شهید ناودل: من شرمنده اسلام هستم
به گزارش نوید شاهد زنجان، شهید حسن ناودل بیست و نهم مهر ۱۳۲۲ ، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش یوسف، در آموزش و پرورش کار می کرد و مادرش لیلا (فوت ۱۳۵۰) نام داشت. تا پایان دوره کاردانی درمی خواند. معلم بود. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم اسفند ۱۳۶۵ ، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به پا، دست و پهلو، شهید شد.
پیکرش را در مزار بالای زادگاهش به خاک سپردند.
سوسن ناودل خواهر شهید حسن ناودل از خاطرات خود چنین می گوید؛
برادرم زمانی که در دولت آباد تهران تدریس میکرد به جبهه رفت و آنچه که داشت در طبق اخلاص نهاد. به مرخصی که آمد از فداکاریهای عزیزان رزمنده و از الهی بودن فضای جبهه صحبت میکرد.
او پس از مدتی در جبهه مجروح شد اما در بیمارستان نمانده و به منزل خواهرم در تهران رفته بود. در جواب خواهرم که گفته بود: تو رزمنده اسلامی. جواب داده بود: « من شرمنده اسلام هستم.»
زمستان سال 65 بود که عراق بمباران شهرهای ایران و مردم بیدفاع را شروع کرد. یک روز همسر برادرم ناراحت پیش پدرم آمد و گفت: حسن میگوید میخواهد به جبهه برود. شما کاری کنید و نگذارید برود ولی حسن تصمیمش را گرفته بود و این رفتن با رفتنهای قبلی خیلی فرق داشت. حسن روزی بر خلاف همیشه دو تا از عکسهایش را آورد و به من نشان داد.
بعد پرسید: « به نظر تو کدام بهتر است؟» من یکی از آن ها را نشان دادم و گفتم: «این قشنگتر است.» آن عکس را در طاقچه اتاق پدرم گذاشت و گفت: «اگر من شهید شدم این عکس را سر قبرم بگذارید.» من ناراحت شده گفتم: «حسن جان این چه حرفی است که میزنی؟ ان شاء الله صحیح و سالم میروید پیروز میشوید و همگی به خانههایتان برمیگردید. تو حالا زن و بچه داری و باید به آن ها هم برسی.»
بعد از چند روز دیدم ایشان عباس فرزند پنج ماهه و همسرش را آماده رفتن کرده است. گفتم: « این ها را دیگر کجا میبری؟» گفت: «میبرم اهواز که "سلمه" پدر و مادرش را ببیند و پیش آن ها باشد و من هم در جبهه نزدیک اهواز هستم. هر وقت فرصت شد به آنان سرمیزنم.»
آن ها سه تایی رفتند ولی حسن دیگر برنگشت. آری او را به همراه دیگر شهدای کربلای پنج آوردند و در محوطه بیمارستان ارتش گذاشته بودند. ما هم برای آخرین دیدار به آنجا رفتیم. حسن دیگر بیقرار نبود. راحت خوابیده بود. جام گوارای شهادت را نوشیده، عاشقانه و سبکبال به سوی معبودش شتافته بود.