یک جانباز عملیات بیت المقدس: ما با ایمان قلبی خرمشهر را پس گرفتیم
به گزارش نوید شاهد زنجان، رجبعلی خالقی جانباز روشن دل 70 درصد استان زنجان که روزهای آزادی خرمشهر را به خوبی به خاطر دارد با اشاره به اینکه به عنوان بسیجی برای رفتن به جنگ آماده شدم، عنوان می کند: خاطرم هست در تهران مشغول به کار بودم و چند روزی به زنجان آمدم و با صحنه خاصی مواجه شدم که از خاطرم بیرون نرفت. پیکر 36 شهید را به شهر آورده بودند.
وی ادامه می دهد: یک سال از ازدواجم گذشته بود و خداوند به ما فرزندی هدیه داده بود. من تصمیم را گرفته بودم اما خانوادهام در ابتدا اصلا راضی نمی شدند. من جوشکار بودم. همه تلاشم را کردم و آنقدر با آنها صحبت کردم تا بالاخره همسر و مادرم را برای رفتنم راضی کردم.
خالقی با بیان اینکه من با عشق و علاقه رفتم، اضافه می کند: من و همه رزمندگان می دانستیم که شاید هیچ وقت بر نگردیم و شاید دیگر مثل زمان رفتن بدنمان سالم نباشد. اما عشق به امام آنچنان در ما ریشه دوانده بود که گوشمان بدهکار این حرف ها نبود. از طرفی هم ما مدت ها با مهر و محبت ائمه زندگی کرده بودیم و امام حسین(ع) قهرمان دینی ما بود. می دانستیم که ایشان جان خود را برای حفظ دین و ارزش ها فدا کردهاند پس راه او را بدون هیچ تردیدی ادامه دادیم. ما می رفتیم تا قرآن و دینمان زنده بماند.
این جانباز تاکید می کند: جبهه برای ما آنقدر ارزشمند بود که با همه دشواریهایش باورمان این بود پیش روی به جلو برایمان بهشت و عقب رفتن از جبهه و خط جهنم خواهد بود. وقتی باورمان شیرین بود دیگر کنار آمدن با دشواریها برایمان سخت نبود.
آن شب
وی در میان سخنانش خاطرات خود را چنین روایت می کند: هیچ وقت خاطره آن شب قبل از حمله را فراموش نمی کنم. برای استراحت به اهواز آمده بودیم. من سردسته گروهان بودم. دستور آمد که باید برای شروع حمله در عملیات بیت المقدس و آزاد سازی خرمشهر آماده شویم. آن شب فرماندهان همه ما را جمع کردند و گفتند حمله قاطعانه آغاز خواهد شد. این راه به احتمال زیاد راه برگشتی نداشته باشد، شهادت، اسارت و جانبازی قطعی است. اگر کسی در میان شما هست که فکر می کند از عهده انجام عملیات بر نمی آید و یا به هر دلیلی نمی تواند ما را همراهی کند الان اعلام کند. چون در زمان آغاز عملیات برگشت تقریبا غیر ممکن خواهد شد. اما پاسخ محکم و یک صدای همه رزمندان آن شب این بود "جنگ، جنگ تا پیروزی" این گونه شد که همه پیش رفتیم و کسی به عقب باز نگشت.
دلخوری رزمندگان
خالقی از دلخوریهای رزمندگان نیز چنین میگوید: بارها شاهد دعوا و دلخوری پیش آمده بین فرماندهان و رزمندگان بودم. دلیلش این بود که گاهی نفراتی برای خنثی کردن مین انتخاب می شدند که تقریبا بازگشتشان غیر ممکن بود. رزمندگان دلخور بودند که چرا آنها انتخاب نشدهاند. عشق برای حفظ وطن این گونه در بین رزمندگان جوانه زده بود.
آزادسازی خرمشهر
وی با بیان اینکه آزادسازی خرمشهر از نظر صدام برای ایرانیان غیر ممکن بود و حتی برایش کلید بصره را جایزه گذاشته بود، میگوید: آنها نمی دانستند که ایمان و باور قلبی عمیقی در بین رزمندگان وجود دارد. ما سلاحی در قبال تجهیزات دشمن نداشتیم اما باور و ایمان، هیچ کاری را برای حفظ دین و میهن در ذهن ما غیر ممکن نمی کرد.
این جانباز از چگونگی مجروحیتش چنین روایت می کند: ساعت 9 شب حمله آغاز شد و ما در نخلستانها بودیم حوالی ساعت یک بامداد من از دو چشم مجروح شدم. مرا از اهواز به تهران منتقل کردند. زمانی که خبر آزادی خرمشهر به گوش مردم رسید دست از پا نمی شناختند. مردم به قدری رزمندگان را حمایت می کردند که نمی شود به خوبی توصیف کرد. خاطرم هست که بانوان با چه افتخاری همسر جانبازان می شدند. مردم به قدر وسعشان در پشتیبانی از رزمندگان سنگ تمام می گذاشتند.
اتحاد دیروز، اتحاد امروز
وی با اشاره به اینکه دشمنانی همچون آمریکا همیشه غر می زنند و دروغگویی کار همیشگیشان شده، عنوان می کند: بیش از 40 سال است که تهدید ها و گزافه گوییهای آمریکا تمامی ندارد. اما این را بدانید به واقع آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و اگر کاری از او ساخته بود حتما تا به حال عملی می کرد. اتحاد در زمان جنگ به برکت توجه ویژه خداوند و رهبری مدبرانه امام پیروزمان کرد. امروز نیز در بیماری کرونا مردم بار دیگر اتحاد را به نمایش گذاشتند تا دشمن خار شود و بداند راه شهدا ادامه دارد.
گفتگو از: صغرا بنابی فرد