عبور از روزهای سخت در کنار شهید «سعید حسنی تنها»
به گزارش نوید شاهد زنجان، شهید سعید حسنی تنها در بیست و یکم فروردین ماه سال 1347 در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش مختار، گچکار بود و مادرش زریجتاج نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم دی 1365 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شد.
پیکر او را در گلزارش شهدای بهشت حضرت فاطمه(س) به خاک سپردند.
خاطره ماندگار همرزم شهید سعیدحسنی :
روزهای آغازین پاییز 1363 کلیه یگانهای رزمی و پشتیبانی لشگر 17 حضرت علی ابن ابیطالب (ع) جهت زمینه سازی و آغاز عملیاتی جدید در منطقه کردستان راهی غرب کشورشدن و بصورت خیلی بسته و مخفی در کشتارگاه صنعتی شهر مهاباد که آن روزها نیمه کاره بود، استقرار یافته و بلافاصله هم شروع به آموزش و تمرینات سخت و طاقت فرسایی کردند که برای انجام عملیات در ارتفاعات بلند و برف گیر و شرایط سخت خود را آماده کنند.
لشگر 17 حضرت علی ابن ابیطالب (ع) و رزمندگان دلاورش فقط در مناطق جنگی جنوب جنگیده بودند و هیچ آمادگی و تجربه ای در زمینه نبرد در کوهها و ارتفاعات سرد و سر به فلک کشیده کردستان را نداشتند .
غواص شهید سعید حسنی از خط شکنان عملیات افتخارآفرین کربلای چهار و پنچ ( شلمچه ) بود
آن روزها من و شهید سعید حسنی هم در یکی از گروهانهای گردان همیشه خط شکن حضرت ولیعصر(عج) استان زنجان به عنوان آرپی جی زن و کمک آرپی جی خدمت می کردیم و هر روز کله سحر بلند می شدیم و بعد از اقامه نماز با تمام تجهیزات جنگی و مهمات کامل به خط می شدیم و با تکیبر و صلوات به دل ارتفاعات بلند و سخت گذر منطقه مهاباد می زدیم و درست تا نزدیکهای غروب آفتاب راهپیمایی و کوه پیمایی می کردیم.
تمرینات و آموزشها به حدی سخت و جان فرسا و نفس گیر بود که روزهای اول آماده سازی اکثریتمان زیر فشار تجهیزات و سراشیبی و سربالایی های کوهای بلند کردستان کم می آوردیم و واقعا از پا می افتادیم و همین امر هم باعث می شد که گردان مدام برای امنیت نیروها توقف کند ، چون منطقه پر بود از نیروهای مزدور و مسلح گروهک های ضدانقلاب و تنها گذاشتن نیروها اصلا به مصلحت نبود .
خلاصه دو هفته اول حسابی خسته و اذیت می شدیم و مدام بین راه نق میزدیم و از سختی و دشواری کار شکایت می کردیم ، اما با این وجود همگی میدانستیم که گردان را برای خط شکنی عملیات جدیدی آماده می کنند.
بدین ترتیب تمام درد و رنج ها را با کمال میل به جان میخریدیم و برای دیدن شب آغازین حمله و شنیدن رمز عملیات و شکستن خطوط اول عراقها ثانیه شماری می کردیم و همین فکر و انگیزه هم چنان توان و نیرویی به وجودمان بخشید که در عرض چند هفته به اندازه ای از آمادگی جسمانی و عملیاتی رسیدیم که چابک و سریع در عرض چند دقیقه بلندترین کوههای منطقه رو فتح کرده و تمام ارتفاعات را به زانو در آوردیم.