شهید حجتاله عباسی: شهدا هستند كه جاودانه تاريخ خواهند ماند
به عنوان پاسدار وظیفه خدمت ميكرد. چهاردهم خرداد 1368 ، با سمت تکاور در سنندج بر اثر اصابت سهوی گلوله به سر، شهید شد.
مزار او در شهرستان خرمدره واقع است.
وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
((الحمدلله اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان ، محمدا عبده و رسوله و اشهد ان عليا ولىالله اللهم صل على محمد و آل محمد (ص)))
به نام او كه عرشش با قطره هاى اشك يتيمان به لرزه درآيد و به ياد آنكه عشقش {بر} قلب عاشقان بيافزايد.
وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ
و كسانى كه كفر ورزيدند و آيات مارا تكذيب كردند، پس براى آنان عذاب خوار كنندهاى است.
وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ
و کسانیکه در راه خدا هجرت کرده و آنگاه کشته شده یا مردند هر آینه خداوند ایشان را روزیی نیکو خواهد داد و همانا خدا نیکوترین روزی دهندگان است
به نام الله و به ياد حضرت مهدى عزيز و حسين شهيد و شهداى كربلاهاى ايران
خداوند بزرگ که مى فرمايد: ((هر گاه هر چه از شما بگيريم، اولا يا مثل آن یا بهتر از آن را مى دهم و همچنين اين گرفتنها و دادنها براى امتحان شما است)). مرگ فرد را تحت تاثير قرار مى دهد كه آرى بسيار تا بسيار بايد به فكر رفتن بود. تا به حال هر وقت به فكر مرگ بوديم، اكنون بايد آن را به لحظات عمر خود ضرب كنيم و بسيار به ياد مرگ خود باشيم.
الهى اين بدن من مملوك توست. ملك توست. با آن هر چه مى خواهى معامله كن. اگر مى خواهى آن را بسوزانى، بسوزان و اگر مى خواهى آن را تكه تكه كنى، اگر مى خواهى آن را بى سر كنى، چنين كن. اگر مى خواهى اين پيكر را مانند پيكر مولايم اباعبدالله لگد مال ستوران كنى، چنان كن و اگر مى خواهى مانند عباس عموى تشنگان حسين، بدنم را بى دست و پا كنى چنين كن و اگر مى خواهى... .
ولى از تو تقاضايى دارم: تو را به عزت زهراى مرضيه (س)با اين بدن عاصى قهر مكن، چرا كه اگر بدانم تو از عذابم لذت مى برى بسم الله.
اگر بدانم تو با ديدن بدن سوخته ام شادمان مى شوى، بسم الله.
اگر بدانم تو با بدن بى سرم خرسند مى شوى، بسم الله .
كور باد آن چشم كه غير تو را ببيند. كر باد آن گوشى كه براى غير تو بشنود و غير كلام تو را بشنوند. بريده باد آن دستى كه براى غير تو حركت كند. بريده باد آن پايى كه براى غير تو رود.
مهر باد بر آن قلبى كه غير از منزلگه تو باشد. قلبى كه تو عنايت كردى و آن را حرم الله خواندى. قلبى كه حرم توست، اگر اجنبى را راه دهد، ختم شود.
خدايا! تو را سپاس كه دستم را گرفتى و به طرف خود كشاندى. خدايا! تو را كرنش كه به پايم خلخال زدى و به سوى خود رهنمون نمودى. خدايا! تو را حمد كه به چشم گفتى كه غير تو را نبيند. خدايا! تو را شكر كه به گوش من فرمان دادى كلام غير تو را نشنود. خدايا! تو را تعظيم كه به قلبم امر فرمودى: ((اين جاى من است غير مرا راه نده)).
خلاصه در يك كلام، اى معبود و معشوق من! اى كه دست و پا و چشم و گوش و عقل و قلب من تو را سجده مى كنند كه مرا خريدى. اى حضرت دوست! يك كلام را شايد بتوانم به جرات البته نه جراتى كه آن را هم تو دادى، بيان كنم كه هيچ چيز خود را نتوانستم، بشناسم. الا آنكه تو آن را به من شناساندى. اگر سبيل تو نبود هرگز هيچ چيز را نمى شناختم. در واقع نمى توانستم بشناسم. از خود تو گرفته تا پيامبران راستينت و از پيامبران صادق تو گرفته تا ائمه طاهرينت و از ائمه طاهرينت گرفته تا علماء و فقها و واقفه زمان ما حضرت روح الله الموسوى الخمينى روحى فدا گرفته تا خود تو.
((يا اول الاولين و يا آخر الاخرين))
هر شكرى كه تو را مى گويم، عرق شرم فزونتر مى شود. قلبم بيشتر به لرزه مى افتد. چرا كه مگر مى توان با اين كلام به حق، ناقص و نارسا شكر تو معبود را گفت هرگز، هرگز، هرگز. هر كه چنين ادعا كند، كور است. كر است. قلب او مهر خورده و ختم شده است.
پس اى خدا! خود تسبيح خود گو كه ما قاصريم. تو خود زبان ما شو كه ما لاليم.
اى پدر و مادر عزيز و برادران و خواهران! شما را به آن چيزى وصيت مى كنم كه على ابن ابيطالب هنگام مرگ چنين وصيت نمود: ((اوصيكم عبادالله بتقوى الله و نظم امركم)) تقواى خدا را پيشه كنيد تا خيلى از حجابها پيش چشم شما برداشته شود.
بدينوسيله به عرض تمام بازماندگان عزيز خود مى رسانم كه اولا از يك يك شما التماس دعا دارم، ثانيا: طلب عفو كنيد.
نكته اى را كه لازم مى دانم تذكر دهم، اين است كه من اين راه را با شناخت كامل انتخاب كردم و هيچ زورى و اجبارى در انتخاب اين راه نبوده است. لذا تقاضايى كه از همه عزيزان دارم، اين است كه اولا: بعد از كشته شدن من (شايد شهادت)، كسى را مسئول ندانيد و نيز براى من گريه نكنيد. چرا كه من فدايى اسلام، امام و انقلاب شده ام و لذا نبايد براى خداى چنين چيزهاى ارزشمندى گريست و نيز كارى نكنيد كه دشمن پوسيده مان شاد گردد.
اى پدر و مادرم! شايد در اين حال كه اين نوشته را مى خوانيد، من در اين سراى فانى نباشم، نمى دانم چگونه و با چه زبانى از شما در مقابل زحمات فراوانى كه براى پرورش و تربيت من كشيده ايد، تشكر كنم. ليكن از شما مى خواهم كه مرا در آخرين لحظات زندگيم حلال كنيد و از شما مى خواهم كه در سوگ من شيون مكنيد، بلكه با افتخار و سربلندى ندا سر بدهيد كه اى رزمندگان اسلام، با توكل بر خداوند متعال و به {اميد} پيروزى ايمان و با سلاح آتشين انتقام شهداى اسلام را از دشمنان بگيريد و از خدا بخواهيد كه اين قربانى را قبول كند و هميشه امام را دعا كنيد و مطاع فرامينش باشيد.
اى خواهر بزرگوارم! حال كه من مسئوليت حسين گونه خود را انجام دادم، مسئوليت سنگين زينبى بر دوش شما گزارده شده است. اى زينب! تو تنها خواهر خودم نيستى، روى سخنم با تمامى خواهرانم در تمامى مكانهاست كه صداى من به گوش آنها مى خورد.
زينبهاى زمان از شما چنان توقع دارم كه امام حسين (ع) از خواهر مكرمه اش حضرت زينب (س) داشت كه رفتارتان ملهم {از} آن حضرت باشد و رهروان آن حضرت باشيد.
حجاب شما از خون ما جوينده تر است. پس خواهرم! با دلاورى و صبر و شكيبايى نداى مظلومانه حسين (ع) را به گوش مردم برسانيد و افتخار كنيد كه برادرتان راه حسين (ع) را انتخاب كرد و به نداى ((هل من ناصر ينصرنى)) حسين زمان لبيك گفت و به جبهه هاى حق عليه باطل شتافت و جان ناچيز خود را در اين راه در طبق اخلاص نهاد و تقديم خالق مخلوقين نمود.
برادرانم! حال موقع آن رسيد كه بيرق اسلام را بلند كرده و اجازه ندهيد كه لحظه اى بر زمين افتد و راه شهدا را ادامه دهيد. شما با حضور خودتان نشان دهيد كه صراط مستقيم ما هرگز بى رهرو نماند و راه شهيدان هميشه پر رهرو خواهد بود و شهدا هستند كه جاودانه تاريخ خواهند ماند. سنگر مسجد را خالى نگذاريد زيرا به گفته امام، دشمنان از مسجد مى ترسند. برادرانم! اگر مى خواهيد، روح من را از شما راضى باشد، مرا ببخشيد و حلالم كنيد. چون نتوانستم آن لياقت برادر بزرگى براى شماها باشم.
والسلام
بنده حقير حجت الله عباسى
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان