پلاک/ کلیپی از شهید ابوالفضل بصارتی
در یک روز گرم تابستان، در آخرین ماهفصل تابستان در حالی که خانواده بصارتی دست به دعا و درخواست فرزند از خداوند متعال برداشتهبودند فرزندی دیده به جهان گشود وبه خاطر درخواست مادر از امامزاده داود برای آوردن اولاد و گریه های بسیاری که مادر برای نداشتن فرزند کرده بود نامش را داود گذاشتند البته در خانه داوود صدایش می کردند اما نام اصلی او ابوالفضل بود.
ابوالفضل در خانه ای در تهران نو دیده به جهان گشود پس از وی خداوند2 فرزند پسر دیگربه خانواده عطا کرد، دوران ابتدایی و راهنمایی را در همان منطقه سپری نمود.
پس از چندی شهید بزرگوار به زنجان رفته و در رشته فلزکاری در هنرستان شروع به تحصیل می کند و در کنار درس خواندن به پدر یاری می رساند، همچنین برای بدست آوردن خرج مدرسه خود، در یک فرش فروشی کار می کند،پس از ورود امام به تهران در سال 1357 شهيد عزيز به همراه دوستش از زنجان به ديدار امام مي آيد تا از نزديك ايشان را ببيند.
در سال 1359جنگ تحميليشروعمی شود، و ابوالفضل به خدمت مقدس سربازی می رود، پس ازدوره يآموزشيدر کرمان، شهید عزیز عازم جبهه های جنوبشده و در جزیره مجنون به عنوان غواص مشغول خدمت می شود و یک بار به خانه می آید، پس از بازگشت در حین انجام عملیات و پهلو گرفتن قایق کنار آب، بر اثر اصابت خمپاره پرتاب شده و تمام بدنش تکه پاره می شود و به شهادت می رسد.
عمه ابوالفضل که خیلیبه اووابستهشده بود در کمتر از یک سال پس از شهادت ابوالفضل از داغش دقكرده و فوت می کند. پدر شهید هم در قید حیات نمی باشد و مادر شهید تنها و بی کس در خانه ای اجاره ای به زندگی خود با یاد شهید عزیز و مهربانش ادامه می دهد.
شهيد ابوالفضل بصارتي، اهل نماز و روزه بود، بسیار به مادرش مهر می ورزید، به پدر که بضاعت کافی نداشت کمک می کرد و با وجود آن که درس می خواند کار هممی کرد تا سربار خانواده نباشد، همیشه به مادر و دوستان و خانواده هاي آنانکمک و رسيدگيمی كرد و خیلی دلسوز،مهربان و مؤدببود، اخلاق خوبی داشت و هیچ کس از او رنجشی نداشت.
روحش شاد و يادش گرامي باد
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان