بُرش 45 از کتاب "چشمهایش میخندید"/ هوا ابری است
به گزارش نوید شاهد از زنجان، کتاب «چشمهایش میخندید» خاطرات شهید "حمید احدی" است که در سال 98 به همت حوزه هنری زنجان چاپ و منتشر شد.
خاطرات سردار شهید "حمید احدی" به قلم مریم بیاتتبار، توسط انتشارات هزاره ققنوس چاپ و وارد بازار نشر شد.
شهید حمید احدی فرمانده خطشکن گردان حضرت امامسجاد (ع) لشکر ۳۱ عاشورا، متولد ۱۳۴۱ در زنجان بود که اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در منطقه شرق دجله عراق به شهادت رسید.
در بُرش 45 کتاب "چشمهایش می خندید" می خوانیم:
بعد از نماز در حیاط مسجد «سید» جمع شده بودیم. حمید خداحافظی کرده بود و میخواست برود که دستش را گرفتم و پرسیدم: «ببینم! برنامهی فردا سرجاشه دیگه؟»
با ده- پانزده نفری از بچّهها قرار گذاشته بودیم برویم کوهنوردی. حمید صدایش را صاف کرد و زیرلب گفت: «بامبول داریم.»
چشمکی زد و رفت. منظورش را گرفتم. بامبول یکی از اصطلاحات رمزی گروهمان بود؛ یعنی اینکه هوا ابری است و غریبهای توی جمع داریم که نمیشود دربارهی قرارهای دوستانه حرف زد.
نگاهی به جمع بچّهها کردم. فقط «فرید دارابی» در جمعمان غریبه بود. داشت راجع به مسئلهای با ناصر صحبت میکرد. چند وقتی بود که خیلی سعی داشت با جمع ما صمیمی شود. امّا به همین راحتی اجازه نمیدادیم هر کسی که از راه میرسد، چایی نخورده پسرخاله شود. اوّل باید برادریاش را ثابت میکرد، بعد.
خود من تا مدتها بامبول بودم. آخرین بامبولی که وارد جمعمان شد، همین فرید دارابی بود که بعدها حمید شد بهترین دوستش.