روایت روزهای جنگ و جبهه/ نجات در لحظه آخر
به گزارش نوید شاهد زنجان، ناصر طارمی یکی از رزمندگان زنجانی یگان دریایی لشکر۳۱ عاشورا از روزهای جنگ و جبهه چنین روایت میکند:
دلم مانده بود پیش آنها. همین شد که برگشتم. فریاد میزدند: «یکی بیاید و کمک کند. ما اینجا گیرکردهایم». حالشان را میفهمیدم. حس میکردند از بچههای عملیات عقب افتادهاند.
حالا که چشم دوختهام به قایق جزغاله میفهمم که چرا ارادۀ کار دست خودم نبود. دلوجرئت میخواست زیر آتشبار، قایق را دوباره از همان مسیر پر از مانع برگرداندن. تمام قایقها نیرویهای رزمی خود را سالم رسانده بودند به خاکریز دشمن. جز یکی که پرۀ آن بین موانع طبیعی گیرکرده بود. قافلۀ قایقها پاروزنان پیش میرفتند و از جلو بلمهای غواصها. قرار بود خط که شکست، موتور قایقها را روشن کنیم.
خط
قایق آنها از همان اول، مسیر را انحرافی رفته بود. بین چمنهای روییده روی آب، و درست روی خط آتش دشمن گیر کرده بود. حالا اگر خمپارهای به جمعشان میخورد، کلی نیرو تلف میشد. وقت تصمیم گرفتن و بررسی موقعیت نبود. یا علی گفتم و قایق را راندم همان سمت. نبیالله جعفری سکاندار بود، گفت: «قایق نه میتونه عقب بره نه جلو. کمک کن تا هر چه زودتر بچههای رزمی به خاکریز برسند». نیروها بین قایقها جابهجا شدند و رساندمشان خط.
پانزده دقیقهای نگذاشته بود تا صدای سقوط آر.پی.جی روی تنۀ قایق بلند شد. آتش قایق را در کام خود کشید. نگاهم ماند به شعلههایی که پیچ میخوردند به بلندای آسمان.
بدر ماه خودش را وسط آسمان میکشید و بچهها پیشروی میکردند.
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان