نرسیده به غم پرور!
به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید "رضا مهدیرضایی" فرزند هدایتاله و نصیبه غفاری در دومین روز از آذر ماه 1344 در شهر زنجان دیده به جهان گشود.
او سالهای خاطرهانگیز کودکی را در کنار خانواده سپری کرد و با فرا رسیدن زمان ورود به مدرسه تحصیلات خود را آغاز کرد و مقطع ابتدائی را سپری کرد و مقطع سوم راهنمائی را با موفقیت پشت سر گذاشت.
عضو ارتش بیست میلیونی مقدس و پایگاه مقاومت بسیج مسجد حسینیه اعظم زنجان بود و با آغاز جنگ تحمیلی رضا وظیفه را بر این دید تا ندای رهبر کبیر انقلاب(ره) را لبیک گفته و از دین و میهنش در برابر متجاوزان رژیم بعث دفاع کند.
بنابراین از طریق یگان اعزامی بسیج وارد
مناطق جنگی غرب کشور شد. سرانجام پس از رشادتها و دلاوریهای بسیار در عرصهی نبرد
حق علیه باطل در 9 اسفند ماه سال 1366 بر اثر اصابت ترکش به دست و بدن در غرب کشور
شهد گوارای وصال را نوشید و به درجهی رفیع شهادت نائل آمد.
پیکر پاک این شهید راه مجاهدت و ایثار در مزار شهدای
پائین زنجان به خاک سپرده شد تا در جوار دیگر شهدای اسلام عند ربهم یرزقون گردد.
جواد غم پرور همرزم شهید "رضا مهدی رضایی"روایت میکند؛
قبل از عملیات کربلای ۴ با رضا و شهید ابوالفضل خدامرادی یک هفته به مرخصی آمدیم. از قبل قرار گذاشته بودیم حتی یک لحظه هم دور از هم نباشیم.
به پیشنهاد ابوالفضل به خانهشان رفتیم تا حمام کنیم. آن زمان حمام در همه خانهها وجود نداشت و آبگرمکن ها هم نفتی بود و مدتی طول می کشید تا آبشان گرم شود.
تا آب گرم شود، مشغول صحبت شدیم از هر دری حرف زدیم تا اینکه به اسامی کوچه ها رسیدیم. محله مان شهدای زیادی داشت که اسمشان مزین کوچه ها شده بود و هیچ کوچه ای بدون اسم و نمانده بود.
به شوخی برایمان سوال شد که اگر ما هم شهید شویم آن وقت کجای محل را به نام ما می کنند.
از حسینیه به سمت خانه ابوالفضل پیچ کوچکی بود که اسم آن را گذاشتیم "پیچ شهید خدامرادی". سمت خانه رضا هم کوچه سه متری بود که اسم آن را هم گذاشتیم "سه متری شهید رضا مهدی رضایی". نوبت من که رسید هیچ جایی را پیدا نکردیم. رضا گفت: نگران نباش حالا که چیزی به تو نرسیده، می گیم: نرسیده به غم پرور!
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان