ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر گرامی باد
مادر شهید «فهیمه سیاری» می‌گوید: در آخرین دیدارمان وقتی دید نگرانم، دوباره خم شد و صورتم را بوسید و گفت: «نگران نباش مامان جان، تنها که نیستم. با فتاحی زاده می‌رویم؛ دو تا دختر دانشجو هم هستند.» خداحافظی کرد و رفت و با هر قدمش دل مرا هم با خود برد.

 

به گزارش نوید شاهد زنجان، شهید فهیمه سیاری یکم خرداد ۱۳۳۹‏، در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش اکبر و مادرش محبوبه نام داشت. تا پایان دوره کاردانی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. طلبه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوازدهم آذر ۱۳۵۹‏، در بانه هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. پیکرش را در مزار پایین شهرستان زنجان به خاک سپردند.

 

مادر شهید «فهیمه سیاری» این چنین از آخرین دیدارشان روایت می کند؛

 

شب آخر،  قبل از خواب برایم تعریف کرد که آیت الله قدوسی که در مکتب توحید استادش بود، هم به این سفر راضی نیست. گفته بود: «دخترم راضی نیستم به این سفر بروی شما بمان. حیف است که درست را رها کنی و از آن دور بیفتی.»

فهیمه گفت وقتی استادم این حرف را زد، به این فکر کردم که چرا می خواهد مانع این مأموریت بشود. از ایشان پرسیدم: شما به جای شهادت چه چیزی به من می دهید؟ وقتی سکوت کرد، دوباره سوالم را تکرار کردم و آیت الله قدوسی از جا بلند شد و گفت: «برو دخترم، خیر پیش. انشاءالله که سفرت بی خطر باشد.»

وقتی فهیمه این خاطره را برایم تعریف کرد، دلم ریخت؛ انگار پشتم خالی شده بود. یعنی استادش هم نگران بوده و خطر را حس کرده بود.

وقت رفتن رویش را بوسیدم و گفتم: « دخترم دوباره از قم به خانه برمی گردی یا از همان جا می روی؟ » گفت: « برمی گردم، می بینمتان و بعد به کردستان می روم. »

ولی آن طور نشد. آخرین دیدارمان همان روز بود. وقتی دید نگرانم  دوباره خم شد و صورتم را بوسید و گفت: « نگران نباش مامان جان، تنها که نیستم. با فتاحی زاده می ریم؛ دو تا دختر دانشجو هم هستند. » خداحافظی کرد و رفت و با هر قدمش  دل مرا هم با خود برد.

راوی:مادرشهید

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده