مقابله با ظلم و ستم و آزادی بیت المقدس در وصیت شهید رضا علی اعرابیان
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید رضاعلی اعرابیان یکم فروردین ۱۳۴۵ در روستای دلازیان از توابع شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش قاسم، آسفالتکار بود و مادرش نسا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. کارمند سپاه بود. بیست و دوم بهمن ۱۳۶۴ در امالرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.
متن وصیتنامه شهید رضاعلی اعرابیان:
بسم الله الرحمن الرحيم
بهنام خداوند بخشنده و مهربان
«ان الله له ملك السموات والارض يحيي و يميت و مالكم من دون الله من ولي ولا نصير»[2] «بهدرستي كه خداي راست پادشاهي زمين و آسمان و زنده ميكند و ميميراند و نيست شما را غير از خدا دوستي و نه ياري كنندهاي».[3]
با درود و سلام خدمت پيامبر اكرم حضرت محمد(6) و با درود به تمام اولياء و انبياء خداوند بزرگوار و با سلام به يگانه منجي عالم بشريت حضرت مهدي(عج) و با درود بر نايب برحقش، امام امت و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، امام خميني و با سلام به ارواح پاك و طيبه شهدا، از شهداي صدر اسلام تا شهداي كربلاهاي ايران و با درود بر تمامي سلحشوران و جان بركفان سپاه حق عليه باطل و با سلام به تمامي امت مسلمان و شهيدپرور ايران و اجر عظيم باد بر تمامي خدمتگزاران جمهوري اسلامي ايران.
سخن را با نام و به ياد و براي خدا آغاز ميكنم چرا كه خداوند در همه جا و در همة كارها[4] ما را سرآغاز است و نام مبارك او هميشه در قلبهاي بينور ما جا دارد و از بارگاه متعالش خواهانم كه بنده را در نوشتن اين وصيتنامه ياري نمايند. (انشاءالله) هرچند كه بنده نه نويسنده خوب و نه اندرزگوي خوبي هستم، ولي برحسب تكليف شرعي شروع به نوشتن اين وصيتنامه ميكنم و همانطور كه گفتم از خداوند منان خواستارم كه حقير را ياري كند (انشاءالله) البته بايد اين را پيش از سخن براي عزيزان يادداشت نماييم كه بنده هيچ قصد نصيحت و خداي نكرده قصد موعظه به كسي را ندارم و همانطور در اول سخن گفتهام اين وصيتنامه را برحسب تكليف شرعي مينويسم و آن را با چند جمله بهعنوان تذكر ادامه ميدهم. اما در اول سخن بايد آرزوي شهدا را بازگو كرد و حقي را كه آنها بر گردن ما دارند ادا[5] نماييم.
آرزوي بنده و كليه شهدا اين بود كه روزي كنار قبر آقا اباعبدالله الحسين(7) عرض ادب نمايم و همچنين ظلم و ستم را از سر مستضعفان جهاني كم كنيم و دست ظالمين را كوتاه سازيم و همچنين بيتالمقدس[6] عزيز را از چنگال دژخيمان به در آوريم و اين را بدانيد كه نكند يك موقع اين در ذهنتان خطور كند كه شهدا به آرزوهايشان نرسيدهاند. بلكه اولين آرزوي همگي آنها شهيد شدن در راه خداوند بوده است كه با رسيدن به آن به تمامي آرزوهايشان رسيدهاند. و اما [...][7] از آنها بر گردن ما است: 1- اسلحه به زمين افتاده آنها را برداريم و اين بار با رشادت بيشتري به دشمنان آنها، كه دشمنان اسلام هستند، هجوم ببريم. 2- امام عزيز را تنها نگذاريم و تا آخرين نفس و آخرين قطره خون از او (امام امت) و از اسلام دفاع كنيم و نكند كه خداي نكرده به اهداف آنها و مقاصد آنها عمل نكنيم و خون آنها را پايمال بكنيم.
اما جملهاي با امام عزيز و بزرگوارمان: هرچند بنده كوچكتر از آنم كه با امام بزرگوار سخني داشته باشم.
اي امام و اي رهبر عزيز و بزرگوار، اي كسي كه سالها زحمت و رنج و مشقت را تحمل نمودي تا نهال انقلاب اسلامي را در وجود انسانها بكاري، ولي طاغوتيان از خدا بيخبر نميگذاشتند كه اين نهال در دل مردم برويد و هرجا سراغي از اسلام و خدمتگزاري به قرآن را مييافتند يا او را نابود ميكردند و يا او را از كشورش تبعيد ميكردند. اما نام تو و سخن تو آنچنان در قلب مردم اثر گذاشت كه تمام خائنين به اسلام را نابود كردند و پرچم اسلام را برافراشته كردند. اما اي امام، اكنون كه اين سعادت بنده را ياري كرد و حقير به آرزوي ديرينه خود رسيدهام، بدان كه اگر خداوند هزارها جان به بنده ميداد، بنده تمامي آنها را فداي انقلاب و اسلام و قرآن و تو ميكردم[8] كه هدف تو غير از هدف انبيا نيست و اجازه نخواهم داد كه منافقين به اين انقلاب ضربهاي وارد سازند و اميدوارم كه روزي پرچم جمهوري اسلامي بر قلههاي مرتفع جهان به اهتزار درآيد و همچنين مسلمانان جهان با رهبري امام گونه شما بر مستكبرين به پيروزي نهايي برسند.
اي امت شهيدپرور انقلاب اسلامي ايران و خصوصاً امت شهيدپرور سمنان و قريه دلازيان[9] از شما خواستارم كه امام عزيز را تا آخرين لحظه جان ياري نماييد و از شما ميخواهم كه آنچه در توان داريد از رزمندگان و دليران اسلام و قرآن ياري كنيد و آنان را ياري نماييد كه به اهداف عالي اسلام برسند. (انشاءالله)
از اينكه اين فيض بزرگ و سعادت بزرگ نصيب اينجانب گرديده است بسيار خوشحالم و اميدوارم كه پدر و مادر و ديگر اقوام و دوستان هم خوشحال باشند. البته بنده آرزوي شهادت را اينگونه كردهام كه خدايا در راه تو، براي تو، براي اسلام تو ميجنگم و در راه تو ميرزمم و اگر در اين راه شهادت نصيب بنده شد، اين سعادت را مشتاقانه به آغوش ميكشم، چون پيامبر گرامي ميفرمايد: «الدنيا سجن المؤمن و جنة الكافر»[10] دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است. پس بايد هرچه سريعتر بار سفر را بست و خود را براي مرگ آماده ساخت و چه خوب است كه اين مرگ در راه خدا و براي رضاي او فدا كنيم جانمان را و مرگ با عزت را بهتر بدانيم از ماندن با لذت.
اما سخن بنده با خانواده شهدا كه امام عزيزمان فرمود: «خانواده شهدا چشم و چراغ اين ملتند».[11]
اي پدر و اي مادر و اي همسر و اي فرزند شهيد، مقاوم و استوار و صابر باشيد كه فتح بزرگ و نهايي نزديك است و شماها فرداي قيامت نزد پيامبر(6) و فاطمه(3) و علي(7) و فرزندانشان روسپيد هستيد.
اما در آخر سخن بنده با پدر و مادر عزيز و مهربانم: پدر و مادر گرامي و عزيز، شايد در طول عمرم و در اين مدتي كه خدمت شما بودهام نتوانستم خدمتي به شما بكنم و نتوانستهام ذرهاي از آن زحمات شما را ادا[12] نمايم[13] و شما بوديد كه هميشه در كارها و سخنها بنده را ياور بوديد و هميشه بنده را با پندها و نصيحتهاي پدر و مادرگونهيتان موعظه ميكرديد و بنده آنقدر شايسته نبودم كه به نصيحتهاي شما گوش فرا دهم و از اين جهت از شما طلب بخشش و حلاليت را دارم و اميدوارم كه فرزند حقير و كوچك خودتان را ببخشيد. پدرم، از اينكه شما براي بنده بسيار زحمت كشيدهايد و بنده نتوانستهام اين زحمات شما را جبران نمايم[14] متأثرم و شايد شما به اميد آن بوديد كه بنده همگام با شما براي تأمين طعام و مائده خانواده به شما كمك نمايم.[15] اما اجل ياري نكرد و بنده نتوانستم به اميدها و آرزوهاي شما پاسخ مثبت بدهم.
اما شما اي مادرم، از اينكه فرزندت شهيد شده است، ناراحت نباش و غمگين مشو كه اين آرزوي بنده بوده است و تو بايد خوشحال باشي و اگر شما نتوانستيد بنده را در حجله دامادي ببيني و اكنون فرزندت را در حجله شهادت ميبيني، خوشحال باش[16] و به مردم شيريني بده، چرا كه بنده به دامادي حقيقي رسيدهام.
و شايد بنده با انتخاب شغل پاسداري توانسته بودم ذرهاي از زحمات شما را جبران نمايم[17] و از تو ميخواهم كه در مرگ من گريه نكني و عزا نگيري كه دشمنان اسلام خوشحال خواهند شد.
بنده از خداوند منان ميخواهم كه به شما صبر و اجر جزيل عنايت كند و هميشه استوار و مقاوم باشيد.
و سخني با همكاران و برادران بسيار عزيز خودم دارم: اي برادر پاسدار و بسيار عزيز، مبادا خداي نكرده با عملي و سخني اين شغل گرانبها را لكهدار كني و اين جان بسيار عزيز خود را به راه ديگري فدا كني كه غير از اسلام باشد و اين را بدان از زماني كه وارد سپاه شدهاي و جان خود را بر كف دست نهادهاي و لباس شهادت را به تن كردهاي و اين را بدان كه راه ما در آخر بهجز شهادت در راه اسلام به چيز ديگري ختم نخواهد شد. پس خود را آماده شهادت كن و از اين لباس مقدس، كه از خون شهدا بهدست آمده است، بهخوبي پاسداري كن و سعي كنيد كه اعمالتان[18] خالص براي رضاي خدا باشد. از تمام دوستان، اقوام، آشنايان- همشهريان[19] و ديگر امت حزبالله طلب بخشش و حلاليت دارم و اميدوارم كه حقير را عفو نماييد. (انشاءالله)
[1]- در بالاي وصيت نامه نوشته شده «وصيتنامه، مورخه 8/4/63 برابر با بيستونهم رمضان»
[2]- توبه/116.
[3]- ترجمة اصل وصيت اندكي آشفته بود. ضمناً آيه را نيز 117 ذكر كرده است «بدرستيكه خدا مرا، و راست پادشاه زمين و آسمان زنده ميكند و ميميراند مرا و نيست شما را غير از خدا دوستي و نه ياري كنندهاي».
[4]- در اصل وصيت «كارهها».
[5]- در اصل وصيت «اعدا».
[6]- ر.ك. تعليقات.
[7]- خوانا نيست.
[8]- عبارت شهيد حديثي را كه از طريق اهل سنت روايت شده است به ياد ميآورد: «قال النبي (صلي الله عليه و آله)،... و لوددت ان قاتلت في سبيل الله فقتلت ثم احييت ثم قتلت ثم احييت»، ترجمه: «دوست ميداشتم كه در راه خدا بجنگم و كشته شوم، سپس زنده شوم، سپس كشته شوم، پس زنده شوم». (صحيح النجاري، ج4، ص11).
[9]- يكي از روستاهاي شهرستان سمنان در استان سمنان است. اين روستا در 8 كيلومتري جنوب سمنان در سوي ديگر خط آهن تهران- مشهد و پس از روستاي خيرآباد و ركنآباد قرار دارد.
[10]- دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است. (جامع صغير، ج2، ص16 و كنوز الحقائق، ص64). مولوي گويد:
اين جهان زندان و ما زندانيان |
|
حفره كن زندان و خود را وا رهان |
[11]- عبارت از حضرت امام خميني است. (صحيفه امام، دوره 22 جلدي).
[12]- در اصل وصيت «اعدا».
[13]- در اصل وصيت «نمائيم».
[14]- در اصل وصيت «نمائيم».
[15]- در اصل وصيت «نمائيم».
[16]- در اصل وصيت «باشم».
[17]- در اصل وصيت «نمائيم».
[18]- در اصل وصيت «اعملتان».
[19]- در اصل وصيت «همشريان».