شهیدی که پیکرش مدتهای بی نام و نشان ماند
رمز يا فاطمه الزهرا(س) يادآور عمليات غرورآفرين و پيروزمندانه اي است كه انگشت حيرت بر دهان دشمنان و ياوه گويان نهاد. رمز يا فاطمه الزهرا3يادآور مظلوميت زهراي اطهر و انتقام سيلي در كوچههاي مدينه بود و بس. فرزندان زهرا(س)در اين عمليات بزرگ سر از پا نمي شناختند چرا كه نام مادرشان ورد زبانشان بود. سيداسداله هم از اين خيل بود از تبار حسينيان و از زماني كه خود را شناخت به فكر انتقام سيلي مادرش زهرا بود.
او با شركت در عمليات بدر به نداي حسين زمان پاسخ داد و در نهايت هم به ملكوتيان پيوست. شهيد سيداسداله حسيني در روستاي ينگي آباد از توابع افشار در يك خانواده مذهبي، مومن و كشاورز چشم به جهان گشود. سيداسداله كه تنها پسر خانواده بود روشنايي خاصي به خانوادهاش بخشيده بود و از همان اوان كودكي آثار ذكاوت، شجاعت و ايمان در وجود او تبلور ميكرد.
شهيد عزيز در سال 1353 وارد دبستان در روستاي خود شد از آن جا كه روستاي ينگي آباد جزء روستاهاي محروم محسوب ميشد حتي از ابتدايي ترين امكانات نيز بيبهره بود. لذا مجبور شد براي ادامه تحصيل در كلاسهاي بالاتر به روستاهاي هم جوار برود و با مشقات و زحمات فراوان توانست دوره ابتدايي را با موفقيت كامل به اتمام برساند. علاقه وافر شهيد به دانش اندوزي او را راهي گرماب كرد و سال اول و دوم راهنمايي را با اقامت در منزل يكي از اقوامش سپري كرد.
شهيد عزيز هفتهاي يك بار مسير صعب العبور و پرپيچ و خم زادگاه و محل تحصيلش را كه چهار روستا يعني در حدود بيست و پنج كيلومتر فاصله داشت جهت تجديد ديدار با خانواده و تهيه و تأمين مايحتاج خود با تحمل سختي فراوان طي ميكرد به طوري كه سخت كوشي و همت او زبانزد اهالي اين چند روستا شده بود.
او غروب روزهاي جمعه با يك چوب دستي و يك ساك حامل وسايل شخصي به تنهايي و بدون داشتن هر گونه همراهي راه سخت زمستاني را به طرف محل تحصيل خود با پاي پياده طي ميكرد(محمدرسول محمدي ؛ از دوستان دوران راهنمايي شهيد). تا اينكه در سال سوم راهنمايي مدرسه شبانه روزي شهيد مطهري تأسيس شد و سيداسداله عليرغم مخالفتها با تلاش و پيگيريهاي فراوان موفق شد براي اقامت در مدرسه تازه تأسيس مشغول به تحصيل شود(علی ميرمحمدلو؛ از دوستان دوران راهنمايي شهيد.).
در تاريخ
1/7/62 پس از قبولي و ثبت نام در دانشسراي تربيت معلم شهيد مدني قيدار مشغول به
فراگيري پيشه معلمي شد و با جديت مضاعف و سخت كوشي فراوان با اينكه از نعمت پدر
محروم بود و سرپرستي مادر و چند خواهر را بر عهده داشت او را بر آن ميداشت كه در
كارهايش كوتاهي ننمايد و بيش از پيش جديت نمايد به طوري كه جزء دانش آموزان ممتاز
درسيِ دانشسرا محسوب ميشد.
از لحاظ اخلاقي هم مورد قبول همه دانش آموزان و تنها امام جماعت دانشسرا بود. دانش آموزان با رغبت قلبي نمازهاي ظهر، عصر و مغرب و عشا را به امامت او ميخواندند او كه از نبوع بالايي برخوردار بود اكثر دعاها را حفظ بود و در مراسم صبحگاهي كه او سكاندارش بود از حفظ براي دوستانش اجرا مينمود(عباس بيگدلي؛ از دوستان شهيد در دانشسراي شهيد مدني). شهيد حسينی که فردي درس خوان، مودب، انقلابي و روشن فكر(محرمعلي بيگدلي؛ از دوستان شهيد در دانشسراي شهيد مدني ) و با وقار و در عين حال با نشاط و سرزنده بود در پيش دوستانش جايگاه ويژهاي داشت(محمد شفيعي؛ هم كلاسي و هم رزم شهيد). او در بسياري از شبها نماز شب ميخواند و خود را برای کاری بزرگ آماده می کرد.
سال 1363 يعني سال دوم دانشسرا دوستان شهيد حسيني كه از مشكلات خانوادگي و عشق و علاقه او به جنگ و جهاد در راه خدا با خبر بودند بدون اطلاع و مخفيانه، براي جبهه ثبت نام كرده بودند كه وقتي سيداسداله از برنامه جبهه آنان مطلع شد چشمانش پر از اشك شد و به دوستانش گفت من هم بايد با شما بيايم هر چه به او اصرار ميكنند كه تو كسي را نداري و سرپرست خانواده هم هستي قبول نميكند تا اينكه در مورخه 10/9/1363 براي آموزش نظامي همراه دوستانش راهي پادگان مالك اشتر زنجان ميشود(آيت اله اصانلو؛ هم كلاسي و هم رزم شهيد.).
پس از اتمام آموزش به جبهه جنوب اعزام ميشود تا در عمليات بزرگ بدر شركت نمايد. او بيسيم چي گروهان يك گردان حر از لشكر عاشورا بود كه در شب بيست و سوم اسفند ماه در منطقه عملياتي هورالعظيم بر اثر اصابت گلوله دوشكا بر گلويش به عليين ميپيوندد.
پيكر مطهرش در منطقه عملياتيِ تحت كنترل نيروهاي عراقي به صورت بينام و نشان باقي می ماند كه پس از سالها جنازه به خون خفتهاش شناسايی و در زادگاهش كه تنها شهيد روستا ميباشد به خاك سپرده می شود.
(مركز پيش دانشگاهي شهر گرماب به نام اين شهيد والا مقام مزين گرديده است.)
منبع: کتاب مردان آفتاب به قلم اصغر جاهدی فر