همچنان استوار در صحنه باشید
به گزارش نوید شاهد زنجان، شهید «اکبر منصوری» یکم مرداد ۱۳۳۸ ، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش احمد و مادرش خدیجه نام داشت. دانشجوی دوره کارشناسی در رشته اتومکانیک بود. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. نوزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، با سمت فرمانده گردان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به گردن، شهید شد. پیکر او را در مزار پایین زادگاهش به خاک سپردند.
فرازی از وصیتنامه شهید اکبری منصوری
("ان الله یحب الذین یقاتلون فى سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص" سوره صف آیه ۴)
خداوند کسانى را که در راهش مثل کوه محکم و استوار جنگ مىکنند و کشته مى شوند دوست مى دارد
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فى سبیلک
خداوندا! بر ما توفیق شهادت در راهت را عنایت فرما
شهادت بزرگترین و بالاترین مرتبهاى است که انسان مىتواند به آن دست یابد و با خونش با خداوند واردمعامله شود. سعادتى که به آسانى نصیبب انسان نمىشود و بایستى با نفس اماره آنقدر جنگید و اگر توانستى پیروزشوى، شهید مى شوى.
برادران و خواهران! من از مال دنیا چیزى ندارم که در موردش وصیت کنم، هر چه هست در مورد انقلاب و حفظ و حراست از دستاوردهاى انقلاب به واسطه خون بیش از هفتاد هزار شهید و صدها هزار معلول و رهبر انقلاب است. شما مردمى که تا امروز دیگر چیزى نمانده است، آمریکا به طور کامل در مقابل انقلاب اسلامى شکست بخورد و ارتش مزدور صدام به طور کامل نابود شود، چرا که با هر حمله ارتش اسلام هزار نفر تسلیم مى شوند و همه شما برادران و خواهران همانطور که تا به امروز بى دریغ و ایثارگرانه از جبهه ها حمایت و پشت جبهه ها را استحکام بخشیدهاید و با شکست پى در پى ارتش بعثى و در داخل نیز پوزه منافقین و ملحدین را به خاک مالیدید، همچنان استوار در صحنه پشت سر امام امت، خمینى عزیز حاضر باشید.
سفارش همه رزمندگان و من حقیر همین است که: قدر امام را بدانید و امام را دعا کنید که انشاءالله تا انقلاب مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف نگهدارد. از خدا بخواهید که در فرج امام زمان تعجیل فرماید و مطمئن باشید که دیگر به عمر صدام و صدامیان چیزى نمانده است و انشاءالله بعد از صدام به سراغ اسرائیل غاصب رفته و قدس عزیز را از لوث وجود صهیونیست هاى غاصب رها می کنیم و به امامت امام امتمان نماز وحدت بگذاریم. راه قدس عزیز از کربلاست و آن نیز به زودى با ایثار رزمندگان اسلام حاصل مى شود.
برادران پاسدار! از شما خواهش مىکنم که همانطورى که در جبههها با بعثیون و در داخل با منافقین و کفار مىجنگید به مبارزه با نفس اهمیت بیشترى قائل شوید. در خود سازى بیشتر بکوشید و بخصوص امروز که روحانیت معظم همه جا در کنار شماست، از وجود این عزیزان که ستون فقرات انقلاب و خار چشم دشمنان است استفاده کنید.
آن روزى که امام فرمودند: کاش من هم یک پاسدار بودم، تنم لرزید. چرا که امام میزان است وقتى دقت کردم، دیدم چه مسئولیت سنگینى با این جمله امام بر دوشمان گذاشته شد و چه قدر باید شاکر باشیم که در سپاه خدمت مى کنیم پس از هر لحظه باید بهره جست و ارزش این لحظات را بدانیم.