خاطرات رزمنده زنجانی از عملیات عاشورایی بدر/ قسمت 17 "غیر ممکن"
به گزارش نوید شاهد زنجان، "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 17 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر روایت می کند:
تا آن لحظه فکر می کردم که در آن سوی پل رزمندگان باقی مانده از گردان حضرت علی اکبر (ع) در حال پدافند هستند ، اما در کمال ناباروری دیدم که سنگرهای داخل کانال تا کیلومترها خالی از مدافع و رزمنده است ، کار خدا بود که تا آن لحظه گردان قیچی و غافلگیر نشده بود . خلاصه مدتی خمیده و نشسته داخل کانال راه پيمایی کردیم تا اینکه درست مقابل تانک ها مستقر و هر کدام سنگری يافته و آماده نبرد شدیم .
کار غیر ممکن
قرار بود گروه کوچک ما که شامل ده رزمنده خسته و بی خواب بود با چند قبضه آرپی جی و چند تيربار گرینوف و تعدای نارنجک دستی درمقابل قشون عظيم و مجهز دشمن که شامل صدها دستگاه تانک و هزاران نفر نیروی پیاده و کماندو بود ، جنگیده و ايستادگی کند و اين عمل در نگاه آدمهای عاقل و پر تدبير کاری است غير ممکن و عبث و در يک کلام يعنی ديوانه گی و خودکشی ، اما از نظر بچه بسيجی هایی که مشق جنگ را در مکتبخانه عاشورا آموخته بودند، هيچگاه افزون بودن قدرت نظامی و بيشتر بودن تعداد نفرات دشمن ملاک برتری و پيروزی آنها نيست و در صحنه نبرد و درگيری حرف اول را گروهی می زد که نيروهايش بـا خلوص نيت و ايمان قوی به راه و مرام و مسلک خود پيکار می کنند و ازبرای دست يابی به اهداف مقدس آئينی که برايش لباس رزم برتن کرده اند، به سادگی از تمام هستی خود دست برداشته و به راحتی جان را نثار آرمانها و ارزشهای مقدس آن می کنند .
توقف
خط پدافندی گردان بشدت زیر آتش انواع ادوات سنگین و سبک بود و از جایی که ما مستقر بودیم بخوبی انفجارات و دود و آتش حاصل از آن را می دیدیم ، دشمن هنوز از وجود گروه ما آگاهی نداشت و برای همین هم هیچ آتشی به آن قسمت از کانال نمی ریخت، کاملاً در آرامش و امنیت بودیم و برای اینکه موقعیت مان لو نرود، همه در سنگرهای داخل کانال نشسته و کسی بالای خاکریز نمی رفت، آنقدر ساکت و بی حرکت نشسته و انتظار کشیدیم تا اینکه ناگهان صدای خش خش زنجیر تانکها قطع شد و خبر از توقف قشون دشمن داد .
قشون عظیم
تانک های عراقی که از سوی شهر همایون می آمدند تا اواسط میدان آمده و سپس بصورت اریب سمت خط پدافندی گردان ایستاده و مواضع دفاعی رزمندگان را زیر آتش مسلسل و توپ خود گرفته بودند ، در خط فدافندی گردان هم مثل دفعات قبل قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و تعدادی تانک در حال نزدیک شدن به کانال بودند که صد در صد از نوع تی ۷۲ بودند و ترسی از موشک و شکار شدن نداشتند ، جای جالبش اینجا بود که تانکها به خط نزدیک می شدند و هر موشکی از داخل کانال سمت تانکهای مهاجم شلیک می شد ، آن نقطه از کانال چنان وحشیانه و بوسیله تانکهای اینطرفی کوبیده می شد که زمین و زمان تیره و تار می شد ، تانکها فاصله زیادی با محلی که ما مستقر بودیم داشتند و برای همین هم برادر زلفخانی اجازه ورود به درگیری را نداده و ما همچنان ساکت و در خفا و از فاصله بسیار دور نظارگر نبرد رزمندگان کم تعداد داخل کانال با قشون عظیم و بیشمار دشمن بودیم .
تانکهای مهاجم عراقی که تجربیات تلخی از یورش مستقیم گذشته داشتند ، ديگر شهامت جلو رفتن و هجوم مستقیم به ديواره کانال را نداشتند و با حرکات مارپیچ به کانال نزدیک می شدند و با شلیک اولین موشک از سوی رزمندگان ، سریع عقب می کشیدند و محل شلیک موشک از زمین و آسمان مورد حمله قرار می گرفت و تعداد زیادی گلوله تانک و خمپاره و راکت هلیکوپتر و انواع موشک به آنجا اصابت می کرد .
فاصله
فاصله زيادی با مواضع دفاعی گردان داشتیم و از حال و روز دوستان و همرزمان اصلأ خبری نداشتیم ، اما از موقعیتی که بودیم میدان نبرد و خط پدافندی خوب دیده می شد، کانال و مواضع دفاعی گردان بطور يکسره با آتش شديد توپخانه و گلوله های مختلف خمپاره و موشک های چلچله و مینی کاتیوشا زيرآتش بود و مسلسل سنگین صدها دستگاه تانک لبه خاکریز را میزدند و با گلوله های مستقيم توپ سنگرهای بالای خاکریز را هدف قرار می دادند ، سنگرها يکی پس از ديگری با اصابت گلوله مستقیم تانک ها منهدم می شدند و گونی های پر ازخاک سنگرها مانند پر در هوا و زمين به پرواز در می آمدند ، ابری سیاه از دود و خاک و خاکستر بالای کانال را گرفته و چنان گرد و خاکی در داخل کانال برپا بود که هیچی از دور دیده نمی شد .
در مکانی خلوت و دنج نشسته و نبردی را به تماشا نشسته بودیم که سراسر عشق بود و غیرت و مردانگی ، این سوی میدان پنجاه یا شصت نفر آدم خسته و واقعاً بیخواب و بی رمق با سلاح سبک و آنطرف صدها تانک و هزاران نیروی پیاده با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی روز جهان و با آتش و پشتیبانی کامل هوایی و زمینی ...