یک نوجوان ایرانی، مقابل 25 عراقی!
به گزارش نوید شاهد زنجان، علی اصغر دهقانی متولد ۱۳۴۹ از یک خانواده متوسط مذهبی و پرجمعیت در یکی از روستاهای گرماب خدابنده به دنیا آمد. او اصالتا اهل خرمدره است. او مدت هاست که به عنوان پیام آوران ایثار به روایت روزهای جنگ و جبهه می پردازد. او در میان سخنان خود می گوید وقتی به نوجوانان و جوانان خاطرات جذاب جنگ و جبهه روایت می شود چنان استقبالی می کنند که زمان معنا پیدا نمی کند. وی معتقد است امروز باید میان نسل جدید که روزهای جنگ و جبهه را تجربه نکردهاند پیوند محکمی برقرار شود. برای مثال روایتگری باعث ایجاد حس خوب در بین مخاطبان و زنده نگه داشتن یاد و خاطره رزمندگان و جانفشانی های رزمندگان می شود.
نوید شاهد زنجان شما را به مصاحبه صمیمی با علی اصغر دهقانی رزمنده دوران دفاع مقدس دعوت می کند؛
نوید شاهد: چند سالتان بود که به جبهه رفتید؟
دهقانی: 16 سالم بود که به جبهه اعزام شدم.
نوید شاهد: خانواده مخالفتی نکردند؟
دهقانی: پدرم مخالف بود. چون بازنشسته و نظامی بود و از طرف دیگر به خاطر اینکه دو نفر از برادران من همزمان جبهه بودند و من فرزند سوم بودم و اصرار داشتم به جبهه بروم پدر مخالفت می کرد.
نوید شاهد: از رفتن خود به جبهه بگویید.
دهقانی: با اینکه پدرم مخالف بود اما توانستم رضایت مادرم را بگیرم و به جبهه اعزام شوم و به یاد دارم در روز آموزش پدرم با موتورسیکلت به دنبالم آمد که در محل اعزام پنهان شدم و پدرم نتوانست پیدایم کند.
نوید شاهد: در جبهه با چه سمتی حضور داشتید؟
دهقانی: بعد از آموزش تخصصی، تخریب چی بودم و یک مدت به عنوان تخریب چی گردان فعالیت کردم. در مراحل بعدی ماه های بعدی به عنوان بیسیم چی گروهان بودم.
نوید شاهد: در چند عملیات حضور داشتید؟
دهقانی: در سه عملیات شرکت داشتم. عملیات اول در کردستان دومی در عملیات تک دشمن سومی در عملیات نصر بود.
نوید شاهد: با کدام یکی از فرماندهان و شهدا برجسته همرزم بودید؟
دهقانی: از فرماندهان بزرگ با سردار محمود عباسی فرمانده تیپ ۳۶ انصار المهدی زنجان و سردار جهانبخش کرمی همراه بودم و از افراد دیگر همچون روغنی زنجانی وزیر وقت برنامه بودجه بود که در کنار ما اسیر شد.
نوید شاهد: جنگ چه درسهایی به شما داد؟
دهقانی: جنگ درس های بسیاری به ما داد. از جمله آن شهادت طلبی، جنگاوری، آشنایی به فنون رزم، ایمان داشتن، مقاومت در برابر سختی ها، خودباوری و در کل ما میتوانیم را برایمان به ارمغان آورد.
نوید شاهد: از خاطرات تلخ و شیرین جبهه بگویید.
دهقانی: جبهه سرتاسر خاطرات بود. خاطرات تلخ و شیرین زیادی هم آنجا وجود داشت. یکی از خاطرات تلخش برایم شهادت دو نفر از دوستان نزدیکم بود. در جبهه قلعه دیزه عراق بودیم به شکم یکی از آن دو آر پی جی خورد که خیلی تلخ بود و ما مجبور شدیم روی پاهایش که در حال سوختن بود خاک بریزیم. خاطرات شیرینم صمیمیت بچهها و شنا کردن در سد دز بود. یک بار هم به عنوان یک نوجوان ۱۶ ساله تنها مانده بودم داخل کانال در برابر ۲۵ نیروی زبده عراقی و شرایط آنجا به گونه ای بود که توانستم مقاومت کنم و این جزو خاطرات شیرین من بود.
نوید شاهد: شما اکنون به عنوان راوی در میان افراد حضور پیدا می کنید. این فعالیت در شما احساسی ایجاد می کند؟
دهقانی: احساس میکنم این روایتگری باعث ایجاد حس خوب در بین مخاطبان و زنده نگه داشتن یاد و خاطره رزمندگان و آن همه جانفشانی توسط رزمندگان می شود.
نوید شاهد: به نظرتان وظیفه یک راوی نسبت به مخاطبی که جبهه ندیده چیست؟
دهقانی: به نظر من وظیفه یک راوی نسبت به مخاطبانی که جبهه ندیدند و نسل چهارم و پنجم انقلاب این است که حس نشاط، خودباوری، خودکفایی و حس اینکه ما میتوانیم را در بین نوجوانان و جوانان با روایت از شجاعت های دلاورمردان جبهه ترویج دهد. در واقع یک راوی باید حس استقامت در برابر مشکلات، حس این که خودشان را باور کنند و بتوانند که در جهان حرفی برای گفتن داشته باشند را گسترش دهد.
نوید شاهد: آیا تاکنون اتفاق خاصی هنگام روایتگری شما پیش آمده که جذاب باشد؟ لطفا تعریف کنید.
دهقانی: بله وقتی در یک مدرسه ابتدایی دخترانه روایتگری می کردیم برای آنها چنان جذاب بود که مجبور شدم دو سه بار خاطرات مختلف را برایشان تعریف کنم. با اینکه زمان روایت من تمام شده بود اما آنها همچنان اشتیاق شنیدن داشتند.
نوید شاهد: از نظر شما وجود یک روایتگر در حوزه ایثار و شهادت چه تاثیر و چه ضرورتی دارد؟
دهقانی: ضرورت روایتگری در حوزه ایثار شهادت این است که حس و باور ایثار و شهادت را در بین مردم و در بین نوجوانان و جوانان ایجاد و شعلهور میکند. به عبارتی روحیه حماسی، انقلابی و جهادی را در بین آنان به وجود میآورد.
نوید شاهد: شیرین ترین خاطره شما از جبهه چیست؟
دهقانی: در عملیات نصر 7 عمق 60 کیلومتری خاک عراق، زمانی که همه دوستان در گردان 2 و 1 شهید و مجروح شده بودند، من و دو نفر از مجروحان در داخل یک کانال مقابل 25 تکاور زبده عراقی تنها مانده بودیم. مجبور بودم به خاطر حفاظت از مهمات و با توجه به اینکه اغلب مهمات تمام شده بود و من یک نوجوان 15 ساله بودم که هر چند قدمی بین این کانال می دویدم و گلوله شلیک می کردم به سمت عراقیها که آنها فکر کنند نفرات زیادی در کانال با آنها روبه رو هستند و من تنها نیستم. برای همین جرأت حمله به من را نداشتند. در خاطره دیگری یادم هست که یک تخته سنگ بسیار بزرگی در مقابل من بود و عراقی ها به خاطر شلیک من به این تخته سنگ 20 بار شلیک کردند که هر بار تکه ای از سنگ کنده می شد و در نهایت از آن سنگ برای من یک متر به عنوان پناهگاه ماند.
نوید شاهد: پیشنهاد شما برای پیوند نسل جدید که جنگ را ندیده و حس نکرده اند با شهدا و ایثارگران چیست؟
دهقانی: پیشنهاد می کنم زندگینامه شهدا را بازگو کنیم و با خانواده های شهدا آنها را پیوند زده و نسل جوان را با آنها آشنا کنیم. از حضور خانواده ها در بسیاری از اماکن و مجالس استفاده کنیم. همچنین با شهدای زنده که ایثارگران حال حاضر هستند و همه دلاورمردانی که آن روزها شجاعانه در جبهه ها حضور داشتند ارتباط صمیمی برقرار کنیم. دشمن اکنون تمام کارهای نمادین، عروسک، نوشت افزار و فیلم ها و ... از قهرمانان واقعی یا افسانه ای خود می سازد. در حالی که ما قهرمانان بزرگی داشته و داریم که می توانند برای همه کودکان و نسل جدید الگو شوند.
مصاحبه از صغرا بنابی فرد