پشت تپههای ماهور(1)/ اولین دیدار
مقدمه
وقتی این پروژه به من پیشنهاد شد و دستنوشتههای آقای کریمی به دستم رسید. مطمئن شدم میشود؛ ماجرایی تأثیرگذار و منسجم و داستانگونه از دل خاطرات بیرون کشید.
اولین دیدار من با آقای کریمی، مصادف با سالروز اسارت ایشان در تیرماه سال 67 بود. این تقارن را به فال نیک گرفتیم و صحبتهایمان را شروع کردیم. تواضع در رفتار و شکسته نفسی در کلامشان، در تمام جلسات مصاحبه به چشم میخورد. طوریکه به جای ضمیر «من» از «ما» استفاده میکردند. این مورد اگرچه کار مرا سخت میکرد؛ اما برایم جالب بود.
وقتی دلیل تصمیمش را برای بازگویی خاطرات میپرسم، جواب میدهد: «دخترم در مدرسهی شاهد درس میخواند و معلمشان تکلیف کرده بود که خاطرهای از دوران جبهه پدرش را بنویسند. همان قضیه بهانه شد تا قلم به دست بگیرم و جسته گریحته چیزهایی بنویسم که تا آنموقع بیشترش را برای کسی تعریف نکرده بودم. توصیهی معلم و تشویق دخترانم، موجب شد تا احساس مسئولیتم در برابر نسل جدید را جدی بگیرم و صرفاً برای تبیین بخش کوچکی از این حماسهی بزرگ، به فکر بیان خاطراتم باشم.»
فتاح کریمی متولد سال 1348 و پسر ارشد خانواده است. از دوران کودکیاش میپرسم و میگوید: «وقتی پدرم فوت کرد، من چهار- پنچ ساله بودم. به خاطر بیماریاش، در یکی از بیمارستانهای تهران بستری بود و در همان شهر هم دفن شد. بعد از پدرم، مسئولیت زندگی به دوش مادرم افتاد. با چهارتا بچهی قد و نیمقد. من فرزند دوم و پسر ارشد خانواده بودم. ظاهر آرامی داشتم اما درونم پر از هیجان بود و آرام و قرار نداشتم. همیشه دنبال ماجراهای جدید و متفاوت بودم و شاید همین علاقه مرا به سوی جبهه کشاند.»
آقای کریمی دورهی آموزشی- مقدماتی را اواخر سال 64 و اوایل سال 65 در پادگان لشکر 58 ذوالفقار تهران گذراند و برای آموزش دورهي مهندسی، پنجماه به بروجرد اعزام شد.
فقط یک و نیم ماه در جبهه جنوب بود و به خاطر نیاز جبههی غرب، زمستان سال 65 به منطقهی «نفتشهر» در نزدیکی سومار اعزام شد. منطقهای که در آنجا سرنوشتش با اسارت گره خورد و به خاطر جراحات وارده در عراق، جانباز 25 درصد هستند. زندگی در شرایط سخت اسارت، از او شخصیتی پخته و بلند همت ساخته است.
بعد از آزادی، در سازمان عقیدتی- سیاسی ارتش خدمت کرده و همزمان تا مقطع فوق لیسانس ادامهی تحصیل داده است. با دریافت مدرک حقوق از دانشگاه آزاد زنجان، مدیریت شعبهی قضایی ارتش به او واگذار شده و اکنون نیز در دوران بازنشستگی به سر میبرند. ایشان در این دوران بیکار ننشسته و مشغول کار وکالت و تدریس در دانشگاه پیام نور زنجان هستند.
نوشتهای که پیشرو دارید؛ حاصل دوازده ساعت مصاحبه حضوری و تلفنی با آقای کریمی است که مطمئنم میشد پربارتر از این نوشت، اما خودشان تمایل چندانی به بازگویی همهی خاطرات نداشتند.
در پایان، جا دارد از زحمتهای کارشناس ادبیات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس زنجان؛ سرکار خانم لیلا مرتضاپور، مدیریت محترم آن اداره؛ جناب آقای جلال قربانی، کارشناس متن؛ آقای ساسان ناطق، همراهی بیدریغ همسر عزیزم و تمامی کسانی که در طول پروژه یاریام کردند؛ تشکر ویژه داشته باشم.
مریم بیات تبار- تیرماه 1392
ادامه دارد..................