خاطرات رزمنده زنجانی از عملیات عاشورایی بدر/ قسمت 32 "ترس دشمن"
به گزارش نوید شاهد زنجان، "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 32 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر روایت می کند:
تعداد تانکهایی که این بار به سمت خاکریز حمله ور شده اند خیلی بیشتر از دفعات قبل است و از هر سمت و سوی دشت مقابل یگان های زرهی هست که در چندين ستون افقی و عمودی در حال نزديک شدن به کانال هستند، نيروهای پياده و کماندوهای عراقی هم مثال مور و ملخ پشت تانکها و نفربرهای زرهی پناه گرفته و با هر چه در دست دارند به طرف خاکریز و کانال تیراندازی می کنند، باور کنید دشمن زبون برای شکستن مقاومت بچههای گردان، به ازای هر رزمنده خسته و تشنه و بیخواب، صدها دستگاه تانک و نفربر و نیروی کماندو و پیاده را وارد میدان نبرد کرده بود .
دود غلیظ
صدای انفجارات مختلف لحظه ای قطع نمی شود و از آسمان و زمین گلوله توپ و خمپاره و موشک و راکت است که به روی خط و اطراف کانال ریخته می شود، رگبار گلوله مسلسل تانکها با صدای ترسناک و رعب آوری از بالای سنگر می گذراند و اصابت گلوله های پی در پی توپ تانک ها به دیواره بیرونی خاکریز باعث لرزش شدید کانال و سنگرها می شود، دود غلیظ و سياهی از باروت و خاکستر فضای داخلی کانال را در برگرفته و تنفس را برايمان سخت و دشوار کرده است .
همسنگران عاشق پیشه، خسته و تشنه کام اما با دل هایی چون شیر و ایمانی هایی استوار و راسخ در سنگرهای شرف و غیرت مشغول جنگيدن و مقابله با قشون عظیم دشمن بودند و بدون ترس و وحشت از سیل گلوله ها و ترکشهایی که همچون باران به روی کانال و سنگرها می بارید ، دلاورانه و مردانه ایستاده و بدون ذره ای ضعف و سستی در حال نبرد با قشون تانکها و نفرات پياده دشمن بودند و گهگاهی هم عزیز دلاوری در خون خود می غلطید و در میان دیدگان اشکبار یاران و دوستان به عقب منتقل می شد .
تحرکات کماندوهای عراقی
با امتداد تک های دشمن ، خسارات کانال هم دقیقه به دقیقه بیشتر و بیشتر شده و تعداد رزمندگان مدافع خط هم مدام کمتر و کمترتر می شود ، اگر حملات قشون دشمن به همان منوال و شدت ادامه می یافت ، صد در صد تا عصر دیگر اثری از بچههای گردان نمی ماند، به همراه برادر امینی در انتهای کانال درگیر بودیم و در پناه رگبار تیربارش بلند شده و موشک شلیک می کردم که ناگهان متوجه تحرکات کماندوهای عراقی در داخل حوضچه ها شدم ، سریع به آن طرف پل بتونی رفته و از داخل سنگر مشغول بررسی اوضاع حوضچه ها شدم ، کماندوهای عراقی از شلوغی میدان نبرد استفاده کرده و ساکت و آرام در حال نفوذ از داخل حوضچه ها بودند، بی درنگ موشکی به مسیر حرکت شان شلیک کرده و چند رگبار هم با بی بی کلاش زدم تا اینکه متوجه حضورم در کانال شده و اجبارا دست از پیشروی برداشته و در لبه حوضچه سوم سنگر گرفته و شروع به تیراندازی کردند، با اطمینان از زمین گیر شدن کماندوهای عراقی ، تند و سراسیمه به آن سوی پل برگشته و ضمن برداشتن چند موشک آر پی جی، خشاب تیربار برادر امینی را هم عوض کرده و به همراه او برگشتیم سر وقت حوضچه ها و شروع به تیراندازی کردیم، خوشبختانه موقعیت مان کاملاً مشرف به روی حوضچه ها بود و تحرکات کماندوها را قشنگ می دیدیم و با رگبار تیربار و بی بی کلاش کوچکترین حرکتی را در جا میخکوب می کردیم و برای همین هم نیروهای عراقی بعد از مدتی تبادل آتش و دادن تعدادی تلفات در نهایت کم آورده و بزدلانه مجبور به فرار از داخل حوضچه ها شدند .
ترس دشمن
کم کم خورشید داغ جنوب در حال پایین رفتن بود و ما همچنان مشغول جنگ و نبرد با قشون عظیم دشمن بودیم، اوضاع بسیار عجیب و غریبی بود، نه یک گلوله توپ و خمپاره پشتیبان داشتم و نه یک هواپیما و هلیکوپتر خودی به یاریمان می آمد، در یک بیابان ناشناس تک و تنها مانده بودیم و از زمین و هوا سرمان آتش می ریخت، خسته و تشنه حمله تانکها و نفرات پياده دشمن را دفع می کردیم، بمباران و موشک باران هواپیماها شروع می شد، میگ ها و میراژ ها و پی سی هفت ها می رفتند، سر و کله هلیکوپترها پیدا می شد، نیروی هوایی عقب می کشید، بارانی از گلوله توپ و خمپاره و موشک و راکت روی کانال باریدن می گرفت، صحنه واقعاً ، صحنه نبرد کفر و ایمان بود و به روشنی بیانگر یاری و امداد خداوند متعال از یاوران پیر جماران خمینی کبیر بود ، خدای قادر و توانا ، آن چنان خوف عظیمی به قلوب شیطانی و بی ایمان کافران انداخته بود که دشمن بزدل و زبون با آن همه نیرو و تجهیزات و تسلیحات جدید و فوق مدرن چنان از دهها رزمنده خسته و بی رمق می ترسید که اصلاً جرات نزدیک شدن به خط را نداشت و فقط هارت و پورت های الکی کرده و اکتفا به کوبیدن کانال و سنگرهای روی خاکریز می کرد .
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان