برش 53 از کتاب "روی جاده رملی"/ بر فراز اهواز
به گزارش نوید شاهد زنجان، کتاب روی جادههای رملی به تدوین و نگارش پریسا کرمی و با مشارکت بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان در 8 بخش و 3 فصل گردآوری شده است.
چاپ نخست این کتاب با موضوع جنگ ایران و عراق در سال 1392 روانه بازار میشود.
در برش 53 کتاب "روی جاده های رملی" می خوانیم؛
به محوطه رفتیم. پاهایم را روی برف آب های توی محوطه گذاشتم. سوز باد و سرما گونه هایم را سوزاند. قدم هایم را محکم تر کردم. سردی برف پاهایم را بی حس کرد. پشت سالن انتظار رفتیم. آثار بمباران هوایی روز اوّل جنگ مانده بود. به قسمت اصلی باند، بمب های خوشه ای افتاده بود و زمین باند را سوراخ سوراخ کرده بود. چند آشیانه ی پلیتی تعمیر هواپیما را نیز زده بودند. دست فرخی را گرفتم و به سمت سالن انتظار کشیدم.
- سرده، فرخی بیا بریم داخل سالن.
ساعت نه و نیم صبح خبر دادند هواپیما آمده است. سوار هواپیمای سی130 شدیم. اوّلین بار بود که این هواپیما را از نزدیک می دیدم. داخل هواپیما یک ردیف صندلی برزنتی بود و بقیّه ی قسمتها خالی بود. چشمم را در اطراف چرخاندم. روی یکی از صندلی های گوشه ی سمت راست هواپیما نشستم. فرخی کنارم نشست.
- چه قدر احساس غریبی میکنم داخل این هواپیما.
سرم را تکان دادم. هوای داخل هواپیما گرم شد. ساک را زیر صندلی گذاشتم.
- برای اینکه صندلی نداره.
لبخند گوشه ی لب های فرخی دوید و گفت: چه ربطی داشت به غریبی من؟
به اطراف نگاه کردم.
- احتمالاً هواپیما باریه یا موقع برگشت تبدیلش میکنن به آمبولانس هوایی که زخمی ها رو بیارن عقب.
فرخی آرنجش را به پهلویم زد و با نوک انگشت تابوت گوشه ی هواپیما را نشانم داد.
- این خالیه؟
گفتم: نه، ده نفر توش خوابیدن! آخه من از کجا بدونم؟
هواپیما دور زد و از روی باند بلند شد. چشم هایم را از روحانی و خانم هایی که هر کدام گوشه ای نشسته بودند، رد کردم و روی تابوت ثابت نگه داشتم. سرم را تکان دادم و به فرخی گفتم: گرمم شد، دوست دارم بخوابم.
چشم هایم را بستم.