محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: درگیری شدید بود و عراق آتش تهیّه ی سنگینی اجرا میکرد. احتمال حمله وجود داشت. آخرین خدمه ی تانک که پیاده شد، به سمت تانک خراب رفتم. سر یکی از پیچ ها، احساس کردم ماشینی با سرعت به سمتم می آید.

 

به گزارش نوید شاهد زنجان، کتاب روی جاده‌های رملی به تدوین و نگارش پریسا کرمی و با مشارکت بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان در 8 بخش و 3 فصل گردآوری شده است.

 

چاپ نخست این کتاب با موضوع جنگ ایران و عراق در سال 1392 روانه بازار می‌شود.

 

در برش 35 کتاب "روی جاده های رملی" می خوانیم؛

 

اواخر بهمن ماه 1359 در پاسگاه فرماندهی بودم. در خط، درگیری شدیدی بین نیروهای پیاده ی ایرانی و عراقی اتّفاق افتاد. عراق عملیات ایذایی انجام میداد و آتش تهیّه زیادی روی ما می ریخت. فرمانده گروهان با بی سیم به پاسگاه فرماندهی گزارش داد و گفت: عراق آتش تهیّه می ریزه و تلفات زیادی میدیم.

در سنگر فرماندهی نشسته بودم که اگر خرابی تانکی گزارش شد، خودم را به آنجا برسانم. چند خدمه ی تانک از مرخصی برگشتند. در پاسگاه فرماندهی منتظر بودند که پس از تاریکی هوا به مواضع تانک خود در خطّ مقدم بروند . فرمانده نقشه را کنار دست خود گذاشته بود و با بیسیم صحبت کرد. هوا که تاریک شد، فرمانده گفت: با بچّه ها برین خط... یک تانک مشکل داره. عرفان بعد تعمیر سریع برگرد اینجا.

احترام گذاشتم و همراه بقیّه حرکت کردم. یک جیپ آمریکایی در اختیارم گذاشتند. هفت نفری به سختی توی جیپ جا شدیم. هنوز از پاسگاه دور نشده بودیم که گلوله ای کنارمان افتاد. سرم را میان دست هایم گرفتم. گرد و خاک رویم نشست. بچّه ها هم سالم بودند. پایم را روی پدال گاز گذاشتم و حرکت کردم. از پشت خاکریزها مارپیچ می رفتم. اوّل خودمان را به تانکها رساندیم. خدمه ی تانکها، یکی یکی پیاده شدند و سر پست هایشان رفتند.

درگیری شدید بود و عراق آتش تهیّه ی سنگینی اجرا میکرد. احتمال حمله وجود داشت. آخرین خدمه ی تانک که پیاده شد، به سمت تانک خراب رفتم. سر یکی از پیچ ها، احساس کردم ماشینی با سرعت به سمتم می آید. سرعتم را کم کردم و در فاصله ده متری نفربری را که در تاریکی به سمتم می آمد، دیدم. فرمان جیپ را به راست پیچاندم و ماشین روی خاکریز رفت. وقتی راننده ی نفربر متوجّه حضورم شد، به سمت چپ پیچید. راننده توجّه ی نکرد و با سرعت به راهش ادامه داد. خودم را به جاده کشاندم و به سمت خط حرکت کردم.

هنگام تعمیر تانک شنیدم یکی از آمبولانس ها خراب شده است. نیروها مجبور شده اند زخمی ها را با پیامپی به عقب منتقل کنند. پیامپی برای تقویت گردان تانک، مامور به گردان شده بود.

خندیدم و گفتم: این نفربر کم مونده بود ما رو به کشتن بده.

آن شب عراق حمله نکرد؛ زیرا متوجّه شد ایرانی ها در آمادگی كامل هستند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده