برش 36 از کتاب "روی جاده رملی"/ هفت سین با طعم سیمچین و سیم خاردار
به گزارش نوید شاهد زنجان، کتاب روی جادههای رملی به تدوین و نگارش پریسا کرمی و با مشارکت بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان در 8 بخش و 3 فصل گردآوری شده است.
چاپ نخست این کتاب با موضوع جنگ ایران و عراق در سال 1392 روانه بازار میشود.
در برش 36 کتاب "روی جاده های رملی" می خوانیم؛
روزها و شبها را در منطقه ی الله اکبر سپری میکردیم. چند ساعت تا عید سال 1360 باقی مانده بود. ناصر خیابانی گلوله های خمپاره ی عمل نکرده ی عراقی ها را در گوشهای، کنار خاکریز جمع میکرد. کنارش ایستادم.
- چه کار میکنی پهلوان؟
سرش را تکان داد و گفت: نگاه کن، ببین چه قدر قشنگ میشه!
بیست متر عقب رفت و با تفنگ کلاش غنیمتی ماسوره ی خمپاره را هدف گرفت. گلوله به فنر ماسوره خورد و ماسوره پرید. کبریت را روشن کرد و داخلش انداخت. خودم را عقب کشیدم. تی ان تی داخل گلوله سوخت. حسین خمپاره را برداشت و به سمتم گرفت.
- بفرمایید این هم گلدان سفره ی هفت سین.
گلدان را از دستش گرفتم و گفتم: به فکر بقیّه ی سین ها باش.
پاهایش را روی زمین کشید. گرد و خاک بلند شد. دستش را کشیدم.
- گرد و خاکیمون نکن دیگه.
- داشتم فکر میکردم.
دوباره پایش را روی زمین کشید و گرد و خاک بلند شد. نگاهم را ازش گرفتم. دستم را کشید و گفت: خیلی خب، نمیکشم. داشتم فکر میکردم به جز سیم چین و سیم خاردار، چه چیزهایی تو سفرهی هفت سین بذاریم؟
قرآن کوچک را از جیبم درآوردم و بوسیدم.
- قرآن منم بذار سر سفره.
ناصر قرآن را از دستم گرفت و گفت: عیدی ها رو میذارم لای قرآن.
زمان تحویل سال نزدیک بود. سیم چین را کنار آینه، توی سفره ی هفت سین گذاشتم. ناصر خیابانی قرآنم را از جیبش درآورد و وسط سفره گذاشت. به آینه زل زدم. خودم را درون آینه دیدم و بغض گلویم را گرفت. حسین طایفه دستش را روی شانه ام گذاشت.
- به چی فکر میکنی مرد؟
لبخند زدم و گفتم: توی خیال می دیدم امید سر سفره ی هفت سین دعا می کنه تا باباش زود بیاد.
ناصر خیابانی بشقاب بیسکویت را طرفم گرفت.
- اصلاً یادش نیس باباش کجاست. بیا دهنت رو شیرین کن.
پیچ رادیو را چرخاندم. گوينده آغاز سال نو 1360 را اعلام کرد. گوشه ای از بیسکویت را کندم و دهانم گذاشتم. چشم هایم را بستم. به امید فکر کردم که برای مادرش شیرین زبانی میکرد.