بمباران، سنگر، پرتقال؛ خاطرهای از شهید محمد حسین تجلی
به گزارش نوید شاهد از زنجان، خواهر شهید حسین تجلی درباره برادر خود میگوید:
اوضاع شهر نابسامان بود. زنجان را بمباران کرده بودند. محمدحسین که رسید خانه گفت: اینجا خطرنا که.
یه خونه تو روستاهای اطراف بگیرید و با خانواده برید یه مدتی رو اونجا زندگی کنید.
مدام اصرار و خواهش کرد که حرفش را قبول کنیم؛ اما ما زیر بار نمی رفتیم.
- چطور تو توی منطقه جلوی گلوله و توپ باشی اشکال نداره؛ اما ما به خاطر یه بمباران پاشیم بریم روستا زندگی کنیم!
مخالفت های ما را که دید دیگر چیزی نگفت. رفت و تعدادی گونی آورد و با خاک پرشان کرد: می خوام براتون سنگر بسازم.
مشغول کار بود و من هم در کنارش ایستاده بودم. پدرم با جعبۀ پرتقال در دست وارد خانه شد. محمدحسین که خیس عرق بود، گفت: یه پرتقال بده به من!
پرتقال ها را زیرورو کردم و یکی درشت و خوش رنگش را برداشتم و به سمتش گرفتم. لب هایش را جمع کرد و با سرش اشاره ای کرد و گفت: بنداز سر جاش. بدون سوا کردن هر کدوم که رو هست، بردار!
منبع: اسناد معاونت پژوهشی و فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان