من در برابر خداوند مسئول هستم
به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید "اکبر منصوری" یکم مرداد 1338 ، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش احمد و مادرش خدیجه نام داشت. دانشجوی دوره کارشناسی در رشته اتومکانیک بود.
سال 1360 ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. نوزدهم اردیبهشت 1361 ، با سمت فرماند هگردان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به گردن، شهید شد. پیکر او را در مزار پایین زادگاهش به خاک سپردند.
**خواهر شهید "اکبر منصوری" از برادر خود چنین روایت میکند؛
اكبر، به خواهر بزرگش علاقه بسيار داشت. هنگامى كه داماد خانواده
براثر سانحه در سال 1359 فوت شد اكبر به خواهر و فرزندانش توجه بيشترى نشان
مى داد. خواهرش مى گويد: "او همواره به من مى گفت خواهرم زينبوار زندگى كن و
سعى كن فرزندانت را به نحو صحيح تربيت كنى بخصوص از لحاظ دينى و اخلاقى تاكيد
بسيارى داشت.
او خود اكثر اوقات در اتاقى كه در خانه ما براى خود تهيه ديده بود،
به عبادت و راز و نياز مى پرداخت و همواره مى گفت "دعا كنيد خداوند توفيق
شهادت ارزانيم دارد." در طول مدتى كه منصورى مسئول ستاد امنيت شهر زنجان بود،
چندين بار خواستار اعزام به جبهه شد. ولى مسئولين سپاه مانع وى شدند.
او در ستاد امنيت و پشتيبانى بسيار فعال بود. هرگاه مشكلى براى كسى پيش مى آمد با كمال رضايت مسئله را حل مى كرد و مى گفت: "براى من تفاوتى ندارد اين فرد برادرم باشد يا غريبه، من در برابر خداوند مسئول هستم فرقى بين غريبه و آشنا نيست." او در برابر مادرش نيز بسيار متواضع و قدرشناس بود به طورى كه نمى توانست صريح و رك پاسخ بدهد و مى گفت: "من شرمنده ام چگونه مى توانم پاسخگوى زحمات مادر باشم من مى خواهم مشكلاتى را كه قبلاً تحمل كرده بعد از اين متحمل نشوم."
در سال 1360 اكبر تصميم به ازدواج گرفت. او در مورد ملاك انتخاب همسرش مى گفت: "كسى را مى خواهم كه با شهادت من اسلحه ام را بردارد" براى اولين بار تصميم خود را با خواهر بزرگش در ميان گذاشت و همسر مورد نظر خود را با معرفى يكى از دوستانش پيدا كرد. مراسم عقد و ازدواج بسيار آرام و ساده برگزار شد. او حتى اجازه دست زدن به خانواده اش نداد. مى گفت:"خانواده هاى شهدا ناراحت مى شوند". براى خريد عروسى تنها حلقه اى را كه مادرش خريده بود در بين نماز ظهر و عصر به دست همسرش كرد. مراسم عقد اكبر در مجلس شوراى اسلامى با حضور آقاى موسوى خوئينى ها و حاج اسدالله بيات نواب وقت مجلس شوراى اسلامى انجام شد و آنها پس از ديدار با آقاى هاشمى رفسنجانى رييس وقت مجلس عازم زنجان شدند.
رضا باقرى يكى از همرزمان منصورى مى نويسد: "يكى از خصوصيات مهم و بارز اكبر اين بود كه هميشه بعد از برگشتن از جبهه هاى نبرد حق عليه باطل وقتى صحبت از رزم و حماسه و اتفاقات جنگ مى شد او بدون هيچگونه تزوير و ريا خاطرات همرزمانش را تعريف مى كرد. نكته جالب اين كه هيچ وقت و هيچگاه از زبان او شنيده نشد كه بگويد من هم كارى كردم بلكه هميشه از شجاعت و دلاورى ياران و همرزمان خود مى گفت. هرگاه از او سؤال مى شد كه در چه پستى مشغول فعاليت هستى و داراى چه مقامى هستى؟ پاسخ او هميشه اين بود كه من يك پاسدارم و هيچ مقامى ندارم و نمى خواهم داراى هيچ مقامى باشم، چون مقامى كه امام امت با فرمايش خود (اى كاش من هم يك پاسدار بودم) به تمام پاسداران اعطا نمود ما را بس است."
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان