روایتی از آزادسازی خرمشهر از نگاه احمد علی جانی
به گزارش نوید شاهد زنجان، شهید احمد علی جانی دوم خرداد ۱۳۴۴، در روستای دیزج آباد از توابع شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش قدرت الله، کشاورز بود و مادرش صفوره نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیستم دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.
یادداشت شهید احمد علی جانی از خرمشهر
بنده در ۱۷ سالگی در سال ۱۳۶۰ آموزش را تمام کرده به جبهه جنوب اعزام شدم و چند روز نگذشت عملیات بیت المقدس در سال ۱۳۶۱ شروع شد. ما در شب جمعه در ساعت ۷ بعدازظهر دوم آذرماه سال ۶۲ از رود کارون گذشتیم و به طرف دشمن پیشروی کردیم تا نزدیکی خط مقدم دشمن ساعت ۵/۴ صبح یکم اردیبهشت سال ۶۱ بود، عملیات شروع شد در محور ما به مدت ۵ دقیقه من واقعا روحیه خستگی ناپذیر برادران را دیدم.
با آن خستگی تنشان آرزویشان این بود که فقط پیشروی کنند تا جاده اهواز خرمشهر پیشروی کردیم ما خیلی خیلی به جلو رفته بودیم خودمان هم نمی دانستیم که این راه را کی طی کردیم به مدت یک شب در همان خط ماندیم و بعد از یک شب به استراحت رفتیم در شب سوم مورخ۱۳/۰۲/۶۱ باز به طرف خط رفتیم. در ساعت ۱۱ شب بود که ما به طرف دشمن حرکت کردیم ساعت ۱۲ همان شب بود که ماخود را کاملا به پشت دشمن رساندیم. بعد به طرف خط اول دشمن حرکت کردیم در مسیر راه به یک کانال گلو لجن افتادیم . عمق کانال ۵/۲ متر بود و ما به کمک تیربارچیان توانستیم از کانال نجات یابیم در این واقع یکی از برادران به نام ایمان زمانی پایش لیز خورد و به زمین افتاد و دستش به مین خورد.
ما آنجا ساعت ۷ صبح بود که دشمن آتش را بر سر رزمندگان گشود. از همه عجیب تر این بود که در زیر آن آتش یک تانکر ۱۰ چرخی برای ما شربت می آورد .ساعت ۱۰ بود که پشت ما عوض شد و به استراحت رفتیم همان خطی که ما بودیم دشمن خواسته بود که با حمله جاده را از ما بگیرد به ۲۰۰ نفر از سربازانشان پارچه سفید داده بودند تسلیم شوند و سر برادران ما را شلوغ کنند تا آنها بتوانند ضربه محکمی از پشت بزنند خوشبختانه یکی از برادران بسیجی که عربی بلد بود از این تله عراقی ها با خبر شد و سایر برادران را از این خبر آگاه کرد و برادران تا ۲۰ متر به آنها اجازه دادند که به جلو بیانند و سپس با رگبار همه آنها را به خاک هلاکت افکندند.بعد از استراحت یک روز می خواستیم به مرحله سوم حمله برویم که ناگهان یک موشک توپ دشمن آمد و افتاد در جمع برادران که در حال وضو بودند به مصلحت خداوندی هیچ آسیبی به برادران نرسید جز یکی از برادران که دستش زخمی شده بود راه افتادیم تا به مقصدمان. تقریبا ۴ صبح بود که به خاک مرز رسیدیم در مورد این منطقه نمی دانستیم و به خواست خداوند متعال هیچ کدام ازمین ها عمل نکردند و بعد از رهایی از این منطقه به طرف خط اول دشمن حرکت کردیم و بعد از چند مدت یک خط توسط رزمندگان دلیر اسلام شکسته شد چند ساعت درگیر شدیم ۶۰ عدد تانک پی ال پی (PLP) منهدم کردیم بعد از آن درگیری به کانال خشک رسیدیم این کانال خیلی بزرگ بود چند تا از برادران گفتند: بیائید کمی استراحت کنیم ما هم قبول کردیم چون خیلی خسته بودیم در داخل کانال بعضی از بچه ها خوابشان می برد. یکدفعه متوجه شدیم چند تا از تانکهای دشمن ما را محاصره کرده اند خوشبختانه بچه ها هم از این موضوع دست پاچه نشدند و با خونسردی کامل به مقابله با تانکها پرداختند چند تا از تانکها را منهدم کردیم و تعدادی نیز نفربر. در این مقابله از عراقیها کشته شدند و چون به ضعف آنها پی برده بودیم گلوله توپی در داخل سنگر که ۴ نفر از برادران داخل آن بودند افتاد و به خواست الهی و به طور معجزه آسایی گلوله عمل نکرد شب ۱۸/۰۲/۶۱ بود که برای عملیات به خط رفتیم واقعا عجیب آور بود به خاطر اینکه در همان شب باران زیاد می آمد به طوری که نفرات عراقی دیگر قادر به حرکت نبودند و توپها را به تانکها وصل کرده بودند که از گل بیرون بیاورند و همه آنها در گل مانده بودند و قادر به حرکت نبودند.ما بوسیله یک حمله همه جانبه توانستیم چند توپ ۱۳۰ که دور بود و چند تانک سالم به غنیمت گرفتیم و دو روز بعد که در خط مانده بودیم برای تعویض به عقب آمدیم در موقع برگشت ۲ هواپیمای عراقی دشمن به ما حمله کرد و ۴ نفر از برادران که پشت تویوتا بودیم با خواست خداوند هیچ آسیبی ندیدیم و سالم به عقب برگشتیم.