خواهر شهید تازه تفحص شده دانش آموز: "مسعود" در سنگر شهادت تحصیلاتش را ادامه داد
به گزارش نوید شاهد زنجان، روزهایی که دشمن به فکر دست درازی بود اتحاد مردم برای ایستادگی و مقابله با ستم شکل دیگری به خود گرفت پیر و جوان، زن و مرد، کوچک و بزرگ دیگر فرقی نداشت همه یک صدا بودند و برای حفظ میهن اسلامی از گزند دشمن یکنوا شده بودند. نیمکت مدرسه برای بسیاری از رزمندگان دیگر مفهوم کسب دانش را نداشت آنها میدانستند که باید در مدرسه و دانشگاه بزرگتری قدم بگذارند و از سنگر ایثار فارغالتحصیل شوند. مسعود منتجبی یکی از شهدای دانش آموز استان زنجان در جبهه حضور یافت و حتی به گفته خواهرش شهادت بسیاری از دوستانش را از نزدیک دید. پیکر او 38 سال بعد، درست مهرماه امسال به آغوش خانواده بازگشت. شهید مسعود منتجبی یکم دی ماه سال ١٣۴٣، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش مشهود و مادرش رشیده نام داشت. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. 17 اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱، در شلمچه مرحله دوم عملیات بیت المقدس به شهادت رسید. والدین شهید بزرگوار به تازگی دارفانی را وداع گفتهاند.
گفتگوی خبرنگار نوید شاهد با نجمه منتجبی خواهر شهید مسعود منتجبی را همراه باشید؛
خبرنگار نوید شاهد: برادر شهیدتان چندمین فرزند خانواده است؟
خواهر شهید: ما 3 خواهر و 4 برادر هستیم. مسعود جان فرزند اول خانواده و برادر بزرگتر من است. من نیز 2 سال بعد از او متولد شدهام.
خبرنگار نوید شاهد: دوران کودکی شما با هم رقم خورد. چه روزهایی را داشتید؟
خواهر شهید: من و مسعود هم بازی هم بودیم و من از اینکه او برادر بزرگم بود همیشه به خودم می بالیدم و احساس غرور می کردم.
خبرنگار نوید شاهد: رفتارهای او از نگاه شما به عنوان خواهرش چگونه بود؟
خواهر شهید: همیشه به رفتارهای مسعود دقت می کردم و از آنها لذت می
بردم. او بسیار در خانه کمکمان می کرد. با اینکه چندان سن و سالی نداشت اما
رفتارش با اطرافیان به گونه ای بود که همه دوستش داشتند. هر کمکی از عهدهاش بر میآمد
در حق اطرافیان دریغ نمیکرد. او واقعا یک پسر ایده آل بود.
خبرنگار نوید شاهد: چه خصلتهایی او را از نظر شما یک فرد ایدهآل میکرد؟
خواهر شهید: به شدت امانت دار بود. خاطرم هست وقتی کتاب را از کتابخانه امانت می گرفت با دقت و حساسیت بالا از آن استفاده میکرد تا آنرا بدون هیچ صدمه ای به کتابخانه تحویل دهد. او برای کمک کردن به دیگران همیشه آماده بود. آن روزها وقتی برای کمک به پدر یا امورات دیگر به بازار میرفت به افرادی که با چرخ دست بار جابهجا میکردند کمک مالی می کرد. او چندان پولی نداشت و در واقع پول توجیبی خود را به آنها می داد تا شاید اندکی از نگرانیهای آنها را بر طرف کند آن وقت با خیالی آسوده به خانه باز میگشت.
خبرنگار نوید شاهد: شما در میان صحبتهایتان به کتابخوان بودن شهید اشاره کردید. وضعیت تحصیلی او چگونه بود؟
خواهر شهید: مسعود واقعا درس خوان بود. ادب او نیز در مدرسه برای همه قابل تایید بود.
خبرنگار نوید شاهد: رفتارش با همکلاسیهایش چگونه بود؟
خواهر شهید: دقیق به خاطر دارم که مسعود در زمان امتحانات با دوستانش هماهنگ می شد و با هم درس می خواندند. بارها دوستانش میآمدند تا مسعود به سوالات درسی آنها پاسخ دهد. او حتی به دانشآموزان دوست و آشنا یا فامیل هم کمک می کرد تا مشکلات درسی آنها برطرف شود. گاهی آنها را تشویق می کرد که از درس خواندن دلزده نشوند و تحصیلات خود را تا مقاطع عالی ادامه دهند.
خبرنگار نوید شاهد: چه طور شد که یک دانشآموز موفق مدرسه به فکر حضور در جبهه افتاد؟
خواهر شهید: سوم دبیرستان بود که حرف رفتن از جبهه از زبان مسعود به گوشمان خورد. او حتی برای رفتن به جبهه با معلمان مدرسه خود مشورت گرفته و با اطمینان قلبی تصمیم خود را برای رفتن قطعی کرده بود. مدرسه دیگر برای او مفهوم ارتقاء تحصیل را نداشت. در واقع او با بصیرت بالای خود به این نتیجه رسیده بود که این بار باید از سنگر جبهه تحصیلات خود را بالا ببرد و روح خود را در کلاس درس ایثار پرورش دهد.
خبرنگار نوید شاهد: آن روزها خانواده مخالف رفتن او نبودند؟
خواهر شهید: راستش را بخواهید در روزهای نخست اصلا راضی به رفتنش نبودیم. از طرفی او فرزند ارشد خانواده بود، چندان سن و سالی هم نداشت و اینکه دانش آموز بود. اما مسعود تصمیمش را گرفته بود، با علاقه وارد بسیج شده بود، ذهنش رشد یافته مکتب اسلام بود و آنقدر قاطعانه در خانه با پدر و مادرم صحبت کرد که آنها هم در نهایت با رضایت او را به جبهه فرستادند. بصیرتی که در فکر او نقش بسته بود روح او را تعالی می بخشید و عمل او تحسین برانگیز میشد. علاقهاش به جبهه بعد از رفتنش دو چندان شد به حدی که یک دورهای که از جنگ برگشته بود پدر و مادرمان به شدت برای بازگشتش به جبهه مخالفت می کردند چون بسیاری از دوستان مسعود مقابل چشمانش شهید شده بودند و خانوادههای بسیاری برای اطلاع از وضعیت حال رزمنده خود به سراغ مسعود می آمدند. مسعود فرزند مودبی در خانه بود و احترام به والدین برایش جایگاه خاصی داشت برای همین نجابتش اجازه نمیداد با آنها رو در رو شود اما به حدی آشفته بود که مادرم بعد از مدتی گفت اگر نگذاریم مسعود به جبهه برود او را همین جا از دست میدهیم او عاشق جبهه است و با دوستانش برای هدف بزرگی پیمان بسته نباید مانع او بشویم. این شد که مسعود بار دیگر با رضایت پدر و مادرم عازم جبهه شد.
خبرنگار نوید شاهد: چه خصلت هایی در او باعث شد که دانش آموز نمونهای باشد؟
خواهر شهید: مسعود در خانوادهای بزرگ شده بود که اعتقاد به مفاهیم ارزشمند اسلامی اولویت داشت. نماز و روزه او همیشه به جا بود و همین ولایی بودن او ارتباطش را با قرآن بیشتر میکرد. به قرائت قرآن علاقه داشت و قاری بود و در هیئت های مذهبی حضور پیدا می کرد و از کارهای فرهنگی لذت میبرد. مسعود نه تنها اعتماد به نفس داشت بلکه به عزت نفس خود نیز بسیار بها میداد. او برای پرورش خود به دنبال مطالعه کتابهای غیر درسی نیز رفته بود.
خبرنگار نوید شاهد: کدام کتابها مورد علاقه او بودند؟
خواهر شهید: او کتاب های شهید دکتر مرتضی مطهری و دکتر شریعتی را مصرانه دنبال میکرد و اغلب آنها را مطالعه کرده بود. برای همین بینش او نسبت به بسیاری از مسائل ظاهری نبود و همیشه با نگاه عمیقتری نسبت به اتفاقات واکنش نشان می داد.
خبرنگار نوید شاهد: استعداد او تنها در درس خواندن و مطالعه خلاصه میشد؟
خواهر شهید: خیر. او به صورت جالبی خلاق بود. همیشه دستگاههای
الکترونیکی را بررسی می کرد تا از چگونگی راه اندازی آنها مطلع شود. برای خود فضایی
ساخته بود که دست به تولیدات الکترونیکی مثل بلندگو و ... میزد. آنها را آزمایش
میکرد و برای خود اوستا و کار بلد شده بود. جالب است بگویم بارها ساختههای دست
خود را به دیگران هدیه میداد. خاطرم هست دست به اختراع هم زده بود و از این کار
خسته نمی شد و همیشه در جستجوی یافتن چگونگی کار اقلام الکترونیکی بود.
خبرنگار نوید شاهد: به نظر شما پیام شهید منتجبی برای دانش آموزان چه بود؟
خواهر شهید: با توجه به خصوصیتهای اخلاقی او فکر میکنم پیامش به دانش آموزان این بود که ضمن ارتقاء عالی تحصیلات خود، با آگاهی در اجتماع حضور پیدا کنند، در هر جایی که هستند مفید بوده و اثرگذار عمل کنند. همچنین همچون برادرم مسعود با بصیرت قلبی و حفظ عزت نفس بالا انتخاب های درستی در زندگی خود داشته باشند.
مصاحبه از: صغرا بنابی فرد