یازده توصیه خواندنی از شهیدی که راه حقیقت پیود
به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید ایوب زلفخانی در سال 1328 متولد شد و در تاریخ 12 اسفند سال 1365 به شهادت رسید.
وصيتنامه
(بسم الله الرحمن الرحيم))
((ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص))صف4
((خدايا! قرار ده مرا در صف مجاهدين در راهت كه چون سد آهنين هم دست و در عهد و وفا پايدارنند))
سلام عليكم:
به نام الله يارى دهنده روح الله و پاسدار حرمت خون شهيدان از هابيل تا حسين، از حسين (ع) تا كربلاهاى جنوب و غرب ايران.
عزيزان! من براى چندمين بار مى شود كه قلم را در لا به لاى انگشتانم مى فشارم تا بر روى صفحه بلغزند. تا تجديد وصيت نامه كنم، زيرا كه مى دانم آخرين وصيت نامه مى باشد. و رضايم به رضاى خدا.
به نام خداوندى كه هستى و نيستى دنيا به دست اوست و اما بعد با شهادت به يگانگى خدا و پيامبرى خدا،حضرت محمد (ص) و امامت حضرت على ولى الله و يازده فرزند معصومش آغاز گر وصيت نامه ام مى باشم.
((السلام على الحسين و على على ابن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين))
سلام بر شما گلگون كفنان بيشه هاى مردانگى و استقامت. بر شمايى كه جان و مالتان را در راه خداوند سبحان و حى لايزال، مخلصانه در طبق اخلاص گذاشته و توشه صبر و استقامت و مردانگى و شهادت را همراه خود برديد.
سلام بر تو اى اسوه اخلاص ايمان، بر تو اى نجات دهنده مردم ايران، بر تو اى پير شب زنده دار جماران، صداقت كلام و نطق گيرايت همه را به وجد و استقامت دعوت كرد و همه را فريفته خويش گرداند. بر تو اى كه نايب برحق امام زمان (عج) هستى و سلام و درود بر شما خانواده هاى معظم شهداء، مفقودين، اسراء و جانبازان انقلاب اسلامى.
اماما! بنده يكى از آن بسيجيان تو هستم كه به نداى ((هل من ناصر ينصرنى)) تو جواب مثبت دادم و ندايت را لبيك گفتم كه چقدر زيبا با تو بودن در قيامت و چه افتخار آميز است، هم رديف شهيدان قرار گرفتن.
حال كه دست قضا و قدر جنگى ناخواسته را برايمان به پا كرده است و من را نيز براى چندمين بار به اين جبهه حق و باطل كشانده، نمى دانم چه سرنوشتى برايم پروردگار رقم زده.
زمانى كه از منزل خارج شدم، براى آمدن به جبهه نمى دانم چه ها برايم پيش خواهد آمد، ولى هميشه بر زبانم جارى است كه پروردگارا! معبودا! رضايم به رضاى تو و تسليمم به امر تو و چنان كن برايم، سرانجام كار تو خشنود باشى و من رستگار.
حال مفتخرم و منت خدايى را كه مرا در زمانى آفريد، تا بتوانم قطره اى باشم در اقيانوس بيكران ياران خمينى و سپاس خدايى را كه در زمانى خلقم فرمود كه وقتى به سن و سال حال رسيدم، ياورى باشم هر چند ناچيز براى مكتبم و عاملى باشم براى تحقق بخشيدن به آرمانهاى انقلاب اسلامى و نداى امام امت كه مى فرمايد:
((بنده تا بانگ لا اله الا الله و محمدا رسول الله در جهان طنين نيافكند، مبارزه و نهضتم هست)) وقتى كه در شهر و ديارمان بودم و شهيدى را تشييع جنازه مى كردند، خود شرمنده مى شدم كه چرا من حال در جبهه نباشم تا بتوانم انتقام خون شهيدانمان را از كربلا تاكنون از قاتلانشان بگيرم كه شكر و سپاس پروردگارم را كه اين توفيق نصيبم شد.
بارى چند وصيت دارم كه به همسر مهربانم و يار غمخوارم مى كنم كه اميدوارم به اين نكات نيز دقت كافى شود:
1 ـ همسرم! اى كه تو وارث من هستى و در دامن پاك تو فرزندانم تربيت شدند! اميدوارم همچون گذشته در تربيت صحيح فرزندانم كوشش و تلاش نماييد و يادگارانى باوفا و مومن براى انقلاب و نهضت انقلابى به جامعه تحويل دهى.
2 ـ از فرزندان عزيزم مواظبت كن و سعى داشته باش آنان را در جهت تحصيل ارشاد و نسبت به انقلاب پيشقدم و قدردان به جامعه تحويل بده تا اينكه روحم آزرده خاطر نباشد.
3 ـ همسر گرامى و يگانه يار و غمخوارم! اگر فرزندانم را صحيح تربيت كنى و در رشد فكرى و عقيدتى آنان تلاش نمايى و قدم مثبت بردارى، مطمئن باش كه فرداى قيامت روسفيد و در جوار بهشتيان خواهى بود كه هرگز اين افتخار نصيب همه كس نخواهد شد.
4 ـ همسر مهربانم! اگر من پدر و مادر و خواهر نداشتم، در هنگام رهسپار شدن به منطقه كه دفعات متعددى توفيق يافته بودم به جبهه هاى نور عليه ظلمت بروم، ولى هيچ وقت محبتهاى تو را فراموش نخواهم كرد كه تو چگونه
مرا بدرقه مى كردى و با چه اشتياقى به راه مى انداختى و هميشه از زير قرآن ردم مى كردى و با دعاى خير مرا هدايت مى نمودى و در آن لحظات حساس، احساس بى پدرى و بى مادرى و كمبود خواهر براى من دست نمى داد، ولى دست فلك گمانم تو را نيز سياه پوش نمايد و در غم و ماتم فرو نشاند و اما باشد كه شما از صابرين باشيد.
5 ـ آرى عزيزان من! همسرم! فرزندانم! فرزندان غيورم! فرزندان رشيد و دلاورم! قاسم جان و سليمان جان و زهرا جان و ابوذر جان! شما وارثان و عزيزان من هستيد كه بايد درس از امام حسين (ع) سالار شهيدان كربلا و حضرت زينب (س) ناطق قهرمان كربلا بگيريد و حركات و كردار و رفتار و گفتارتان را از آنها بياموزيد و به ديگر عزيزان ايرانى و مسلمانان جهان نيز درس حريت و آزادگى بدهيد.
اما خواهشم اين است هيچ وقت براى من گريه نكنيد، زيرا گريه شما موجب شادى دشمنان اسلام خواهد بود. اگر هم خواستيد گريه كنيد، به مظلوميت امام حسين (ع) گريه كنيد.
6 ـ به شما برادران مهربان و دلسوزم! شماهايى كه در تربيت و در بزرگ كردن برادرتان سهم بسزايى داشتيد و از محبت و الطاف خود نسبت به من لحظه اى غافل نشده و مرا به دوران و به اين رشد جسمانى، عقيدتى رسانديد! از شما نيز سپاس و تقدير مى نمايم كه در دوران كودكى بار سنگين زندگيم به دوش شماها افتاد و باعث رنج و اذيتتان گرديد، اما اميدوارم در مقابلش خداوند متعال اجر عظيم بر شما عنايت فرمايد.
7 ـ فرزندان عزيزم! اى شماهايى كه يادگار من هستيد! قاسم، سليمان، زهرا، ابوذر و ... بعد از پدر به فرامين مادرتان گوش دهيد و در طول زندگى يار همديگر باشيد و خدايى نكرده مادرتان را اذيت نكنيد كه بعد از من سرپرستى شما به عهده مادر و داييتان اسماعيل است و از زنده ماندن پدرتان چشم پوشى كنيد، زيرا كه من جايى رفتم و مى ميرم كه ابى عبدالله الحسين (ع) چهارده قرن پيش رفت.
8 ـ برادر عزيز و يار چندين ساله ام اسماعيل جان! بنده متاثرم از اينكه هنگام رفتن به منطقه شما را نتوانستم ببينم و با شما روبوسى كرده و خداحافظى نمايم، ولى اميدوارم همانگونه كه در نامه نوشته و تماس تلفنى با شما صحبت كردم، مرا حلال نمايى و ديدارمان را ديدار نهايى در اين دنيا حساب كنى و به آخرت محول سازى و مواظب فرزندان عزيزم و خواهر مهربانت باشى و به وصيتهاى عنوان شده عمل كنى.
9 ـ برادران و خواهران گرامى! خداوند را حاضر و ناظر بدانيد و از گناهان صغيره جدا پرهيز نماييد. خواهران حجابتان را و برادران نگاهتان را حفظ كنيد، زيرا كه منشاء تمام انحرافات و سر چشمه گناهان كبيره، گناهان صغيره
است. از اوامر ولايت فقيه اطاعت كنيد و روحانيت پيرو خط امام را پشتيبان باشيد. از برادران مخلص حزب الهى دلسوز به انقلاب و مخصوصا از برادران بسيج مى خواهم كه با همان مظلوميت خويش در مقابل ظالم شهر و نوچههاى طاغوت مبارزه شان را ادامه دهند، زيرا امير مومنان حضرت على (ع) مى فرمايد: ((از مظلومى كه از ترس ظالم سر پيش او خم نمايد، نفرت دارم)) بله برادران بزرگوارم! نگذاريد كه نفرت امير مومنان گريبانگيرتان شود به مبارزه تان با ظلم ادامه دهيد، زيرا ظالم پايدار نيست و وقار خويش را با عمل و كردارتان كه نيكوست حفظ نماييد، زيرا يك حزب الهى بايد منظم و مرتب و از همه مهمتر بايد مطهر و آشنا به تكليف الهى باشد.
.1 ـ به برادران عزيز و بزرگوارم سلام گرم و خالصانه مى رسانم و اميدوارم، اگر بدى از من ديده اند به خوبى خود ببخشند و مرا حلال كنند و هر جايى كه به مصلحت خانواده ام و بچه هايم باشد، مرا دفن كنيد و به وصيت نامه ام عمل نماييد و به بچه هايم توصيه مى كنم، از دايى خود اسماعيل سعادتى جدا نشويد و اطاعت حرفهايش باشيم.
11 ـ از برادران مومن و انقلابى خواستارم هر چه مى توانند به جبهه ها بيايند و جبهه ها را گرم و صميمى نگهدارند. براى اينكه اين جنگ و پيروزى نهايى آن نياز به مقاومت و استقامت دارد. عزيزان! اين تكليف الهى است براى ماها، پس چه بهتر كه در انجام اين تكليف پيشقدم باشيم و خشنودى خداوند را فراهم آوريم كه مطمئنا پيروزى نزديك است.
جلو ترويج فساد را در شهرها و جاهاى ديگر بگيريد. آخر امام زمان احتياج به فساد ندارد، بلكه او احتياج به مردان و زنان مومن دارد كه پاك باشند تا مقدمه اى باشد براى قيامش.
با شمايم اى خواهران! اى دختران مدرسه! خود رادر چادر حجاب بپوشانيد، همانطور كه معلم اخلاق و حجاب اسلام فرموده: اى زن به تو از فاطمه اين گونه خطاب است، ارزنده ترين زينت زن حفظ حجاب است. و با شماهايم اى خواهرانى كه حجاب خودتان را حفظ نمى كنيد و به عفت جامعه اسلامى با اين عمل ننگ خود ضربه وارد مى سازيد! همانگونه كه استاد شهيد معلم بزرگوار انقلاب، شهيد مطهرى مى فرمايد: ((اگر بى حجابى تمدن است، پس حيوانات از همه متمدن ترند)) و اگر تندرويى كردم، اميدوارم دلخور نباشيد و اما همين بس كه بايد به اطلاعتان برسانم، همانطور كه خون از قرآن مى كند، حجاب تو هم كمتر از كار من نيست، بلكه بيشتر است كه از دامن زن مرد به معراج مى رسد.
از همه عزيزان خداحافظى مى كنم و تقاضا دارم كه هر كس به هر نحوى حقى بر من دارند، به بزرگى خود مرا ببخشند و حلال نمايند.
در خاتمه توفيق روز افزون براى خدمتگزاران اسلام و سلامتى و طول عمر با عزت براى امام عزيز و بت شكن زمان و نصرت و ظفر براى لشگريان اسلام و نابودى دشمنان دين و قرآن را از درگاه پروردگار يكتا مسئلت مى دارم.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
برادرتان ايوب زلفخانى
15/11/65
منبع: اسناد و مدارک بنیاد استان زنجان