عملیات خیبر قسمت اول
رزمندگان استان زنجان در عملیات های مختلفی همچون عملیات خیبر حماسه آفریدند. در بخشی از این خاطرات می خوانیم: هنوز از نیروهای گروه دوم خبری نبود. ساعتی را استراحت کرده بودیم که با صدای برادر عروج که از نیروهای اصلی طرح و عملیات لشگر ۱۷ بود ، بیدار شدم . همدیگر را می شناختیم . ابتدا سراغ حسن باقری را گرفت . وقتی گفتم که رفته سراغ نیروهای باقی مانده ، گفت که نیروها را بیدار کن تا به خط برویم . آن لحظه سردار مهدی زین الدین را هم دیدم که کنار موتوری در طول جاده ایستاده است .

 

 

به گزارش نوید شاهد زنجان، در قسمت اول خاطره‌ زیبا و شنیدنی از حماسه سازان گردان حضرت ولیعصر (عج) استان زنجان در عملیات غرورآفرین خیبر به روایت فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها سردار منصور عزتی می خوانیم:

 

تعداد قایق ها کم بود و به همین خاطر گردان به دو گروه تقسیم شد . گروه اول شامل گروهان دوم به علاوه نصف گروهان اول و گروه دوم شامل گروهان سوم و باقی مانده گروهان اول بود . من هم به همراه سردار حسن باقری و گروه اول در مرحله اول سوار قایق ها شده و به سمت جزیره مجنون راهی شویم .

 

نیزارها و آبره ها را پشت سرگذاشته و حوالی ساعت دو و نیم بعدازظهر به جزیره رسیده و پیاده شدیم . جزیره ، به سان کوره ای داغ و مشتعلی شده بود که هنوز توانسته بود زیر آتش سنگین عراقی ها ، قدم گاه رزمندگان باشد . در همان ساعات اولیه ورود به جزیره ، شاهد اصابت موشک یک فروند جنگنده عراقی به بالگرد حامل مهمات و نیروهای خودی بودیم و این از جنگی سخت ، خبر می داد.

 

مجروحین هم در شرایط نامناسبی بی آنکه امیدی به رسیدن به بیمارستان داشته باشند در کنار سنگرها و مواضع اولیه ی دشمن که به دست نیروهای ایرانی فتح شده بود و بعضاً جنازه ی نیروهای عراقی هم در کنارشان دیده می شد ، قرار گرفته بودند . قرار بود که در اولین فرصت با قایق هایی که جزیره را ترک می کنند ، به عقب منتقل شوند .

 

بلافاصله به سمت جزیره ی جنوبی حرکت کردیم . در میانه ی مسیر ، سردار حسن باقری از نیروها جدا شده و با پای پیاده خودش را به سنگر سردار مهدی زین الدین فرمانده لشگر که در تقاطع دو جزیره شمالی و جنوبی واقع شده بود رساند ، تا آمادگی گردان حضرت ولیعصر عج را برای شرکت در عملیات اعلام نماید .

 

در همین اثنا ، برادر محمدتقی اوصانلو هم به ما پیوست . ما اولین گردان از نیروهای زنجان بودیم که پایمان به جزیره رسیده بود . قرار بود شب اول را در جزیره مانده و بعد از آشنایی بیشتر با منطقه عملیاتی ، در شب بعد جهت انهدام مواضع ارتش عراق از پل شطاطه و کانال سویب گذشته و به منطقه ای در پشت پاسگاه طلاییه برسیم .

 

هوا ، کمی تاریک شده بود و آماده می شدیم که نماز مغرب و عشا را بخوانیم . بعد از نماز ، غذای کنسرو شده ای را خوردیم و در حالی که هنوز از آتش سنگین دشمن کاسته نشده بود ، تلاش کردیم که موقعیت خودمان را بیشتر بشناسیم .

 

سردار حسن باقری دغدغه ی نیروهای باقی مانده گردان را داشت ، همان گروه دومی که هنوز خودشان را به ما نرسانده بودند . خبرها هم حاکی از آن بود که در تعدادی از محورها ، عملیات زیاد موفقیت آمیز نبوده است .

 

خیلی خسته شده بودیم ، برای در امان ماندن از ترکش های ریز و درشت توپ و خمپاره ها ، در کنار دست مسیر تردد نیروها برای خود چاله ای انفرادی کنده و آماده ی استراحت شدیم . من هم با برادر اوصانلو با هم داخل یک چاله و پشت به پشت هم خوابیدیم .

 

هنوز از نیروهای گروه دوم خبری نبود. ساعتی را استراحت کرده بودیم که با صدای برادر عروج که از نیروهای اصلی طرح و عملیات لشگر ۱۷ بود ، بیدار شدم . همدیگر را می شناختیم . ابتدا سراغ حسن باقری را گرفت . وقتی گفتم که رفته سراغ نیروهای باقی مانده ، گفت که نیروها را بیدار کن تا به خط برویم . آن لحظه سردار مهدی زین الدین را هم دیدم که کنار موتوری در طول جاده ایستاده است .

 

از صبحت های برادر عروج فهمیدم که سردار محمدحسین ساعدی ، فرمانده گردان روح الله و جمع کثیری از نیروهایش که در شرق پل شطاطه از مواضع خودی دفاع می کردند ، به شهادت رسیده اند . استعداد نیروهای باقی مانده هم حدود چهل نفر است . دیگر قادر به مقاومت نیستند . احتمال زیاد می رود که عراقی ها از این نقطه عبور کرده و وارد جزیره شوند .

 

سریع آماده ی حرکت شدیم . مسیر یکسره زیر آتش توپ خانه های عراق بود . همه ی نگرانی من این بود که قبل از رسیدن به محل مورد نظر تلفات زیادی بدهیم . ولی به لطف الهی بدون هیچ حادثه ی تلخی به خط پدافندی رسیدیم . عرض کانال سویب حدود پنجاه متر بود که در طرفین آن مواضع نیروهای خودی و عراقی قرار گرفته بود . عراقی ها فشار زیادی را به این خط وارد می کردند تا شاید خط را شکسته و وارد جزیره شوند...

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده