قطعه قطعه شويم هم نخواهيم گذاشت دشمن جلو بيايد
به گزارش نوید شاهد زنجان، شهید محمدرضا احمدی دهم دی ۱۳۴۳، در روستای خلیفه حصار از توابع شهرستان ابهر به دنیا آمد. پدرش محمد، کشاورزی می کرد و مادرش گل گز نام داشت. دانشجوی دوره کاردانی در رشته زبان و ادبیات فارسی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در بهشت کبرای شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد.
منطقه شلمچه ميعادگاه عاشقان بود. شهيد احمدی در گردان حبيب بن مظاهر شرايط بسيار دشواري داشته اما باعشق و علاقه فراوان مشغول پاسداري از دست آوردهاي انقلاب اسلامي ميشود.
او در طول زندگي كوتاه خود با شرايط سخت عجين بوده است و به همين خاطر هم وقتي مأموريتش در شلمچه رو به اتمام است تقاضاي تمديد در آنجا را ميکند.
در اين زمينه خود شهيد چنين مينويسد:
« من ميخواستم كه در اردوگاه در مجتمع آموزشي رزمندگان امتحانات ترم سوم را بدهم اما پس از بررسي اوضاع متوجه شدم كه بايد يا تسويه بگيرم يا با گروهان 3 برگردم به خرمشهر. بالاخره پس از بگو مگو با دوستان به اين نتيجه رسيدم كه صلاح در بازگشت به خط مقدم است.»
او كه ديگر به منطقه تسلط دارد شبانه توسط مسئولان و فرماندهان براي شناسايي به خط دشمن ميرود و بارها شهادت را در جلوي چشم خود ميبيند.
اما او كه رسيدن به شهادت را در سر ميپروراند بر اين كارها حريص تر ميشود. شبي در شلمچه احساس ميشود كه شايد دشمن حمله نمايد لذا فرمانده گردان براي روحيه دادن به نگهبان ها سر ميزند.
در اين باره شهيد چنين مينويسد:
« وقتي كه نگهبان بودم آقاي علي كرمي فرمانده گردان براي سركشي به پست نگهباني ما آمد از حركاتش معلوم بود كه ميخواهد به ما روحيه بدهد و به مقاومت در برابر حمله احتمالي دشمن دعوت كند حضور فرمانده در كنار نيرو باعث تقويت روحيه نيرو ميشود اما نيرو هم بايد به فرمانده روحيه بدهد به همين منظور من جلو رفتم و گفتم: برادر اگر قطعه قطعه هم شويم نخواهيم گذاشت که دشمن قدمی به جلو بيايد که تشكر كرد و اشك شوق از چشمانش جاري شد.»
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان