دلنوشته تاثیرگذار شهید «حکمتاله رحمانی»
به گزارش نوید شاهد زنجان، شهید حکمتاله رحمانی یازدهم آبان ۱۳۳۱، در روستای شناط از توابع شهرستان ابهر به دنیا آمد. پدرش لطفالله، کشاورز بود و مادرش تاجی نام داشت. تا پایان دوره کاردانی درس خواند و دبیر بود. سال ۱۳۵۱ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت.
بیست وچهارم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به دست، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است.
نوشتهای از شهيد حکمت اله رحماني
نيايش (تشكرنامه) به فرزندانم:
پروردگارا! به درگاه پرعظمتت سپاس ميگويم كه مرا آفريدي و در كودكيام حفظم كردي و از لغزشها بازم داشتي و با دين مبين اسلام محمدي آشنايم كردي.
بارالها! توفيقم دادي كه به انقلاب اسلامي وفادار بمانم و به امام امت عاشقم نمودي و توفيق اعزام به جبهههاي حق عليه باطل را دادي. بسيار سپاسگزار و شكرگزارم و اما اي خداي مهربان: باز هم از درگاه خداونديت مسئلت دارم كه توفيق بندگي داده تا جاني كه به من عطا نمودي در راهت فدا نمايم.
اي پدر مادرگرامي: از شما هم تشكر و سپاسگزارم كه مواظبتم نموديد و تربيتم كرديد و با احكام و دستورات الهي آشنايم كرديد تا در راه اسلام و قرآن و انقلاب اسلامي قدم بردارم. از درگاه خداونديش ميخواهم اجري كه عايدم ميشود نصيب پدر بزرگوار و مادر مرحومم نمايد.
و اما اي اعضا و تك تك سلولهاي بدنم! بايد خود را آماده نماييد تا در راه خدا و براي خدا فعاليت نماييد.
اي پاهايم! استوار و پا برجا و مقاوم باشيد و در جهاد في سبيل الله قدم برداريد.
اي چشمها! حقيقت را نشانم ده و راهم ببر و دشمنم را نشانم ده.
اي گوشها! واقعيت را بشنويد و از حقيقتها آگاهم كنيد.
و اي دل! بديها و ماديات را از خود دور و از حق پيروي و كينه دشمنان اسلام و انقلاب را در خود جاي ده و محبت اولياء الله و حزب الله و امام را در خود بيشتر جاي ده و مهربانم گردان. و اما اي دستها و بازوانم كه امام عزيز بر اين بازوان بوسه ميزند و بر اين بوسه افتخار ميكند و دشمنان اسلام و انقلاب را، نشانه گير و به نام خدا به ياد خدا و براي خدا بر قلبشان شليك كن.
اما اي تفنگ! تفنگي كه براي نابودي دشمن دين، وطن و قرآن و امامم در دستم جاي گرفتي، اي تفنگي كه با آتشت دشمن بيرحم را دربه در ميكني و اما اي تفنگ! ميدوني كه دشمن خيلي بيرحم و ستمگره . دشمن پير و جوان نمي شناسه .دشمن سنگ دل نمي دونه كه مادرا چشم به راه عزيزانند. دشمن كينه توز دل نداره كه احساس كنه خواهر از دوري برادرش چه ميكنه. دشمن غدار نمي فهمه كه بچهها منتظر باباشونند. صداميا حيله گرند. نمي فهمند كه برادر از دوري برادرش چه ميكشه. دشمن نمي دونه كه فراق همسر براي همسرش مشكله. اي تفنگ! حالا كه دشمنو شناختي، تنهايم نگذاري. اي تفنگ نازنينم! نكنه در مقابل اين دشمن كار نكني. نازت ميكنم صيقلت ميدم از خودم جدات نميكنم دوستت دارم تا كه حرفم را گوش كني.
چونكه با پاي استوار، چشماني بيدار، گوشهاي باز، دستهاي پرتوان، بر سر لشكر غدار ميتازم. به ياري الله تار و مارش ميكنم تا كه دينم پايدار بماند و دشمنو نفله ميكنم تا كه قرآنم زنده باشه. صداميان را نابود ميكنم تا كه انقلاب اسلامي صادر بشه. بعثيهارو خوارش ميكنم تا كه رهبر زنده باشد.
آمين يا رب العالمين 12/11/64 ح- رحماني
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان