شهید «جواد مددیان» هرگز عیان کردن اخلاقیات و روحیات شخصی خویش را به دیگران نمی‌پسندید به گونه‌ای که خانواده‌اش اظهار می‌کنند؛ حتی برای یک بار هم شده سخنی در مورد جبهه های نبرد که اکثراً در آنها شرکت داشت به زبان نمی آورد.

 

به گزارش نوید شاهد زنجان، شهید جواد مددیان هشتم فروردین ماه سال ۱۳۴۲ در شهرستان زنجان متولد شد. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را در همین شهر به پایان رساند. مذهبی بودن خانواده و انقیاد ایشان در برابر ارزش های عقیدتی انگیزه مناسبی برای کشش او به طرف اسلام و علاقه اش، اجرای دستورات دینی ایجاد کرده بود.

مسجد محل در آن زمان امیدی برای دل های دردمند بود و کودکان و نوجوانان علاقه مند پس از اتمام درس و مدرسه در آنجا حاضر می شدند و این مکان مقدس را تنها پناه برای مصون ماندن از انحرافات اخلاقی و فساد جامعه می دانستند. جواد یکی از همین نوجوانان بود.

او به دلیل شور و عشق وصف ناپذیرش همواره می خواست در آموزش قران از دیگران پیشی بگیرد و همین گونه هم بود هوش و ذکاوت او بالاتر از آن بود که ظلم و جور دستگاه حاکم را تشخیص ندهند به همین علت راه خود را در شکوفایی انقلاب اسلامی برگزید.

وی چه در دوران انقلاب و چه بعد از آن ضمن تحصیل فعالیتهای بسیاری در جهت معرفی فرهنگ انقلاب اسلامی به دانش آموزان داشت و بارها با گاردهای رژیم منحوس درگیری پیدا کرده بود و نیز حتی با رئیس دبیرستان وقت بحث هایی داشت پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران وارد این نیرو شد .

مدتی بعد به دلیل تلاش و کوشش خستگی ناپذیر و صادقانه اش به واحد تبلیغات و انتشارات سپاه انتقال یافت اما حین مشغولیت در سپاه متناوباً به جبهه های جنوب و غرب می شتافت و عمدتاً در بعد فرهنگی به مردم محروم این مناطق خدمت می کرد لذا در شهرهای روانسر ، بیجار و جوانرود مسئولیت واحد تبلیغات سپاه را عهده دار بود.

مدتی نیز مشغول خدمت در ستاد امنیت جهت مبارزه با فساد و منکرات شد آری پس از اخذ دیپلم چند سالی به علت علاقه فراوان به سپاه ترک تحصیل کرد اما سرانجام در سال ۱۳۶۵ در آزمون سراسری دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی شرکت کرد و در رشته ادبیات دانشگاه تهران پذیرفته شد.

از سوی دیگر در بین هزاران داوطلب آموزش دوره فرماندهی دانشگاه امام حسین به رتبه دوم دست یافت و دوره کاردانی فرماندهی را با موفقیت به پایان رساند و سپس در دفتر تحقیق و بازرسی ستاد مرکزی سپاه مشغول به کار شد.

او هرگز عیان کردن اخلاقیات و روحیات شخصی خویش را به دیگران نمی پسندید به گونه ایی که خانواده اش اظهار می کنند حتی برای یک بار که هم شده سخنی در مورد جبهه های نبرد که اکثراً در آنها شرکت داشت به زبان نمی آورد.

معمولاً اوقاتش در سپاه می گذشت و گاهی به کارهای هنری از قبیل خط و نقاشی می پرداخت به پرورش گل نیز زیاد علاقه داشت و اکثر در آمد خود را برای خرید کتاب صرف می کرد.

نمایشگاههای محرم و خیبر به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس به کوشش او برگزار شد به همین مناسبت یک روز عید قربان بود به مرخصی آمده و یک جلد قران به امضاء حضرت امام رسانده بود با خود می آورد و با شور و شعف خاصی آن را به اعضاء خانواده نشان می دهد.

به گفته دوستانش در ستاد مرکزی سپاه امضاء امام را چندین بار بوسیده و از خوشحالی در پوست نمی گنجید خلاصه آن شب در مورد پذیرفته شدن قطعنامه از سوی حضرت امام صحبتهای مختلفی می کند و چون منافقان از سوی گیلان غرب به ایران حمله ور شده و شعار امروز مهران، فردا تهران سر می دادند از مادرش می خواسته که برادرانش را به حضور در جبهه ها تشویق کند و این در حالی بود که یک برادرش تازه از جبهه برگشته و دیگری نیز در شلمچه مجروح شده بود.

بالاخره روز عید قربان فرا می رسد فردای آن روز از تهران با او تماس تلفنی گرفته و اظهار می دارند که می خواهند به جبهه اعزام شوند. جواد می گوید صبر کنید تا ظهر خود را به تهران می رسانم اما به علت  اعزام کاروان اصلاً ماشینی در ترمینال نبوده و وسیله دیگری برای رفتن به تهران پیدا نمی کند به سپاه مراجعه کرده و با اتومبیلی که برای بردن وسایل عازم بود به تهران می رود به محض رسیدن به تهران با تماس تلفنی خبر سلامتی خود را به خانواده می رساند.

سرانجام دهم مرداد ۱۳۶۷ ، در اسلام آبادغرب توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به کمر و پا، شهید می شود.  مزار او در مزار پایین زادگاهش قرار دارد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده