شوخی با همرزمان
به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید "محمد محمدی" دوم اسفند 1343 ، در روستای پایینکوه از توابع شهرستان زنجان به دنا آمد. پدرش عرب، دامدار بود و مادرش فاطمه نام داشت.
تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. نوزدهم دی 1365 ، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شکم، شهید شد. پیکر او را در مزار پایین شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.
مادر شهید "محمد محمدی" نقل می کند؛
محمد زخمی شده بود احتمالا هنگام غواصی در یکی از عملیاتها تیر به پایش اصابت کرده بود.
وقتی به خانه آمد، یک هفته مرخصی داشت. یک شب صدایش را شنیدم سریع از جا بلند شدم و به اتاق رفتم دیدم نشسته و از خدا میخواهد سریعتر به جبهه برود.
هیچ وقت یادم نمی رود قرار بود چند نفر به عیادتش بیایند. محمد مرا صدا کرد و گفت مادر اگر بچه ها چیزی خواستن بگو نداریم .حتی آب .
من ناراحت شدم و گفتم محمد این چه رفتاری است که تو می کنی؟
محمد با لبخندی زیبا گفت: مادر تو این بچه ها را نمیشناسی.
وقتی دوستانش آمدند. شهید یوسف قربانی رضا ابوبصیر و چند تن از غواصان دیگر نیز آمدند شهید یوسف قربانی صدایم کرد حاج خانوم!
بله پسرم.
نخ سفید دارید؟
بله الان می آورم. همین که نخ سفید آوردم. دیدم که محمد کبود شده با اشاره پرسیدم چه شده عصبانی شد سرش را تکان داد.
نخ را به یوسف دادم. خدا رحمتش کند. نخ را از من گرفت دیدم یک پستونک نارنجی رنگ از جیبش درآورد. نخ را به آن وصل کرد و رو به محمد کرد و گفت: چون ۶ ماه دنیا آمدی نیاز به پستونک داری. وقتی حالت خوب شد حاج خانم کمک میکند. دوستانش هم خندیدند من هم زدم زیر خنده. محمد وقتی خنده مرا دید از اینکه من خوشحال شده بودم خندش گرفت
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان