خاطرات رزمنده زنجانی از عملیات عاشورایی بدر/ قسمت پنجم "حوضچه آخر"
به گزارش نوید شاهد از زنجان، عباس لشگری یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجان در قسمت پنجم خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر روایت می کند:
بعد از اقامه نماز ، ناهار را که شامل اندکی نان خشک و کمی آب کمپوت است نوش جان کرده و برای آوردن موشک سمت جاده خاکی رفتم و بین راه هم کلی با همرزمان بگو و بخند کردم ، هوا بصورت آزار دهنده ای گرم بود و به دلیل نرسیدن تدارکات ، قطره ای آب در سنگرها يافت نمیشد ، اکثر همسنگران از تشنگی در فشار بودند و لبان خشکيده شان نشانگر اين امر بود ، منطقه آرام و ساکت بود و هیچ خبری از گلوله باران دشمن نبود ، آثار خستگی و بيخوابی در چهره های خاک گرفته و سياه آلود بچه ها بخوبی نمايان بود و همه منتظر رسیدن گردان های پشتیبان و تحویل خط بودند ، بعضی ها بصورت نشسته و بعضی ها هم بصورت مچاله شده در داخل سنگرها بخواب فرو رفته و عده ای هم عرق ریزان و نفس زنان مشغول ترمیم و استحکام بخشی سنگرهایشان هستند .
آمبولانس
به ورودی کانال رسیده و برای برداشتن موشک به کنار جاده خاکی رفتم ، دوتا آمبولانس روی جاده در حال سوختن و خاکستر شدن بودند ، مشغول تماشای آمبولانس ها بودم که برادر نادر عسگری از راه رسیده و بعد از روبوسی و احوال پرسی گفت که آمبولانس ها مملو از مجروح و شهید بودند که مورد اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ قرار گرفته و منهدم شدند ، همه هم از همرزمان زخم خورده گردان خودمان بودند که با لبانی تشنه و خشکيده به ديدار معشوق شتافته و بدليل متلاشی شدن آمبولانس ها چیزی از پيکرشان جهت انتقال به عقبه باقی نمانده بود ، به گفته برادر عسگری پيکر مجروح برادر_پاسدار_طاهر_اسـدی ، رزمنده با اخلاص و با اخلاق گردان نيز بين زخمها بوده که مثل سایر همراهانش سوخته و از بين رفته بود.
نقل و نبات
مشغول صحبت بودیم که آتش باران بعثیها دوباره شروع شده و خبر از آغاز تهاجمی دیگر داد ، هر کدام سریع چند گونی موشک برداشته و شتابان و نیم خیز سمت سنگرهایمان رفتیم ، آتش پرحجم ادوات سنگين دشمن درست روی کانال و اطراف آن هدايت ميشد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و کاتيوشا زوزه کشان به اطراف اصابت کرده و ترکشهای ريز و درشت شان به مانند نقل و نبات روی سنگرها می ریخت ، آتش باری دشمن اینبار بقدری شدید و سانتی متری بود که در همان دقايق اول چند سنگر مهندم و تعدادی از بچه ها شهيد يا زخمی ، جهت انتقال به کنار جاده خاکی منتقل شدند .
نیم خیز و خیزکنان خود را به سنگر رسانیده و با بستن خرج ها و کشیدن ضامن موشک ها دوباره آماده نبرد با تانکها شدم ، بنا به دستور فرماندهی ، برادر رضا رسولی و آقا محمد برای جایگزینی در سنگر رزمندگان شهید و مجروح به اواسط کانال رفته و اجباراً در انتهای خط پدافندی تک و تنها ماندم .
دشمن زبون که از استقامت دليرانه همرزمان و ناتوانی نيروهاش در تصرف کانال به خشم آمده بود ، اينبار با تمام توان و قدرت خود به ميدان آمده بود تا به خیال خودش کار را یکسره کند ، تعداد تانکهائی که درحال نزديک شدن به کانال بودند و حـجم نیروهای پیاده و کماندو چند برابر دفعه قبل بود .
شروع تیراندازی
ثـانـيه ها با نگرانی و دلهره میگذارد تا اینکه تانکها به تیررس آر پی جی زنها رسیده و بچه ها با نام خدا و با توکل بر نصرت خداوندی به پاخاسته و از هر سمت و سوی شروع به تيراندازی کردند ، درگيری آغاز و ثانیه به ثانیه شدید و شدیدتر شد و میدان نبرد در ابری از دود و خاکستر و تیر و ترکش فرو رفت ، همه همرزمان با شـجاعت و بی باکی و در کمال جـانفشانی در مقابل صدها تانک سینه سپر کرده و جانانه مشغول نـبرد و مقاومت بودند و هرازگاهی دلاوری از پای افتاده و با پیکری چاک چاک و غرقه بخون جهت انتقال به کنار جاده خاکی انتقال می يافت .
حوضچه آخری
قبضه آر پی جی در دستم یک لحظه هم خالی از موشک نمی ماند و با تغییر جا و موقعیت یکسره در حال پرکردن و شلیک بودم ، تانک ها خیلی به خط نزدیک شده و تلاش دارند تا از نقطه کوری استفاده کرده و وارد کانال شوند ، در این گیر و دار ، یکدفعه نگاهم سمت حوضچه ها افتاد و دیدم که عراقی ها تا حوضچه آخری پیش آمده و فقط یک حوضچه با کانال فاصله دارند ، ورود نیروهای دشمن به کانال مساوی با قتل عام بچهها و تصرف خط بود ، باید سریعاً کاری میکردم ، وقت بسیار تنگ بود و عراقی ها در چند قدمی ورود به کانال بودند ، فرصت برای اطلاع دادن به سنگر بعدی هم نبود ، شتابان قبضه آرپی جی را کنار گذاشته ، تعداد زیادی نارنجک دستی به کمر انداخته و با خود برداشته و هراسان و سراسیمه از داخل پل لوله ای عبور کرده و درست مقابل حوضچه ها ، بالای سر عراقی ها مستقر شدم...
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان