اسارت یا همجواری با شهادت
به گزارش نوید شاهد زنجان، بهرام ابوالفضلی زنجانی جانباز رشید اسلام به عنوان بسیجی در جبهه های غرب و جنوب حضور داشته است وی در عملیات والفجر ۸ مجروح و به افتخار جانبازی نایل آمدند.
یکی از خاطرات این جانباز گرانقدر را در ادامه مطالعه میکنیم.
عملیات کربلای ۵ بود که با گردان امام حسین (ع) گروهان ۲ دسته ۳ عازم منطقه شلمچه شدیم. نزدیک های ساعت ۲ الی ۳ بود که در منطقه مورد نظر جهت عملیات مستقر شدیم هوا خیلی سرد بود و بند بند استخوانهای آدم از سرمای صبح جنوب به درد می آمد.
با توجه به این که چند کیلومتری پیاده با آن همه مهمات حرکت کرده بودیم خسته و کوفته بودیم در این موقع بود که پیک گردان اطلاع داد چند دقیقهای استراحت کنید تا فرمان حرکت بدهند.
در همین حال بود که به بسیجی شهید گروسی فرماندهی دسته و طلبهی شهید محمد حاتمی و سید رسول حسینی راد که در حال حاضر کارمند هستند اطلاع دادم چند لحظهای دراز می کشم، زمان حرکت را به من اطلاع دهید.
در همین موقع دیدم که بنده خدایی کنار خاکریز که یک متر یا بیشتر ارتفاع داشت دراز کشیده و یک پتوی نظامی رویش کشیده. بدون اینکه اجازه بگیرم من هم رفتم زیر پتو و نمیدانم بعد از چند لحظه خوابم برد یک لحظه دیدم پتو را از رویم باز کردند و نور چراغ قوهای را به صورتم انداختند و در این لحظه احساس کردم که اسیر شدم زبانم بند آمده بود نمیتوانستم حرف ،بزنم شخصی که نور چراغ را به صورتم نشانه رفته بود فریاد زد بچه ها حاجی زنده شده، حاجی زنده شده... من از این حرف تعجب کردم و نیم نگاهی به بنده خدائی که بدون اجازه از پتویش استفاده کرده بودم انداختم و دیدم که نصف بدنش را ترکش توپ یا خمپاره برده بود و من تا آن لحظه خبر نداشتم که کنار شهیدی که یکی از فرماندهان گردان استان اصفهان بود، خوابیده بودم.
خدایش رحمت کند امیدوارم به حق مظلومیت شهدا شرمنده آنها نشویم. وقتی از جبهه حرف میزنم بهترین دوران زندگی ام را مجسم میکنم و از نسل جوان می خواهم قدر این انقلاب را .بدانند از خداوند هم میخواهم که همیشه و در همه حال توفیق دهد که بسیجی بمانم.