اشتباه نکن!
به گزارش نوید شاهد زنجان، شهيد ایرج ستاريان 29 فروردین ماه سال 1339 در شهرستان نطنز در يك خانواده مذهبی در دامن پرمهر و محبت مادر، پرورش يافت. پدرش درجه دار ژاندارمريِ سابق بود. همين شغل، او را از شهري به شهري ديگر ميبرد.
شهید ستاریان فعالیت های بسیاری داشت از اینرو گروهكهاي ضدانقلاب بارها او را مورد تهديد قرار داده و خواستار مراجعت او به شهر خود شده بودند ولي ايشان با بياعتنايي به تهديدات مكرر اين گروهكهاي از خدا بيخبر بيواهمه از خطرات و عواقب آن به ارشاد و تبليغات خود در ميان مردم ادامه میداد. تا آنجا كه سرانجام در روز پنجشنبه 21 مهر ماه سال 1361 هنگام بازگشت از ده تازه آزاد شده « ترجان» كه 3 سال خفقان و محروميت ناشي از وجود گروهكها را تحمل كرده بود بين روستاي ترجان و قاقل از توابع شهرستان سقز پس از درگيري مسلحانه توسط حزب دمكرات ناجوانمردانه اعدام شده و به ملكوتيان پیوست.
پيكر پاك شهيد خستگی ناپذير پس از انجام مراسم باشكوهي در ميان ازدحام مردم در گلزار شهداي بالاي زنجان به خاك سپرده شد.
برخي از ويژگيهاي شهيد ایرج ستاريان به روايت برادرش، فرجاله ستاريان؛
برادرم علي رغم حساسيت منطقه کردستان از مبارزه رويا رو با دشمن متجاوز در جبههها نيز غافل نماند. براي رفتن به جبهه بارها تلاش کرد. اما رئیس آموزش و پرورش وجود او را در ميان مردم آن منطقه حساس و واجب تر دانست و ايشان را متقاعد كرد تا با ماندن در ميان مردمِ محرومِ منطقه همچون گذشته سد و مانع محكمي در مقابل توطئه و تبليغات مسموم ضدانقلاب باشد.
در مسافرتي كه با شهيد ايرج ستاريان به كردستان داشتم و با هم صحبت ميكرديم به دليل تبليغات سوء منافقين در منطقه و بياعتنايي و بيمهري مردم فريب خورده نسبت به اسلام و آشفته بودن فضاي اجتماعي و سياسي كردستان در آن زمان، من سعي داشتم كه از برادرم خواهش كنم تا به شهرمان مراجعت كند اما وي با متانت قابل ستايشي سعي داشت ماندن در كردستان را توجيه کند.
يكي از بهترين سخنانش كه بر دلم نشست اين بود كه ميگفت: « برادر به بيمهري اين مردم پاك دل توجه نكن اينان واقعاً نياز به كمك دارند اينان مردم مستضعف و محرومند مخصوصاً از لحاظ رشد فكري و تشخيص حق از باطل عقب نگه داشته شده اند. اگر بتوانم با رفتاري متناسب با روحيه آنها ارشادشان كنم. كاري انجام دادهام كه امام امت را خشنود ميسازد. امام وجودش براي همه نعمت است و اين مردم هم جزيي از همه هستند بايد به اينان آموزش صحيح و مطالب لازم را توضيح داد.»
در آخرين ديدارم با او يك دنيا با چشمان زيبايش با من سخن گفت و حسن ختام اين گفتگوي آرام و بيصدا، قطره اشكي بود كه از چشمان نازنينش بر گونهاش جاري شد و سپس گفت: برادر حلالم كن. التماس كردم كه از اين سفر برگردد ولي برنگشت و گفت: « تقدير چنين است اشتباه نكن! اين قطرهها، اشك شوق است.»
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان