شهید «شعبان بینائیان» سومین روز بهار ۱۳۳۴ در خانواده آقا مهدی، بندگی خدا را در دنیا آغاز کرد. جنگ که شروع شد، شاهد شهادت دوستانش بود. دلش هوای جبهه داشت و شهادت. نتوانست بماند. چهارم دی‌ماه ۱۳۶۵ خاک شلمچه با خون شعبان رنگین شد.

به گزارش نوید شاهد سمنان، فروردین از راه رسیده بود؛ آقا مهدی و نساخانم همراه با بهار و شکوفه‌های بهاری به میزبانی زیباترین گل بهار زندگیشان شاد بودند و خوشحال و تمام فامیل و اهالی روستای کلاته‌رودبار با دیدن این گل زندگیشان از صمیم قلب به آنان تبریک می‌گفتند. نامش را شعبان گذاشتند.

دلش هوای جبهه داشت و شهادت

شکرگزاری و آرامش در خانه

«شهید شعبان بینائیان» سومین روز بهار ۱۳۳۴ در خانواده آقا مهدی، بندگی خدا را در دنیا آغاز کرد. آقا مهدی با نان حلال و پربرکتش، شکرگزاری را از همان ابتدا به شعبان آموخت و مادر نیز بر سجاده پاک و معطر ایمانش، آرامش نصیبش کرد. ثمره پربرکت رزق حلال و عطر ایمان سبب شد تا شعبان پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در همان روستا شروع به خواندن قرآن و نهج‌البلاغه کند. نهج‌البلاغه را زیاد می‌خواند.

پای ماندن نداشت

در کنار پدر به کار کشاورزی هم می‌پرداخت. تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی گذراند. هم درس می‌خواند و هم کارگر ذوب‌آهن بود. ده سال سابقه کار در ذوب‌آهن داشت. هجده ساله بود که تصمیم گرفت ازدواج کند. در سال ۱۳۵۲ ازدواج کرد. جنگ که شروع شد، شاهد شهادت دوستانش بود. دلش هوای جبهه داشت و شهادت. نتوانست بماند. روز‌ها به معدن می‌رفت، اما همیشه چهره دوستان شهیدش را به‌خاطر می‌آورد. پای ماندن نداشت. بیست و نهم شهریور ۱۳۶۵ از طریق سپاه به منطقه رفت.
عملیات کربلای چهار آغاز شده بود. شعبان هر لحظه به آرزویش و لحظه‌های دیدار نزدیک می‌شد. چهارم دی‌ماه همان سال، خاک شلمچه با خون شعبان رنگین شد. گلزار شهدای کلاته با اشک‌های چهار فرزندش به آرامش رسید.

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده