معرفی فرماندهان شهید استان زنجان/ شهیدی که زخمش مانع انجام ماموریتش نشد
به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید "حسن (رسول) باقرى" در اول فروردين 1329 ش از مادرى بنام "مقدسه نجقلو "در روستاى والارود زنجان در خانواده اى بسيار فقير متولد شد.
پدرش كارگر كارخانه چوببرى بود و وضعيت مالى نامناسبى داشت بطوري كه وقتى حسن در طفوليت به ناراحتى گوش دچار شد قادر به مراجعه به پزشك نبودند.
خانواده باقرى پس از مدتى به زنجان نقل مكان كردند و در خانه اى استيجارى مسكن گزيدند. حسن از سال 1345 تحصيلات ابتدايى را در مدرسه سعدى آغاز كرد و پس از اتمام دوره راهنمائى، در رشته اتومكانيك در هنرستان صنعتى مشغول به تحصيل شد.
تعطيلات تابستان بنائى مى كرد و دستمزد خود را به خانواده مي داد. از 14 سالگى خواندن نماز را بطور مرتب آغاز كرد و به نماز اول وقت اهميت زيادى مىداد به حدى كه وقتى يك روز نماز پدرش به تاخير افتاد به او تذكر داد.
با شكل گيرى انقلاب اسلامى بطور چشمگير در فعاليتهاى انقلابى اعم از شركت در تظاهرات و راهپيمائىها و شعارنويسى بر روى ديوارهاى شهر شركت مى كرد.
در سال 1357 يك روز كه جهت خريد نفت رفته بود توسط مأمورين ساواك مورد ضرب و شتم قرار گرفت، با اين حال هنگامي كه نفت را تهيه و به منزل آورد سهم خود را جدا كرد و به همسايگان نيازمند داد و شبها را با پيچيدن پتو به خود مى گذراند.
مامورين حكومت نظامى زنجان تلاش زيادى كردند تا حسن باقرى را بخاطر فعاليت هاى مؤثر عليه رژيم طاغوت دستگير نمايند، اما او هر بار بطريقى فرار مى كرد. او پس از يك سال تحصيل در هنرستان صنعتى بعلت حضور مستمر و مداوم در جريان نهضت مردم مسلمان ايران، ترك تحصيل كرد و به كارهاى انقلابى مشغول شد.
او با شجاعت زائدالوصفى بدون خوف از شهادت و يا دستگيرى در راهپيمائىها شركت مى كرد. در تظاهرات و راهپيمائى در چهار راه اميركبير زنجان كه به دستور رئيس شهربانى وقت عده زيادى از مردم بر اثر تيراندازى نيروهاى نظامى بشهادت رسيدند، باقرى به همراه پدرش حضور داشت.
او در راه گسترش انقلاب بسيار فعال بود بنحوي كه براى تهيه كتابهاى مذهبى براى جوانان و نوجوانان به قم مى رفت و آنها را در اختيار جوانان قرار مى داد.
اوقات فراغت خود را بيشتر با مطالعه كتب مذهبى بخصوص آثار استاد مرتضى مطهرى مى گذراند.
حسن باقرى پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران جزء اولين كسانى بود كه نسبت به تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى اقدام كرد. در اين زمان با وجود اينكه از وضع مالى مناسبى برخوردار نبود از سپاه حقوق نمى گرفت، تا اينكه "مجيد كيميا قلم" از همكارانش به مسئولين وقت سپاه گفت: "حسن حقوق نمى گيرد ولى شما بايد حقوق او را به خانواده اش بدهيد.
" باقرى در ماموريتهاى مختلف از جمله غائله حزب خلق مسلمان در تبريز و حزب دمكرات كردستان شركت داشت و وقتى از ماموريت برمى گشت، مى گفت: "از اين مردم شرمنده ايم، دعا كنيد كه انشاءا... وظيفه خود را به نحو احسن انجام داده باشيم."
او با هوشيارى خاصى سخنان و نظرات ابوالحسن بنى صدر رئيس جمهور وقت را جمع آورى و با نظرات حضرت امام (ره) تطبيق مى داد و از عدم انطباق آنها سخن مى گفت او به اين نكته پى برده بود كه بنى صدر در خط ولايت نيست لذا به شدت از او تنفر داشت.
باقرى در مبارزه با منافقين نيز بسيار فعال بود از جمله در يك سرى عمليات تعقيب و گريز براى دستگيرى يكى از عناصر آن گروهك موفق شد او را در نزديكى مسجد "غريبيه" دستگير و خلع سلاح نمايد و مسئولين وقت نيز آن سلاح را بعنوان پاداش به او اهدا كردند كه تا آخرين ماموريت و عمليات به همراه داشت.
حسن فردى كم حرف و جدى و داراى هيبت بود، به همين خاطر عده اى او را فردى خشن مى دانستند ولى آنهائي كه با او آشنائى داشتند او را به رأفت و دلسوزى و ظرافت مى شناختند.
از خصوصيات بارز او كمك به نيازمندان بود. به عنوان نمونه حقوق، پوتين و يا لباس هايى را كه از سپاه پاسداران دريافت مي كرد به افراد نيازمند مى داد، روزى به هنگام رفتن از محل كار به منزل با فرد معتادى مواجه شد او را در خانه بسترى كرد و حقوق دريافتى خود را صرف مخارج خانواده وى كرد.
حسن باقرى از آغاز جنگ تحميلى عراق عليه ايران بطور مستمر در جبهه هاى جنگ حضور مى يافت و تنها به هنگام شروع عمليات والفجر 4 كه براى گذراندن دوره فرماندهى به تهران عازم شده بود در منطقه جنگى نبود، با وجود اين در انتهاى عمليات خود را به منطقه رساند.
او فردى پركار و فعال بود و اوقات فراغت نداشت و در سختيها و دشواريها نقطه اتكاى رزمندگان بود. او به ماديات و تشريفات به هيچ وجه اهميت نمى داد و بسيار ساده زندگى مى كرد.
بنا بر نقل نادر فضل اللهى، يكى از همرزمانش در پادگان دو كوهه، قبل از عمليات والفجر مقدماتى، در يكى از شبها به هنگام صرف شام كه غذاى گرم آماده شده بود، او در تاريكى شب به كنارى رفت و نان خشك و خميرهاى نان خشكيده را مى خورد و در پاسخ دوستش كه پرسيد: "چرا پيش بچه ها نمى آيى همه منتظر تو هستند؟" گفت: "همين نان خشك برايم بس است" و "سور المومن شفاء "(باقى مانده غذاى مومن شفاست.)
حسن باقرى در منطقه دارخوين براثر بمباران هواپيماهاى عراقى از ناحيه پا دچار جراحت و شكستگى شد و به بيمارستان اعزام گرديد و پايش را گچ گرفتند ولى با اين وضعيت هم در پشت جبهه نماند و در عمليات شركت كرد و موضوع مجروحيت خود را هم به خانوادهاش نگفت تا اينكه پس از بهبودى به مرخصى رفت.
فرماندهان سپاه پاسداران اصرار داشتند او بعنوان مربى آموزش در پادگانهاى سپاه در تهران خدمت نمايد ولى او حاضر به دورى از جبهه نبود و تنها يك دوره آموزشى را در پادگان مالك اشتر زنجان بعنوان مربى تاكتيك گذراند و بلافاصله بعد از اتمام دوره به جبهه شتافت.
در اول فروردين ماه سال 1362 در پاسگاه زيد بود و پس از مدتى در تاريخ 11/3/1362 عازم منطقه سردشت كردستان شد.
در اين منطقه شبى محل استقرارشان در يك خانه مسكونى تحت محاصره نيروهاى كومله و دمكرات قرار گرفت، در حاليكه تعداد نيروهاى باقرى 5 الى 6 نفر بيشتر نبودند. دمكراتها آنها را به تسليم شدن فرا مى خوانند.
باقرى به نيروها مى گويد: "خشاب اسلحه هاى خود را پر كنيد و هر يك در گوشه اى از پشت بام درازكش سنگر بگيريد و همزمان شروع به تيراندازى كنيد. بدنبال اين اقدام ضدانقلاب بر حجم آتش خود افزود، در اين هنگام باقرى گفت: "بايد اين قضيه در خارج از خانه حل شود." لذا با يكى از نيروهاى داوطلب از ساختمان خارج شد و بعد از مدتى بازگشت در حاليكه حلقه محاصره را شكسته و عناصر ضدانقلاب را متفرق كرده بود.
حسن باقرى در تاريخ 6 اسفند ماه سال 1362 يك روز قبل از عمليات خبير، در حاليكه با موتور سيكلت در منطقه عملياتى براى تحويل پست خود به "مهدى زين الدين "تردد مىكرد، مورد اصابت تركش راكت هواپيماهاى عراقى كه منطقه را بمباران مى كردند، قرار گرفت و براى بار دوم زخمى شد.
او به كمك "مصطفى بهراميون "با چفيه براى جلوگيرى از خونريزى پايش را بست و هر چه بهراميون اصرار كرد كه براى مداوا و باندپيچى به موضع و سنگر آنها بيايد، قبول نكرد تا اينكه پس از يافتن مهدى زين الدين به مداوا و باندپيچى پايش اقدام كرد.
در عمليات خيبر حسن باقرى به همراه نيروهاى گردانش در محاصره دشمن قرار گرفتند، با تنگتر شدن حلقه محاصره تيربارى را از دست يكى از نيروها گرفت و به طرف خاكريز رفت و شروع به تيراندازى كرد، در همين هنگام تيرى به گلويش اصابت كرد. با پيشروى نيروهاى عراقى، فرمانده گردان وليعصر(عج) لشكر 31 عاشورا پس از حضورى موثر در حدود 99 عمليات كوچك و بزرگ در تاريخ 7/12/1362 به همراه 160 نفر از نيروهايش در عمليات خيبر به شهادت رسيد.
مادرش كه رابطه عاطفى و معنوى خاصى با حسن داشت قبل از اينكه خبر شهادتش برسد، به خانواده مى گويد: "رابطه من با حسن قطع شده حتماً به شهادت رسيده است." جنازه حسن باقرى پس از شهادت در منطقه عملياتى جا ماند و او مفقودالاثر اعلام شد تا اينكه سال 1376 با شناسايى پلاك هويتش به شماره 77-681 كشف و به زادگاهش انتقال يافت و در مزار شهداء زنجان بخاك سپرده شد.
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان