گفتگویی به مناسبت هفته سلامت؛
شخصیتی داشت که برای همه دوست‌داشتنی بود. او اهمیت زیادی به صله رحم می‌داد. ارتباط خیلی خوبی با خدا داشت. همیشه با آواز خواندن حال جمع را عوض می‌کرد. فوق‌العاده مسئولیت‌پذیر بود و به نظرم نمی‌شود در قالب جملات، شخصیت او را توصیف کرد.

این‌ها سخنان بانو مریم گلی راد همسر شهید مدافع سلامت «حمزه مقدم» است. هفته سلامت در سال ١٤٠٢ با تاکید بر نقش پزشکی خانواده در بهبود سلامت آحاد جامعه، با شعار "سلامت برای همه با پزشکی خانواده"، از نهم اردیبهشت ماه آغاز شده و تا ١۵ اردیبهشت ماه ١٤٠٢ ادامه‌دارد. در ادامه به این بهانه مصاحبه صمیمی خبرنگار نوید شاهد زنجان را همراه باشید؛

شخصیت وصف‌ناپذیر شهید مدافع سلامت به روایت همسر
ماجرای ازدواج شما با شهید معزز چه طور رقم خورد؟

در یک محله زندگی می‌کردیم. من قبلا خواستگاران زیادی را رد کرده بودم. اما چون او آشنا بود نتوانستیم در مرحله اول جواب منفی را بدهیم قرار شد بیایند و بعد آنها را رد کنیم.

با این اوصاف باید همه‌چیز تمام می‌شد. چه طور شد که ازدواجتان رقم خورد؟

من از همان ابتدا در بند مادیات نبودم و می‌خواستم که زندگی‌ام را بر پایه اعتماد و عشق بسازم. وقتی همسرم به خواستگاری آمد بدون هیچ استرس و با روی گشاده و لبخند وارد شد در همان لحظه حس کردم سالهاست او را می‌شناسم. با اینکه سن کمی داشتم و ایشان ٢٨‌ساله بودند اما نحوه برخورد و رفتارشان مشخص می‌کرد که توانایی مدیریت یک زندگی مشترک را دارند.

در زمان ازدواج شما و همسرتان در چه شرایطی قرار داشتید؟

من محصل بودم و همسرم هم مدرک کارشناسی پرستاری داشت و مسئول فوریت پزشکی بود.

چند فرزند دارید؟

دو فرزند علیرضا و مهرسا.

از مهمترین ویژگی‌های اخلاقی شهید بگویید.

او ارتباط خیلی خوبی با خدا داشت. نمی‌خواهم کلیشه‌ای صحبت کنم وقتی در باغ یا طبیعت حضور داشت و من تلفنی از او می‌پرسیدم چیکار می‌کنی؟ می‌گفت : «من قدرت خدا را می‌بینم». یک بار هم اینطور جوابم را داد؛ «من قدرت خدا را می‌بینم که این شاخه که من پیوند زدم بار آورده». بسیار امیدوار و با نشاط زندگی می‌کرد. مثلا وقتی چای می‌خورد طوری شاکرانه این کار را می‌کرد که دلمان می‌خواست با او همراهی کنیم. همیشه با آواز خواندن حال جمع را عوض می‌کرد. فوق‌العاده مسئولیت‌پذیر بود. به نظرم نمی‌شود در قالب جملات، شخصیت او را توصیف کرد. کاش بود تا از نزدیک رفتار و کردارش را می‌دیدیم.

شهید اصالتا اهل کجا بود؟

اصالتا اهل روستای خراسانلو از توابع ابهر.

بیشتر اوقات فراغت را چطور پر می‌کرد؟

گاهی پدرش را به باغ می‌برد و کار‌هایش را انجام می‌داد. گاهی نیز با بچه‌ها بازی دسته‌جمعی و شطرنج انجام می‌داد.

ارتباط او با دوست آشنا و فامیل چطور بود؟

او شخصیتی داشت که برای همه دوست‌داشتنی بود. او اهمیت زیادی به صله رحم می‌داد. ما با برادرش در یک محل بودیم. هر روز به آنها سر می‌زد و جویای احوالشان بود و اگر مشکلی داشتند حل می‌کرد. واقعا خود را وقف مردم کرده بود.

چه طور خود را وقف مردم می‌کرد؟

او خودش را در قبال همه مسئول می‌دانست. خانه ما مثل درمانگاه بود که آشنایان و دوستان و کسانی که شماره اش را داشتند برای تزریقات و سرم می‌آمدند. گاهی بارها و بارها غذا را برایش گرم می‌کردم چون به‌کار مردم از‌جمله پانسمان و دیگر موارد رسیدگی می‌کرد، در واقع وقتی برای خوردن غذا نداشت.

چه آرزو‌هایی داشت؟

هر آرزوی داشت برای من و بچه‌ها بود. او می‌گفت؛ «انشالله روزی برسه که کنار بچه‌ها روز‌هایی را که کنارتان نیستم جبران کنم».

آنقدر برای مردم وقت می‌گذاشت که وقت برای خوردن غذا نداشت
شهادت او چه طور رقم خورد؟

همیسشه دلم می‌خواهد از این سوال رد شوم. بالاخره او در خط مقدم بود به قول گفتنی در جبهه سلامت فعالیت داشت. آن روز‌ها استرس بالا بود و با ناشناخته بودن ویروس کرونا وحشت را می‌شد به‌راحتی در نگاه مردم دید. از طرفی هم آمار‌هایی که اعلام می‌شد اوضاع را وخیم‌تر نشان می‌داد. در این میان کادر درمان مظلوم‌ترین قشر بودند که جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند و برای سلامت مردم تا آخرین نفس پیش رفتند. پس از مدتی همسرم به این بیماری مبتلا شد من هم مبتلا شدم اما او نفسش بالا نمی‌آمد با‌این‌حال به وضعیت همکاران بیمار خود رسیدگی می‌کرد. به او گفتم شما می‌توانید استعلاجی بگیرید و در خانه بمانید استراحت کنید تا بهتر شوید اما او می‌گفت: نه من باید برم رسیدگی کنم. پیشرفت بیماری او به‌جایی رسید که شهادتش رقم خورد.

 

مصاحبه از: صغرا بنابی فرد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده