نوید شاهد – گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: همان موقع دیدم، یکی از جایش بلند شد و نشست. مردمک چشمانم به تاریکی عادت کرده بود. حمید را شناختم. بلند شد و آهسته‌آهسته از کنار بابا و مصطفی رد شد.

 

به گزارش نوید شاهد از زنجان، کتاب «چشم‌هایش می‌خندید» خاطرات شهید "حمید احدی" است که در سال 98 به همت حوزه هنری زنجان چاپ و منتشر شد.

خاطرات سردار شهید "حمید احدی" به قلم مریم بیات‌تبار، توسط انتشارات هزاره ققنوس چاپ و وارد بازار نشر شد.

شهید حمید احدی فرمانده خط‌‌شکن گردان حضرت امام‌سجاد (ع) لشکر ۳۱ عاشورا، متولد ۱۳۴۱ در زنجان بود که اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در منطقه شرق دجله عراق به شهادت رسید.

 

در بُرش پانزدهم کتاب "چشمهایش می خندید" می خوانیم:

 

پهلو به پهلو می‌شدم و خواب به چشمم نمی‌آمد. بعد از آن همه بی‌خوابی که سر امتحانات کشیده بودم، صبح تا لنگ ظهر خوابیدم تا دلی از عزا دربیاورم.

سرم را که می‌کشیدم، گرمم می‌شد، وقتی هم که باز می‌کردم، صدای خروپف کردن و نفس‌های بقیّه حساسیتم را بیش‌تر می‌کرد. همان موقع دیدم، یکی از جایش بلند شد و نشست. مردمک چشمانم به تاریکی عادت کرده بود. حمید را شناختم. بلند شد و آهسته‌آهسته از کنار بابا و مصطفی رد شد. مواظب بود پایش به آن‌ها نخورد. از در بیرون رفتنی، آرام پرسیدم: «حمید! کجا می‌ری؟» 

صدایم را نشنید و رفت. ده دقیقه‌ای گذشت و از او خبری نشد. هم نگرانش شدم و هم کنجکاو. بلند شدم و رفتم توی حیاط. چراغ دست‌شویی خاموش بود. صدایش از زیرزمین می‌آمد. رفتم و از شیشه‌ی پنجره‌اش نگاه کردم. زیرزمین موزائیک بود و فرش نداشت. دیدم حمید یک تکه پتوی کهنه انداخته کنار حوض و روی آن نماز می‌خواند. نور فانوس به صورتش می‌زد و نورانی‌اش می‌کرد. صدایش بغض‌آلود بود و شانه‌هایش می‌لرزید.

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده