بُرش 38 از کتاب "چشمهایش میخندید"/ سخن بی اما و اگر حمید
به گزارش نوید شاهد زنجان، کتاب «چشمهایش میخندید» خاطرات شهید "حمید احدی" است که در سال 98 به همت حوزه هنری زنجان چاپ و منتشر شد.
خاطرات سردار شهید "حمید احدی" به قلم مریم بیاتتبار، توسط انتشارات هزاره ققنوس چاپ و وارد بازار نشر شد.
شهید حمید احدی فرمانده خطشکن گردان حضرت امامسجاد (ع) لشکر ۳۱ عاشورا، متولد ۱۳۴۱ در زنجان بود که اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در منطقه شرق دجله عراق به شهادت رسید.
در بُرش 38 کتاب "چشمهایش می خندید" می خوانیم:
قرآن را بوسید و از زیر آن رد شد. چادرم را سر کرده و آماده بودم تا محل اعزام همراهیاش کنم. ساکش را از شانه آویزان کرد و دست در آستانهی در گذاشت.
- دیگه بیشتر از این بهتون زحمت نمیدم. میخوام بقیّهی راه رو خودم تنها برم.
دستش را کنار زدم.
- مگه تو کس و کار نداری که میخوای تنها بری؟
به گیتی سپردم مواظب بچّهها باشد. گوشهی چادرم را گرفت.
- خواهش میکنم مام جون! من اینجوری راحتترم.
- امّا من دوست دارم تا اونجا بدرقهات کنم.
گردن کج کرد.
- شما که دلتون نمیخواد ناراحتی رزمندهها رو ببینید، درسته؟
- چهطور مگه؟
ساکش را روی شانه جابهجا کرد.
- چند نفری هستن که پدر و مادر ندارن، بعضیها شونم که بدون اجازه اومدن و کسی نیست بدرقهشون کنه. نمیخوام با دیدن شما حسرتی تو دلشون بمونه.
جوابی نداشتم بدهم. فقط تا سر کوچه رفتم و دور شدنش را تماشا کردم.