اگر اینجا بمیرم هدر رفته ام
به گزارش نوید شاهد زنجان، شهید «مصطفی ولی» فرزند محمود و علویه شبیری در اولین روز از بهار سال ۱۳۴۵ در زنجان دیده به جهان گشود. او سالهای خاطره انگیز کودکی اش را در کنار خانواده سپری کرد و در سن هفت سالگی مانند دیگر هم سالانش پا به عرصه ی علم گذاشت و پس از اتمام تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی شد. اما پس از اتمام سال اول راهنمایی دیگر ادامه تحصیل نداد. وارد حوزه علمیه شد و پس از پیروزی انقلاب به عضویت نهاد مقدس بسیج درآمد و فعالیتهای فرهنگی خود را در مسجد یری بالا آغاز کرد.
مصطفی ۱۵ ساله بود و یک سال از جنگ تحمیلی می گذشت که او تصمیم گرفت به ندای رهبر کبیر انقلاب پاسخ داده و از کشور و انقلابش در مقابل متجاوزان رژیم بعث دفاع کند و به صف پاسداران دین و وطن بپیوندد. بنابراین از طریق یگان اعزامی سپاه پاسداران در سال ۶۰ راهی صحنه های نبرد حق علیه باطل شد و به عنوان غواص به خدمت مشغول شد.
پنج سال از حضور او در جبهه های جنگ می گذشت که سرانجام پس از رشادتهای فراوان و مبارزه غیرتمندانه در راه پاسداری از وطن در نوزدهم دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ شهد شیرین وصال را نوشید و به درجه رفیع شهاد ت نائل آمد و به دیگر دوستان شهیدش پیوست. پیکر مطهرش در کنار عاشقان اباعبدالله علیه السلام و همرزمان غیور خود در گلزار پایین شهدای زنجان به خاک سپرده شد تا عند ربهم یرزقون گردد.
روحش شاد ویادش گرامی باد.
پدر شهید«مصطفی ولی» از فرزند خود چنین روایت میکند:
درجه آبگرمکن خیلی بالا رفته بود و صدای زوزه وحشتناکی می کشید. مصطفی آنموقع ۱۱-۱۲ سا بیشتر نداشت. خیلی ترسیده بود. در حالی که زانویش را بغل کرده بود در گوشه اتاق نشسته بود.
یک ماه از این ماجرا گذشت. یک شب مصطفی آمد و نشست کنار من و گفت: پدر شما به من اجازه می دهید به جبهه بروم.
از حرفش خنده ام گرفت، چون خیلی بچه تر از این حرفها بود. گفتم: تو از صدای آبگرمکن وحشت داری. می خوای بری جبهه! چطور می تونی در مقابل توپ و تانک دشمن ایستادگی کنی.
مصطفی جواب داد: من از مردن وحشت دارم. اگر اینجا بمیرم هدر رفته ام . ولی اگر در جبهه شهید شوم یا اتفاقی برایم بیافتد آرزوی من برآورده شده، در آن جا هیچ وقت نمرده ام.