جانباز نظری می‌گوید: بسیاری از من و امثال من این سوال را می‌پرسند که آیا در صورت بروز اتفاقاتی مشابه جنگ باز هم حاضر هستم به جبهه بروم. من با تمام وجود اعلام می‌کنم هر زمان و هر مکان که احساس کنم به وجودم نیاز دارند و کمکی از من برای حفظ سرزمین و دین‌ام بر می‌آید حتما خواهم رفت.

 

 

 

متولد سال 1342 است. فرزند ارشد خانواده بوده که 2 خواهر و 4 برادر دارد. در زمان جنگ مجرد بوده و با علاقه خود به هر ترفندی که شده سعی می‌کند با قبول شدن در مصاحبه سپاه وارد این محیط می‌شود. او همزمان با خدمت سربازی به شغل شریف پاسداری مشغول می‌شود. حمید نظری یکی از جانبازان 70 درصد زنجانی است که در جبهه شیمیایی شده و تمام بدنش از جمله ریه‌هایش درگیر این معضل می‌شود و هر دو چشم خود را نیز بعد از مدت‌ها با پیوند قرنیه حفظ کرده و تا کنون بیش از 13 بار عمل جراحی انجام داده تا بتواند روزگار را با دشواری کمتری بگذراند. او که طبع هنری شاعری و نویسندگی دارد علاقه‌مند به چاپ آثار خود است. در ادامه مصاحبه نوید شاهد زنجان با این جانبازان را همراه باشید.

 

زمانی که در دبیرستان امیرکبیر تحصیل می‌کردم شاهد شور و حال و تظاهرات مردم و شنوای صدای آنان بودم. من و دوستانم هم بخشی از همین مردمی بودیم که برای آرامش کشور و رهایی از بند دشمنان علاقه‌مند بودیم. جالب است بگویم کسانی بودند که این شور و حال را به معنای دیگری برایمان تفسیر می‌کردند. مثلا می‌گفتند مراقب باشید خودتان به این جمع‌ها قاطی نکنید چرا که در آینده پشیمان خواهید شد این مردم می‌خواهند بدبختی شما را رقم بزنند. اما در خانواده‌ها و اطرافیان ما ارزش‌ها و هدف‌ها مشخص بود. حس وطن پرستی و دفاع از تمامیت اسلام برای من و دوستانم بهترین هدف بود.

 

زمان ورود به جبهه

 

سال 1361 اواخر مراحل اخذ مدرک دیپلم بود که وارد جبهه شدم در طول جنگ دیپلم خود را گرفته و مدرک کاردانی خود را نیز بعدها بعد از جنگ گرفتم.

 

زمان مجروحیت

 

سال 1364 در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو شیمیایی شدم. ریه‌هایم مشکل پیدا کردند و هر دو چشمم به حدی اوضاع خرابی داشتند که اطرافیان می‌گفتند افراد مشابه من تا آخر عمر نابینا شده‌اند. اما دکتر کاظمی که یکی متخصصان نامدار حتی هم اکنون در بیمارستان‌های تهران است با امید دادن به من گفت نگران نباش آنچه از دستمان بر می‌آید برای سلامتی چشمانت به کار می‌گیریم. موج گرفتگی و وجود ترکش در بدنم هنوز هم مرا به یاد روزهای جنگ و جبهه می‌اندازد. چون دچار درگیری‌های شیمیایی شدم پوست بدنم به شدت ضعیف است و بارها با مسائل پوستی دست و پنجه نرم کرده‌ام. شرایطم در هنگام مجروحیت به اندازه‌ای خاص بود که همکارم در تخت کناریم بستری بود و من اصلا متوجه حضور او نشده بودم چون در ابتدای بستری شدنم نه می‌توانستم ببینم و نه می‌توانستم بشنوم .

 

بازگشت به جبهه یک سال بعد از مجروحیت

 

درست یک سال بعد از مجروحیتم دوباره به جبهه بازگشتم. نه تنها تا آخر جنگ در جبهه حضور داشتم بلکه تا سال 1369 در مناطق مرزی بانه خدمت می‌کردم. من با علاقه شغل پاسداری را انتخاب کرده بودم برای همین هیچ مورد یا مانعی نمی‌توانست مرا از جنگیدن و حضور در جبهه منصرف کنند. واقعا و از صمیم قلب می‌گویم که ایام جبهه را با جان و دل دوست دارم و همیشه دلتنگ آن‌ روزها هستم.

 

هرلحظه نیاز باشد برای دفاع از وطنم آماده‌ام

 

همسر و خانواده‌ام همیشه حامی‌ام بودند

 

سال 1361 نامزد شدم. همچنان در مسیر کار و خدمت خود بودم و بعد از ازدواج هم که خانه‌ای در زنجان اجاره کرده بودم، خانواده را به منزل پدریم در روستای کزبر می‌بردم و بعد به جبهه می‌رفتم. بارها و بارها اینگونه به جبهه می‌رفتم. همسرم در این راه بهترین همراه زندگی بود. روزهای سخت و دشواری را گذراند اما هیچگاه من را از ادامه مسیرم منحرف و منصرف نکرد. به لطف خداوند 3 فرزند شامل 2 دختر و یک پسر دارم که به لطف خداوند ههمه آنها تحصیل کرده و موفق هستند. به همین سبب می‌گویم همسر و خانواده‌ام همیشه حامی‌ام بودند.

 

صمیمیت و صفای جبهه مثال زدنی بود

 

صمیمیت و صفای جبهه مثال زدنی بود. باور کنید اگر در شرایط عادی ممکن بود برادر از برادر هیچ خبری نداشته باشد در جبهه از این خبرها نبود همه دوستان همرزمان هوای همدیگر را داشتند و برای هم و برای یک اتحاد فعالیت می‌کردند. آنجا دلتنگی برایم معنی نداشت همینکه مرخص‌ام تمام می‌شد و وارد جبهه می‌شدم همه چیزم جبهه و همرزمانم می‌شد. آنجا زندگی دنیوی هیچ مفهوم و معنایی نداشت و همه ما از زندگی زمینی جدا می‌شدیم. من در زمان جبهه مسئول نیروی انسانی بودم بارها و بارها فرم شهادت و فرم جاویدالاثر بودن رزمندگان را پر کرده‌ام . ساعت‌ها و لحظه‌ها را با آنها و یاد و خاطرشان سپری کرده‌ام. خاطرم هست شهید محمدرضا محمدی تک فرزند خانواده بود و من از نزدیک شاهد شهادت او بودم. چندی پیش که خانواده او را در مزار شهید دیدم نحوه شهادتش را برایشان روایت کردم.

 

خصوصیات فرماندهان جبهه

 

اولین فرمانده‌ای که در جنگ سرباز او بودم شهید «اکبر منصوری» در عملیات بیت المقدس  بود فردی بسیار انسان مدار و وارسته. بعدها میرزاعلی رستمخانی که بسیار شهامت داشت، محمدناصر اشتری و بسیاری دیگر را دیده و با آنها هم مسیر شده‌ام. در بین فرماندهان خصوصیت‌های مشترکی را شاهد بودم که به واقع شهادت برازنده آنها بود. من بعدها با فرماندهانی چون شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر علی ابن ابی طالب و مهدی باکری فرمانده لشکر 31 عاشورا نیز همراه بوده‌ام که برایم تجربه‌های شیرینی به همراه داشت و هیچکدامشان را از یاد نمی‌برم.

 

شیرین‌ترین خاطرات جنگ

 

از شیرین‌ترین اتفاقاتی که در جبهه تجربه کرده‌ام موفقیت در عملیات‌ها بود که بسیار حال و هوایمان را تغییر می‌داد و انرژی مضاعفی برای ادامه دفاع از میهن بود. خاطرم هست که آن موقع که در عملیات خیبر موفق به شکست دشمن شدیم احوالمان بسیار دیدنی بود. خبرنگاران خارجی برای مصاحبه به سراغمان آمده بودند و جالب اینکه آنها این اتفاق مبارک را به شیوه عجیب و بد گمانی تعبیر می‌کردند. آنها می‌گفتند؛ شما در آینده افسرده خواهید شد و اکنون فکر می‌کنید پیروز میدان هستید. این افکار آنها کاملا از سوی دشمن هدایت شده بود تا ما روحیه خود را از دست بدهیم غافل از اینکه هدف‌های ما متعالی‌تر از انگیزه شوم آنها بود.

 

هرلحظه نیاز باشد برای دفاع از وطنم آماده‌ام

 

همیشه آماده رفتنم

 

بسیاری از من و امثال من این سوال را می‌پرسند که آیا در صورت بروز اتفاقاتی مشابه جنگ باز هم حاضر هستم به جبهه بروم. من با تمام وجود اعلام می‌کنم هر زمان و هر مکان که احساس کنم به وجودم نیاز دارند و کمکی از من برای حفظ سرزمین و دین‌ام بر می‌آید حتما خواهم رفت. من خاک شهیدان هم نمی‌شوم اما به شوق راهی که با آنها رفته‌ام جانانه می‌روم. خون من که رنگین‌تر از شهدا نیست من در هر شرایطی برای محافظت از کشور و ایمانم آماده هستم. شاید مانند آن روزها توان نداشته باشم اما هر آنچه در توانم هست را تقدیم خواهم کرد.

 

تلخ‌ترین خاطره

 

تلخ‌ترین خاطره‌ام در دوران خدمتم رحلت امام خمینی(ره) بود. نمی‌توانم برایتان توصیف کنم که تا چه میزان مردم به سوگ رهبرشان نشسته بودند و تمام وجودشان را غم و اندوه گرفته بود. من و بیشتر همرزمانم که در قید حیات بودند برای مراسم خاکسپاری امام حاضر شدیم و برای رفتن ایشان با تمام وجود سوگواری کردیم.

هرلحظه نیاز باشد برای دفاع از وطنم آماده‌ام

 

همه در قبال جوانان مسئول هستیم

 

من به حال برخی از جوانان مان که از مسیر درست زندگی منحرف شده‌اند و رفتار و حرکات ناشایستی دارند غبطه می‌خورم. اما باید توجه داشته باشیم که مسئولان هم در قبال این جوانان مسئول هستند و باید با فراهم کردن زمینه اشتغال و ازدواج آسان زندگی، انتخاب صحیح را برایشان میسر کنند. والدین و افراد آگاه در خانواده‌ها وارد عمل شوند و با نشان دادن راه درست زندگی جوانان را راهنمایی‌ کنند تا برای مثال در انتخاب همسر آینده ضمن آسان‌گیری به بررسی مسائل مهم بپردازند و شریک زندگی مناسبی برای خود برگزینند.

 

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده