خاطرات رزمنده زنجانی از عملیات عاشورایی بدر/ قسمت 27 "تیر خطا"
به گزارش نوید شاهد زنجان، "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 27 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر روایت میکند:
با لطف و عنايت خداوند متعال، گلوله مستقيم عراقیها هيچگونه آسيبی به فرمانده دلاور گردان نرسانده و سردار وزیری متعجب و لبخندزنان آرپیجی را بهم داده و خم شد و کلاهش را از روی زمين برداشته و با تعجب و شگفتی مشغول تماشای دو سوراخ این طرف و آنطرف کلاه شد، واقعاً شبیه به یک مجعزه بود، تیر تکتیراندازان دشمن با اندکی فاصله از لابهلای موهای سردار رد شده و هیچگونه صدمهای به سرش وارد نکرده و فقط دو تا سوراخ، روی کلاه باز کرده بود، زنده ماندن و سلامتی سردار موجب شادی و سرور همرزمان شده و لبخند بر لبهای خشکیده همه نقش بست.
سردار وزیری دوباره کلاه سوراخش را به سرش گذاشته و یک دستشو روی شونهام گذاشت و لبخند زنان گفت: اینکار (آرپیجی زدن) کار ما نیست، بهتره که ما بریم دنبال کار خودمان، بعد هم خندهکنان خداحافظی کرده و به همراه چند نفر از یاران خود راهی سمت پایين کانال و جاده خاکی شد، حملات تانکها بدون وقفه و یکسره ادامه داشت و از شدت و دفعات یورش قشون عظیم دشمن کاملاً معلوم بود که عراقیها امروز تصمیم جدی برای شکستن مقاومت خط و تصرف کانال دارند، اما با عنایات و امداد های الهی، رزمندگان کم تعداد گردان با تمامی توان و قدرت، همچون سدی آهنين مقابل شان ايستاده و در سرتاسر خط جانانه درحال نبرد با تانکها و نیروهای پیاده و کماندوی عراقی بودند.
گلواژه دعا
لحظات بسیار سخت و دشواری بود، خط از زمین و آسمان کوبیده می شد و صدها تانک با گلوله مستقیم توپ دیواره بیرونی خاکریز را می زدند ، رگبار گلوله مسلسل تانک ها و گلوله هزاران سلاح سبک نیروی پیاده دشمن، همچون زنبور ویز ویزکنان از بالای سنگر ها رد می شدند و صدای شاق و شوقشان فضای داخلی کانال را پر کرده بود، تمام اطرافمان دود و آتش و خاکستر بود و فضای بالای کانال را ابری سیاه و تیره پوشانیده بود، تعداد نفرات گردان با درازای نبرد، کمتر کمتر می شد و هراز گاهی سنگری منهدم و رزمنده ایی در خون غلطیده و شهید یا مجروح به کنار جاده خاکی منتقل می شد . با آنکه نبرد بسیار نابرابر و ناجوانمردانه بود، اما با این وجود تبلور صحنه عشق و وفا و ایثار و مردانگی بود، بعضی مواقع که برای شلیک موشک در طول کانال جابجا می شدم، همرزمان عاشقی را می دیدم که در آن هوای داغ و سوزان، تشنه کام و عرق ريزان مشغول جنگ و دفاع بودند و در عين حالی که مشغول نبرد با تانکها و نفرات پياده و کماندو عراقی بودند، بر لبان ترک خورده و خشکيده شان هم گل واژه دعا و نيايش نقش بسته و زمزمه های روح پرور راز و نيازشان فضای کانال را معطر می کرد .
مجروحیت نادر عسگری
ساعت ها یک به یک می گذاشتند و حملات هوایی و زمینی دشمن پایانی نداشت، به قدری گرد و خاک خورده بودم که دماغ و دهانم پر از خاک و گل بود و از شدت تشنگی، زبانم به دیواره بالایی دهانم چسبیده بود، از دیشب قطره ای آب در کانال یافت نمی شد و همه رزمندگان تشنه بودند، مشغول اتصال موشک به قبضه بودم که ناگهان خبر مجروحیت برادر بسیجی نادر عسگری سنگر به سنگر گشته و به انتهای کانال رسید ، برادر عسگری را در میدان نبرد شناخته بودم و بسیار هم شیفته شجاعت و دلاوری اش شده بودم، هیکل بسیار نحیفی داشت، اما دل بزرگی همچون دل شیر داشت و بی پروا به استقبال خطر می رفت، واقعاً دوستش داشتم و برای همین هم با شنیدن خبر چنان سراسیمه شدم که سریع آر پی جی را انداخته و نفس زنان و نیم خیز خود را به بالین اش رساندم، امدادگران در حال انتقال پیکر مجروحش به سمت جاده خاکی بودند، تیر مستقیم مسلسل تانک درست به سرش اصابت و نیمی از جمجمه اش را برده بود، وضعیتش به قدری خراب بود که احتمال زنده ماندنش بسیار بسیار کم به نظر می آمد، نادر بیهوش بود و ماندنم در کنار پیکر مجروحش هیچ چیزی را عوض نمی کرد، برای همین هم با دیدگانی اشکبار با پیکر غرق خونش وداع کرده و ناراحت و غمگین به سمت سنگرم راه افتادم.
مجروحیت سردار رسول وزیری
هنوز به انتهای کانال نرسیده و با غم مجروحیت رفیق نازنینام کنار نیامده بودم که یکدفعه خبر مجروحیت شدید سردار رسول وزیری در کانال پيچيد و چنان غافلگیرم کرد که بی اختیار زانوهایم شل شد و گوشه ای نشسته و همچون کودکی بی پناه شروع به گریه کردن کردم ...
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان