جزئیات شهادت شهید "هادی پیران"
به گزارش نوید شاهد زنجان، شهید هادی پیران چهارم مرداد ١٣۴٠ ، در شهرستان خدابنده به دنیا آمد. پدرش اکبر و مادرش بتول نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم اسفند ۱۳۶۰، با سمت امدادگر در کرخه نور به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.
عيسی جزءمحبیواحد هم کلاسی و هم سنگر شهید هادی پیران که شاهد پرپر شدن او بوده است خاطرات خود را چنين بازگو میکند:
وقتی از سُجاس به قيدار جهت ادامه تحصيل در دبيرستان بزرگمهر که کنار فرمانداری بود آمدم با شهيد هادی پيران آشنا شدم پس از سال دوم من وارد دانشسرای زنجان شدم و شهيد پيران هم ديپلم تجربي خود را در زنجان گرفت.
او به عنوان معلم استخدام و در روستای پسکوهان مشغول تدريس شد. به دليل آغاز جنگ تحميلی ما را به جنگ فرا خواندند. در سال 60 از طريق ژاندارمري قيدار به ابهر و از آنجا جهت آموزش اعزام شديم.
طی سه ماهی که در آموزش با هم بوديم خاطره جالب و به ياد ماندنی که هيچ گاه از خاطرم پاک نمیشود مربوط به ميدان تير است.
در آن جا نفری 7 فشنگ تحويل دادند. پس از تير اندازی، شهيد پيران هر7 تير و من 3 تير را به هدف زدم. به همين خاطر به ايشان 7 روز و به من3روز مرخصی تشويقی دادند. با توافق هم وی 2روز از مرخصی خود را به من داد و ما با هم به مدت 5 روز به مرخصی آمديم. در پايان دوره آموزشی به ما اطلاع دادند که پس از 2 روز با قطار به جبهه اعزام خواهيم شد.
شهيد پيران در اين 2روز شکم درد گرفت. پس از معاينه شهيد در بهداری پادگان مشخص شد که او آپانديس دارد در نتيجه در بيمارستانِ پادگان بستري و عمل شد.
فردای همان روز من وصيتنامه خود را نوشتم سپس به عيادت شهيد پيران رفته از او خداحافظی کردم و با قطار به اهواز اعزام شديم.
بعد از حدود 2 هفته در منطقهای که کرخه نور نام داشت و من مسئول مخابرات و بي سيم چی داخل نَفربَر بودم ايشان با لباس رزم پيش من آمد. از قرار معلوم در بهداری تيپ سوم همدان مشغول خدمت بود.
من و شهيد پيران در زمان های استراحت بارها و بارها در تالابهای اطراف منطقه گشت و گذار میکرديم و در بعضی مواقع نيز به دليل مهارت بالای تيراندازي او چند تايي از مرغابیهای تالاب را هم شکار میکرديم.
يک بار که با هم به يکی از تالابها رفته بوديم، هنگام برگشت انفجاری رخ داد که موجب شهادت شهيد پيران شد. از آنجايي که من با او دوست و هم شهري بودم برای تحويل جنازه شهيد و وسايل او به خانواده اش، با يک دستگاه آمبولانس مرا به سمت شهر قيدار اعزام کردند.
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان