پدرم آشکارا با رژیم مخالفت میکرد/ مردی از تبار حاتم طایی
به گزارش نوید شاهد زنجان، فهیمه حسینی فرزند شهید کریم حسینی کارشناس ارشد مشاوره و راهنمایی و مدیر مرکز مشکلات ویژه یادگیری اسوه ناحیه 2 آموزش و پرورش و عضو نخبگان بنیاد شهید زنجان است. شهید "کریم حسینی" در سال 1328 در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. پدر شهید میرزا تقی مکتب خانه ای داشت که در آنجا درس قرآن می داد و مادر شهید بانو سید پری موسوی بود. شهید دوران ابتدایی را در زادگاهش به اتمام رساند و درس حوزه ای را در نزد علمای آن منطقه شروع کرد. وقتی زمان سربازیش فرا رسید از رفتن به خدمت خودداری میکرد و به طور آشکار می گفت "من به این رژیم خدمت نمی کنم" یک بار نیز به عنوان سرباز فراری باز داشت شده بود که با ضمانت دوستش آزاد شد. پدر بانو حسینی یکی از انقلابیون فعال استان زنجان بوده است. در ادامه گفتگوی وی با خبرنگار نوید شاهد زنجان را همراه باشید.
چندمین فرزند خانواده هستید؟
ما یک خانواده 5 نفره بودیم. من یک خواهر و یک برادر دارم و من فرزند دوم خانواده هستم.
چند سال داشتید که پدر به جبهه رفت؟
از زمانی که خودم را شناختهام پدرم را در جبهه و جنگ دیدم. در واقع وقتی که پدرم شهید شد من 15 سال داشتم.
آیا قبل از جبهه پدرتان فعالیتهای انقلابی داشت؟
فعالیت پدرم منحصر به بعد از انقلاب، جبهه و جنگ نبود بلکه از همان دوران جوانی آشکارا با رژیم مخالفت میکرد. قبل از انقلاب یک بار توسط ساواک در حین پخش اعلامیه در مسجدی که در منطقه حق وردی زنجان قرار دارد به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت. دوستان شهید به خاطر شرایط مادرم که باردار بوده بدون اطلاع ما وی را به بیمارستان انتقال می دهند. اما کادر بیمارستان از پذیرش وی خود داری می کنند و می گویند دستور دارند خرابکارها را پذیرش نکنیم تا اینکه با پیشنهاد دوستان شهید مادرم به بیمارستان رفته میگوید که وی در اثر تصادف زخمی و مجروح شده است و بدین ترتیب مراحل درمان پدرم انجام میشود.
در دوران انقلاب اتفاقات بسیاری رخ داد پدر شما در کدام یک حضور داشت؟
با تشدید شدن اعتراضات پدرم همیشه در صف اول راهپیمایی ها بود. او جزو آن دسته از افراد بود که مجسمه شاه را در زنجان به پایین کشیدند. آن روز وقتی به خانه آمد با شور و اشتیاق تمام قضیه را تعریف کرد.
با آمدن امام خمینی به ایران آرام و قرار نداشت تا اینکه او همه ما را جهت دیدن امام (ره) به قم برد. من آن زمان تقریبا 6 ساله بودم به خاطر ازدحام جمعیت پدرم مرا بر روی شانههایش نشاند و من اولین بار امام را از فاصله نزدیک دیدم.
آن زمان شغل پدرتان چه بود؟
پدرم کارمند اداره کار زنجان بود اما بیشتر از اینکه کارمند باشد یک رزمنده بود. بارها با اصرار خودش برگه مرخصی اش توسط رئیس اداره امضا میشد. آن زمان اعتراض کردم که چرا همیشه شما به جبهه میروید چرا بقیه افراد نمی روند؟ آن زمان پدرم با آرامش و مهربانی گفت: من وظیفه خودم را انجام میدهم چون امام دستور دادهاند هر کس توان رفتن به جبهه را دارد باید برود.
پدرتان چه مدت در جبهه حضور داشتند؟
او 4 دوره که هر دوره سه ماه بود در جبهه حضور داشت البته در چهارمین دوره در عملیات والفجر 8 به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسید.
رفت و آمد پدرتان به خانه در زمان جنگ چگونه بود؟
زمانی که در جبهه بود از طرق نامه و تلفن با ما ارتباط داشت.
نامه ای که می نوشت اسم تک تک فامیل ها را میآورد مینوشت و جویای احوال آنها می شد گاهی من به مادرم میگفتم پدرم چه حوصلهای دارد. مادرم میگفت پدرت به صله ارحام خیلی حساس است به خاطر همین میخواهد از احوال همگی باخبر باشه. پدرم در نامه هایش همیشه مرا نور چشمم خطاب می کرد. او تاکید میکرد حتما درس بخوانم آن زمان خواهرم ازدواج کرده بود و برادرم کوچک بود بنابراین اغلب نامه هایش خطاب به من بود.
چه زمانی خبر شهادت پدرتان را شنیدید؟
عملیات والفجر 8 یک عملیات بسیار وسیعی بود که سال 65 در منطقه فاو انجام شد. در آن زمان رادیو و تلویزیون مارش پیروزی رزمندگان پخش می کرد. ما احساس کاملا متفاوتی داشتیم از یک طرف حس غرور داشتیم به خاطر پیروزی رزمندگان و از طرفی نگران پدرم بودیم. آن موقع معمولا اسامی شهدا را مقابل مسجد جامع می نوشتند من هر روز که از مدرسه به خانه می آمدم مسیرم از آنجا بود. نگاه می کردم و با خوشحالی می آمدم خانه به مادرم می گفتم امروز اصلا کسی شهید نشده و یا اسم بابام تو لیست شهدا نبود.
شبی که پدرم شهید شد من خواب دیدم در قبرستان بقیع هستم دنبال قبر حضرت زهرا(س) می گشتم که دیدم در آنجا یک شهید را دفن می کنند و منم رفتم کنار قبر آن شهید ایستادم. صبح که از خواب بیدار شدم کلی گریه کردم احساس کردم آن شهید پدرم بود.
چند روز بعد وقتی از مدرسه آمدم خانه چند نفر از فامیل ها و همکاران پدرم خبرشهادت پدرم را دادند.
زمان شهادت خانه شما چه حال و هوایی داشت؟
وقتی اقوام منزل ما آمدند ابتدا گفتند پدرت مجروح شده اما زمان کوتاهی نگذاشت که دیدیم حجلهای مقابل منزلمان گذاشتند و عکس پدر به عنوان شهید بر روی دیوار نصب شد.
چهل روز تمام در منزل ما رفت و آمد بود. کسانی به منزلمان میآمدند که آنها را نمیشناختیم اما آنها پدرم را خوب می شناختند و هر کس از خوبیهای او چیزی می گفت.
پدرم یک فرد اجتماعی بود و با اکثر مردم به راحتی ارتباط برقرار می کرد .
بهترین خاطره خود با پدرتان را بگویید.
او بسیار مهربان و دلسوز بود به خصوص نسبت به همه ما. هر شب قبل خواب می آمد اتاق من پیشانیام را می بوسید دست نوازش به سرم می کشید بعد می رفت.
فکر میکنم بار دوم بود که به جبهه می رفت وقتی من، مادرم و برادرم برای بدرقه رفتیم رزمندگان سوار مینی بوسها بودند. در همین زمان پدرم را دیدم که از پنجره مینیبوس دست تکان می داد و من با خوشحالی دویدم و پاکت پستهای را به هر زحمتی که شده به او دادم. تقریبا 40 روز بعد پدرم مرحضی آمد و من با آن شیطنت دخترانه ساک اش را باز کردم و وسیله هایش را یکی یکی در آوردم تا اینکه پاکت پستهای دیدم و باز کردم دو چندتایی خوردم. به شوخی به پدرم گفتم خوبه تو جبهه خوب بهتون می رسند! چه پسته هایی! دیدم پدرم لبخندی زد و گفت این همون پسته ای است که تو دادی!!! وقتی بسته رو تو ماشین باز کردم یه مقدار دادم به رزمنده ها. خواستم خودم بخورم جلو چشمم آمدی که چطوری می دویدی تا پسته ها را به من برسانی نتونستم بخورم. باگفتن این جمله اشک من در آمد وقتی دید من ناراحت شدم گفت حالا باهم میخوریم.
پدرتان چه خصوصیتهایی داشت؟
به صله ارحام توجه خاصی داشت زمانی که جبهه نبود هر هفته جمعه به تک تک فامیل ها سر می زد به خصوص آنهایی که از نظر مالی ضعیف یا پیر بودند. این اخلاقاش همیشه زبان زد اقوام است. به نماز اول وقت اهمیت خاصی میداد همیشه به ما تاکید میکرد از نماز غافل نباشیم.
وقتی نماز میخواند و قنوت می گرفت با فروتنی و تواضع خاص چنان "العفو العفو" می گفت که گویی خدا را با چشمانش میبیند بعد از گذشت این همه سال این حالت نماز خواندن پدرم همیشه در جلو چشمانم هست. اگر کسی از او طلب کمک میکرد به هر ترتیبی بود باید کمکش میکرد.
فرزند شهید بودن چه مسئولیتی دارد؟
زمانی که صحبت از فرزند شهید میشود، مسئولیت او و افتخار به فرزند شهید بودن اهمیت پیدا میکند. فرزندان شاهد به فراخور رسالتی که پدرهایشان داشتند مسئولیتی سنگینتر از دیگران بر دوش دارند، جامعه نیز انتظاری فراتر از آنها دارد. زمانی که از فرزند شهید صحبت میکنیم، مسئولیت و افتخار به فرزند شهید بودن، مهم جلوه میکند.
مسئولیت از این بابت که وارث فردی هستی که از جان، عزیزترین چیزی که هر کس در زندگیاش دارد، میگذرد و حال در هر زمان و مکانی هر رفتاری داشته باشی روی شناخت جامعه از ایثار و فرهنگ شهادت اثر میگذارد و به گونهای نمایندهی پدرت و اهدافش هستی. البته این نظارتی مثبت است که به نفع خود انسان میشود و باعث میشود در همه حال مواظب رفتار و کردارش باشد.
و اما افتخار به شهادت پدر که خالصانه جنگیدند و قله عاشقی شهادت را فتح کرد . فرزند شاهد نماینده ایثار در جامعه برای شناساندن هر چه بیشتر فرهنگ ایثار و شهادت است و باید آن فرهنگ و کارکردهای مثبت آن را بشناسیم، سپس برای ترویج آن اقدام کنیم.
متاسفانه امروز بسیاری از افراد با دفاع مقدس و آرمانهایی که شهدا داشتند، به طور شعاری برخورد میکنند و تنها در اشاعه آن به ظاهر قضیه بسنده میکنند اما باید تلاش کنیم ذهنیتی در افراد جامعه ایجاد کنیم تا وقتی صحبت از برگزاری کنگره یا همایشهای دفاع مقدس میآید، نسل جوان ذهنیت منفی نداشته باشد.
البته تاکنون من از جامعه برخوردی منفی دریافت نکردم و فرزند شهید بودن باعث افتخارم است. باید بدانیم هر نگاه و حرفی به خودمان بستگی دارد و ربطی به فرزند شهید بودن یا نبودن ندارد، فقط اگر رفتار خوب یابد مار ا مشاهده کنند و متوجه خانواده ایثارگر ما بشوند، ذهنیت خوب یا بد آنها با توجه به رفتارمان تغییر میکند و امروز با گذشت سالها از جنگ، مردم احترام به شهدا و آرمانهایشان را از یاد نبردهاند.
جوانان امروز در قبال شهدا چه وظیفه ای دارند؟
آحاد مردم جامعه در زمان حاضر مديون خون شهيدان هستيم و بايد تمام توان خود را براي اداي اين دين سنگين بكار بگيريم. همواره بايد قدر ايثار و فداكاري شهيدان و خانواده معظم آنان را بدانيم و آنان را مورد تكريم و تعظيم قرار دهيم. در واقع شهيدان در راه دفاع از انقلاب اسلامي و ارزش هاي والاي اين نظام مقدس، خون خود را فدا كردند و اين امر غيرقابل ارزش گذاري است. به عبارتی جوانان پرشور حامي ولايت اين مرز و بوم جاي شهدا را هيچ موقع نباید خالي بگذارند. جوانان بايد پشتيبان ولايت فقيه بوده و سخنان و راهكارهاي حضرت امام (ره) را دقيقاً به كار بندند در حال حاضر هم بايد با دفاع و پشتيباني كامل از حضرت آيت الله خامنهاي فرامين و فرمايشات ايشان را مدنظر قرار داده و به آن عمل كنند.
همچنی جوانان عزيز بايد خطرات و آسيبهايي كه انقلاب و نظام ما را تهديد ميكند با بصيرت تمام شناخته و در مقابل آن بايستند .
گفتگو از: صغرا بنابی فرد