معجزه دعای "امن یجیب" در اسارت/ تلختر از تحمل 150 کابل در یک وعده
به گزارش نوید شاهد زنجان، مرتضی واحدپور عضو هیات علمی دانشگاه زنجان و یکی از آزادگان نخبه استان زنجان است، او دکتری خود را در رشته شیمی از دانشگاه صنعتی اصفهان اخذ کرده است و در سوابق وی مدیر گروهی رشته شیمی و ریاست دانشکده علوم دانشگاه زنجان دیده می شود. او مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته شیمی فیزیک از دانشگاه شیراز و کارشناسی خود را در رشته شیمی محض از دانشگاه مازندران اخذ کرده است.
او یکی از آزادگان 16 تکریت است که حسن بهشتیپور یکی از اسرای آن اردوگاه از خلقیات او در زمان اسارت چنین روایت میکند؛ مرتضی واقعا در اخلاق و جوانمردی نمونه بود. او در اردوگاه 12 در آشپزخانه کار می کرد و در حالی که می توانست به اندازه کافی غذا بخورد اما بواسطه آنکه سایر اسراء که در آشپزخانه نبودند و نمی توانستند غذای کافی بخورند، همیشه سعی می کرد مانند سایر اسرا غذا بخورد و این برای من بسیار درس آموز بود که انسانی امکاناتی را در اختیار داشته باشد آن هم در آن شرایط دشوار اما بخاطر همبستگی با هموطنانش در اسارت مانند آنها گرسنگی بکشد.
در بخشی از گفتههایش میشنویم؛ «در اردوگاه 16 نیز خاطرات بسیاری از رفتار انسانی وی در خاطرم هست که یک نمونه آن را همه شاهد بودند؛ در توزیع نان چنان با دقت عمل به عدالت تقسیم می کرد که از لحاظ کیفیت و کمیت نان به حق کسی ظلم نشود. نان اضافی را هم که عراقی ها به خود او می دادند بین سایرین تقسیم می کرد.»
در ادامه مشروح گفتگوی صمیمی نوید شاهد با این آزاده نخبه استان زنجان را همراه باشید؛
نوید شاهد زنجان: شما دانشجو بودید. چه طور شد که به جبهه رفتید؟
واحد پور: حدود ۲۱ ساله بودم که سال ۶۶ نخستین بار به جنگ رفتم. در آن زمان برادر بزرگتر من نیز علاقهمند به حضور در جبهه بود اما خانواده با رفتن همزمان ما مخالفت میکردند و میگفتند هر وقت دیگری برگشت یکی از شما می تواند دوباره به جبهه برود. من آنقدر علاقهمند بودم که از دانشگاه خودمان در شهر مازندران به جنگ اعزام شدم و تا آن زمان خانوادهام نیز به دلیل اصرارهای هر دوی ما به رفتنمان رضایت دادند.
نوید شاهد زنجان: آن موقع از جنگ و مسائل آن آگاهی داشتید؟
واحد پور: در آن زمان خطرات را تا حدی درک میکردم اما چندان به عمق مسائل و اتفاقات اشرافیت نداشتم. جنگ خانمان سوز بود اما در آن زمان به فرموده امام با جان و دل عمل میکردیم تا جبهه خالی نماند. هیچ چیز خاصی نسبت به عواقب جنگ و یا مزیت هایی بعد از جنگ در ذهن من خطور نمی کرد. تمام انگیزه حرکت ما فرمان امام بود.
نوید شاهد زنجان: چه مسئولیتی بر عهده شما بود؟
واحد پور: من آرپیچی زن بودم.
نوید شاهد زنجان: چه سالی به اسارت درآمدید؟
واحد پور: چهارم خرداد ماه سال ۶۷ اسیر شدم. در منطقه شلمچه بودیم و من وارد لشکر ۲۵ کربلا شده بودم. در خط محاصره عراق گرفتار شدیم. نیروهای عراقی لباس بسیجیها را به تن کرده بودند و ما نتوانستیم آنها را تشخیص دهیم. در نتیجه به محاصره آنها درآمدیم. وقتی به چهره آنها نگاه کردم تازه متوجه شدم که عراقی هستند.
نوید شاهد زنجان: دوران اسارت برای شما از همان آغاز چگونه رقم خورد؟
واحد پور: این دوران پایین و بالای بسیاری داشت. از همان ابتدا که ما را اسیر کردند در راه به تعداد جنازه هر عراقی که میدیدند از تعداد اسرا جدا میکردند و همانجا با گلوله تیر خلاص را میزدند. مجروحان نیز با جراحت هایشان می ماندند و گاهی از شدت عفونت میمردند. بعضی نیز بهبود مییافتند. تنها یک بار به ما باند زخم دادند و ما بارها و بارها با شستشو از آنها استفاده می کردیم. اسهالخونی در میان رزمندگان به کرات اتفاق میافتاد و برخی تا دو روز بعد از این بیماری می مردند. اسهال خونی تا آخرین روز اسارت تلفات میگرفت. خاطرم هست حتی تا ۳ ماه شنوایی ام را از دست دادم و خود به خود خوب شد. بعضی از دندانهایم را نیز در آن دوران از دست دادم.
نوید شاهد زنجان: کدام اردوگاه بودید؟
واحد پور: اردوگاه تکریت 12 و 16
نوید شاهد زنجان: عراقیها تا چه میزان میتوانستند در میانتان نفوذ کنند؟
واحد پور: اسرای آن اردوگاه از معتقدین بودند و به ندرت عراقی ها می توانستند در میانشان نفوذ کنند هرچند چندین بار از افراد دیگر وارد گروه می کردند تا ایمان آنها را تضعیف کنند. آنجا در امکانات اولیه مانند نان، آب، غذا و سرویسهای بهداشتی محدودیت قابل ملاحظهای وجود داشت و آنها با دادن وعده و وعید در موارد ذکر شده به دنبال فریب دادن رزمندگان بودند.
نوید شاهد زنجان: واکنش رزمندگان به این رفتار عراقیها چه بود؟
واحد پور: شاید دیده باشیم که در جمعی، درباره موارد داخل کشور نظرات متفاوت و حتی اختلاف نظر وجود داشته باشد اما آنجا اینطور نبود همه ما یک ملیت داشتیم و همه هم هدف بودیم. حتی خاطرم هست در میان ما اسیر عربزبان بود که پایش گاهی می لغزید. اما با همه اینها هر زمان که اسم ایران می آمد ارادتش را تمام و کمال نشان میداد.
نوید شاهد زنجان: شیرینترین خاطره شما از آن دوران چیست؟
واحد پور: اردوگاه ۱۶ تکریت بودیم. یک یا دو روز آب نداشتیم و به شدت تشنه بودیم. داخل یکی از اتاق ها حبس بودیم. حسین بهشتی پور که قبل از ورود به جنگ کارمند صدا و سیما بود گفت: بچهها بیایید همه باهم دعای "امن یجیب" را بخوانیم تا مشکل مان حل شود. بعضی با تمسخر، بعضی با شک و بعضی نیز با یقین، خلاصه دسته جمعی دعا را خواندیم. هنوز تعداد آن به ۲۰ بار نرسیده بود که شلنگ آب را داخل اتاق ما انداختند. آب لجنی بود اما در سطلهایی که داشتیم جمع کردیم. جالب بود آب به اندازه همه سطلهای ما بود. منتظر ماندیم تا ته نشین شود و بخوریم. صبح که شد، متوجه شدیم تنها اتاقی که به آنها آب داده بودند اتاق ما بود، جالب اینکه رساندن شلنگ به اتاق ما در دورترین نقطه اردوگاه بسیار دشوار بود. ما فکر میکردیم که به همه آب دادهاند در حالیکه فقط به ما آب رسیده بود. ما برای رفع تشنگی سایر اسرا آب را در بین همه تقسیم کردیم. آنجا بود که با تمام وجودم به دعای "امن یجیب" یقین پیدا کردم و فکر میکنم هر بار دسته جمعی با خلوص نیت این دعا خوانده شود حتماً بسیاری از بلاها رفع و بسیاری از دعاها برآورده میشود.
نوید شاهد زنجان: خاطرهای دارید که هنوز هم تلخیاش شما را اذیت کند؟
واحد پور: بله، در همان آسایشگاه دو نفر از اسرا اهل یکی از روستاهای آذربایجان بودند. یکی از آنها که بزرگتر بود شوهر خواهر دیگری محسوب میشد. روزی برادر همسرش دچار اسهال خونی شد و دو روز بعد به شهادت رسید. شوهرخواهرش در تمام ایام اسارت هر روز می گفت من اگر به روستا باز گردم به همسرم چه بگویم؟. بگویم برادرت مرد! نمی گوید تو چرا زندهای. من چگونه بروم آنجا!؟. من تجربه تحمل ۱۵۰ کابل در یک وعده را هم داشتم اما دردی که او می کشید بسیار جان فرسا بود و به نظرم دردناکتر از تمام کابلهایی بود که خورده بودم. حتی در زمان آزادی اصلاً رغبتی برای بازگشت نداشت. میگفت با چه رویی برگردم.
نوید شاهد زنجان: آزادی شما چه طور رقم خورد؟
واحد پور: تقریبا جزو آخرین دسته اسرا برای آزادی بودیم. هر 10 روز یکبار می توانستیم تلویزیون تماشا کنیم. پی برده بودیم که آرام آرام اسراء آزاد میشوند و هر از گاهی بچه ها سخنرانی های صدام را ترجمه می کردند و گاهی نیز رادیو گوش می دادیم. از اوضاع و احوال چندان بی خبر نبودیم. من جزو اولین نفرات اردوگاه بودم که با سایر اسرا آزاد شدم.
نوید شاهد زنجان: آیا برای آزادی امید داشتید؟
همیشه به این فکر میکردم که کی آزاد می شویم. در آن شرایط امید بود که ما را صبور میکرد و آن روزگار سخت را پشت سر میگذاشتیم.
نوید شاهد زنجان: تکلیف تحصیلات شما بعد از آزادی چه شد؟
واحد پور: وقتی که به جبهه می رفتم ترم دوم مقطع کارشناسی بودم. در جبهه نیز یک ترم را خودم خواندم و در امتحاناتش شرکت کردم. ترم چهارم اسیر شدم. درست 10 روز بعد از اینکه به کشور آمدم به سراغ دانشگاه رفتم. علاقه بسیاری به درس خواندن داشتم و وضعیت درسیام خوب بود. همیشه جزو دانشجویان برتر بودم. بعد از دوران کارشناسی دوران ارشد و دکترا را نیز ادامه دادم.
نوید شاهد زنجان: آیا دوران اسارت برای شما ثمره خوبی هم داشت؟
واحد پور: من در آن دوران دوستان بزرگوار و شریف پیدا کردم. الان پیدا کردن چنین دوستانی بسیار کم است. اکنون گاهی احوالپرسی هایمان هم بوی هدف و طمع میدهد. گاه درخواستهای مختلفی پشت آنها نشسته است. اما آن زمان این طور نبود افراد با جان و دل یکدیگر را می پذیرفتند و دوستان واقعی هم بودند. الان تشخیص نیت های پاک نیز دشوار است هرچند هنوز هم شرافت وجود دارد.
نوید شاهد زنجان: مردم آن زمان با مردم کنونی تفاوتی دارند؟
واحد پور: مردم ما همان مردم آن روزها هستند و جوانان ما در هر شرایطی خود را قوی نشان میدهند. مطمئنم اگر کشور در شرایط بدی قرار بگیرد همین جوانان باز هم میآیند.
نوید شاهد زنجان: کرونا این روزها دشواریهای بسیاری به همراه داشته آیا قابل مقایسه با دوران قرنطینه شما در اسارت هست؟
واحد پور: اصلا، آن زمان هیچ امکاناتی وجود نداشت. اما الان کمابیش امکاناتی وجود دارد و ما میتوانیم برای مقابله با بیماری کرونا اقدامات مهمی انجام دهیم. آن زمان در قرنطینه حتی یک همدرد هم کنارمان نبود. کسی نبود به عنوان یک فرد پرستارمان باشد. اما اکنون بسیاری از نعمات وجود دارد و باید قدردان آنها باشیم.
نوید شاهد زنجان: سخن شما با نخبگان و مسئولان چیست؟
واحد پور: از نظر من هر شخصی باید در انجام کار درست بدون در نظر گرفتن اتفاقات نامطابق پیرامون به سرعت اقدام کند. در مقابل نیز مسئولان باید به فکر مردم باشد و کمتر به منافع خود و روابط هم بپردازند. مدیران باید کمتر تحت سخنان اطرافیان باشند و به دل جامعه بیایند. رئیس خود را در جایگاه یک اربابرجوع ببیند چرا که ممکن است روزی خودش ارباب رجوع یک سازمان باشد. متاسفانه گاهی مشاهده می کنیم که تکبر مسئولان در فضای اداری خود را به وضوح نشان می دهد. چیزی که در آن زمان معنی نداشت. گاهی فرماندهان چنان تلاش می کردند که هیچ تفاوتی با سایر رزمندگان نداشتند و بیشتر هم درگیر کار می شدند و از خودگذشتگی نشان میدادند. اکنون باید جلوی تکبر اداری را گرفت و آثار مخرب آن را از بین برد. چراکه میزان آن قابل ملاحظه است.
مصاحبه از: صغرا بنابی فرد