عشق به شهادت
شبی در مسیر برگشت از مسجد جامع برق شهر به کلی قطع شد. اتفاقی که امروز کمتر رخ میدهد. شهر در تاریکی مطلق فرو رفته بود من و رضا در کوچهای خلوت و بدون رهگذر قدم میزدیم رضا آکنده از عاطفه، هیجان و احساس بود و البته آنها را به خوبی مدیریت میکرد. اما وقتی زمینههای بیرونی فراهم میآمد دیگر نمیتوانست آن همه شور و احساس را مخفی کند و هر کس همراهش بود آن را احساس میکرد.
شهید مهدی برجی اولین شهید دانشآموز ابهر، از حلقه دوستان ما بود آن شب از شهید مهدی برجی یاد کرد. هنوز ماههای اول شهادت او بود و از پیکر او خبری در دست نبود. مفقودالاثر بود و همه امید به اسارت او داشتند. ولی آن شب رضا خوابی عجیب از مهدی برجی را برای من نقل کرد. گفت در خواب دیدهام که تیری به گلوی مهدی برجی خورده و مرا صدا میکند. او یقین داشت که مهدی به شهادت رسیده و در واقع نیز چنین بود.
آن شب تاریک رضا با اشک و آه و گریه این خواب را برایم نقل کرد. آن شب من یقین کردم که مهدی شهده و رضا هم روزی به شهادت خواهد رسید. رضا گریه میکرد و نیاز به آرامش داشت. خداوند آن شب به من کمک کرد و قدرت داد. در چنین شرایطی مرسوم بود که اگر کسی دچار این احساسات میشد طرف مقابل با چند جوک و لطیفه و شوخی سعی میکرد فضا را عوض کند. ولی من اینگونه نکردم و غرورم را در مقابل احساسم شکستم. در آن لحظات آسمانی دست در گردن رضا انداختم.
آن شب، سر رضا بر شانههای من قرار گرفت و اصلا قسمت عمده عشق من به رضا، با وجود گذشت 30 سال، ریشه در آن شب دارد.
شهید رضا سلیمانی در سال 1347 در ابهر متولد و 12 اردیبهشت ماه سال 1365 به شهادت رسید.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری
انتهای پیام/