اعتقادات یک شهید 19 ساله درباره شهادت
عادل سومین فرزند صیاداله بود. خانواده وی پس از مدتی به زنجان نقل مکان کردند و عادل پس از گذراندن دوران شیرین کودکی پا به مکتب علم و یادگیری نهاد و وارد مقطع ابتدایی شد و تحصیلات خود را تا پایان چهارم ابتدایی در مدرسه نکتو و پنجم ابتدایی را در مدرسه شیرودی به اتمام رساند.
پدر عادل مغازه میوهفروشی داشت و خود او در دوره نوجوانی به خیاطی مشغول بود.
با شروع و اوجگیری فعالیتهای انقلاب اسلامی ایران، فعالیتهایش را در مسجد امام رضا(ع) زنجان واقع در خیابان اسلامآباد آغاز کرد.
او همیشه مقام شهدا را ارج مینهاد و به مادرش میگفت که اگر شهادت فرزندش به گوشش رسید هرگز برای فرزندش اشک نریزد بلکه برای امام حسین(ع) گریه کند.
عادل میگفت" شهید هرگز نمیمیرد بلکه مثل شمعی میسوزد و به جامعه خود نور و روشنایی میبخشد" و "شهید شمع تاریخ است"
او ارادت خاصی به ائمه داشت به همین دلیل به پدر و مادر خود سفارش میکرد در سختیها و مصیبتها به یاد بردباری و صبر ائمه اطهار(ع) بیافتند و همچون آنها بزرگوارانه رفتار کنند.
با شروع جنگ تحمیلی عادل نیز همچون دیگر دوستانش تاب ماندن را نداشت و در حالی که فقط 19 سال داشت از طریق یگان اعزامی ارتش در سال 1365 راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد.
او در آنجا به عنوان آرپیجی زن خدمت کرد و هنوز مدت زمانی از حضورش نگذشته بود که در دهم آذر ماه سال 1366 در حاج عمران بر اثر اصابت ترکش به پهلو در سن 20 سالگی به درجه رفیع شهادت نایل شد.
پیکر پاک و مطهرش در گلزار پایین شهدا به خاک سپرده شد تا «عند ربهم یرزقون» شود.
راه سبزش تا ابد پررهرو و یادش در خاطرهها زنده باد.
منبع: اداره اسناد بنیاد شهید وامور ایثارگران استان زنجان