیست، نون دانی نیست، پاسداری، قبول فرهنگ شهادت است، تحت لوای حسین بن علی(ع).

هنوز هم که هنوز است شهید آندی را با همان چهره نورانی در یاد دارم؛ پرهیجان و در حالی که تکبیر می گوید به تانک‌های دشمن حمله می‌کند.

 

گردان ما سخت جنگیده و خسته شده بود. فردای آن روز به دستور حاج احمد کاظمی به دانشگاه جندی شاپور اهواز برگشتیم. آنجا مطلع شدیم که آقا مهدی باکری زخمی شده و برگشته عقب.

 

در اهواز به استراحت پرداختیم. به خورد و خوراکمان هم می رسیدند. با وجود تمامی خستگی‌ها و تلفاتی که داده بودیم ادامه عملیات اجتناب ناپذیر می نمود. دو یا سه روز در عقبه ماندیم و برای شروع مرحله بعدی عملیات بیت المقدس با هفت گردان به منطقه عملیاتی برگشتیم.

 

در برخی اسناد و نوشته ها مرحله سوم عملیات بیت المقدس را مرحله آزادسازی خرمشهر می نویسند در حالی که اینگونه نیست. ما در مرحله سوم خرمشهر را محاصره کرده و تا دروازه ورودی خرمشهر پیشروی کردیم. انجام دو مرحله عملیات و کسب موفقیت‌های لازم در این مراحل هم بچه‌ها را از لحاظ روحی تقویت کرده و هم تجربه رزمندگان را بالا برده بود.

 

سردار احمد کاظمی در توجیه مرحله سوم عملیات گفتند: ما شلمچه را دور می زنیم و از نخلستان های شلمچه می آییم و می رسیم به پلیس راه خرمشهر یا همان دو طبقه هایی که در سمت راست ورودی خرمشهر هستند. در واقع از طرف مرز به جاده خرمشهر_اهواز می رسیم.

 

در مرحله سوم عملیات باید به نخلستان های خرمشهر می رسیدیم. یعنی ما یک مرحله از جاده رفته بودیم به سمت مرز و حالا هم می خواستیم با حرکت به سمت جنوب دوباره از مرز بیاییم به سمت جاده خرمشهر- اهواز.

 

بعد از نخلستان ها، عراق دو خاکریز مستحکم ایجاد کرده بود ؛ یکی از جلوی نخلستان شروع و تا عمق نخلستان ادامه می یافت و یکی هم قبل از اینکه به نخلستان برسیم ایجاده شده بود. جلوی خاکریز اول میدان مین بود. چند روز وقفه در ادامه عملیات این اجازه را به دشمن داده بود که سر و سامانی به وضعیت نیروهایش بدهد و برای همین هم جنگ سختی در پیش روی داشتیم.

 

شامگاه اول خرداد ۱۳۶۱ برای شروع مرحله سوم عملیات به سمت خطوط دفاعی دشمن حرکت کردیم. بعد از مدتی پیاده‌روی به اولین خاکریز عراقی ها رسیده و پشت موانع نشسته و نیروهای تخریب مشغول خنثی‌سازی مین ها و بازکردن معبر شدند . خیلی مواظب بودیم نیروهای دشمن متوجه حضورمان نشوند و تا رسیدن به خاکریز از آسیب تیرهای آنان در امان بمانیم. اما اینگونه نشد و نیروهای عراقی متوجه حضور ما شده و شروع به تیراندازی کردند....

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده