خواهر شهید احمید احدی می‌گوید: هیچ‌وقت بیکار ندیدمش. نُه ساله که بود همراه مصطفی و مرتضی می رفتند کوچۀ سیدلر جلوی دکان آقاجان بساط می‌کردند. می گفت باید پول تو جیبی مان را خودمان دربیاوریم.
خاطره‌ای از شهید حمید احدی/ دل سپرده


به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید حمید احدی پانزدهم تیر۱۳۴۱‏، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش کریم، کارگری می کرد و مادرش منیره نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۳، با سمت فرمانده گردان در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، پا و چانه، شهید شد. مدفن وی در مزار پایین زادگاهش واقع است.

گیتی احدی، خواهر شهید احمید احدی از برادر خود چنین روایت می‌کند:

هیچ‌وقت بیکار ندیدمش. نُه ساله که بود همراه مصطفی و مرتضی می رفتند کوچۀ سیدلر جلوی دکان آقاجان بساط می‌کردند. می گفت باید پول تو جیبی مان را خودمان دربیاوریم.

من هم می‌نشستم و کمکش می‌کردم. چهارتایی چیپس ها را توی نایلون بسته بندی می‌کردیم.

باقلواها را جداجدا می چیدیم یا شکلات های ماهی شکل کاکائویی را ردیف می‌کردیم. می‌نشستند جلوی دکان و می‌فروختند. گاهی دعوایشان می شد و هر کدام جدا کار می کردند.

بعضی وقتها که فروختن تنقالت از رونق می افتاد، پاکت کاغذی درست می‌کردند. سه تایی می‌نشستند توی حیاط و مشغول می شدند. حمید با دقت تا می زد.

قرار می گذاشتیم هر کدام مان یک قسمت از کار را به عهده بگیرد. اینطوری پا کت ها یک شکل درمی‌آمد. پولش را هم بین خودشان تقسیم می‌کردند.

درسش را که تمام کرد، توی شهرداری به عنوان تایپیست استخدام شد. آنجا هم آن قدر با انگیزه کار کرده بود که خیلی زود پیشرفت کرد. انقالب پیروز شده بود و تمام دغدغۀ حمید کار کردن برای مردم بود. یک روز بهم

گفت: گیتی بهم پیشنهاد داده ان شهرداری هیدج رو قبول کنم.

از شنیدنش کیف کردم. گفتم: من شیرینی می‌خوام داداش!

گونه هایش گل انداخت. گفت هنوز هیچی معلوم نیست. فقط حرفش رو زده ان.

همان روزها بود که جنگ شروع شد. حمید هم کار شهرداری را رد کرد و تصمیم گرفت به جبهه برود.

- داداش پس شهرداری چی می شه؟

- الان کار جنگ واجب تر از هر چیز دیگه ست.

منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده