با صبر خود به دشمنان ضربه بزنيد
وصيتنامه:
(بسم الله الرحمن الرحيم))
با سلام به حضور ساحت مقدس ولى عصر (عج) و نايب بر حقش قلب تاريخ، اميد امت، ابراهيم زمان، خمينى بت شكن، و با درود به شهداى اسلام از كربلا گرفته تا صحراى خونين و سوزان خرمشهر و كوههاى سر به فلك كشيده غرب وصيت نامه خود را آغاز مى نمايم.
معبودم الله، مكتبم اسلام، كتابم قرآن، حزبم حزبالله و رهبرم روحالله است. سپاس و شكر پروردگارى را كه مرا در اين زمان كه دوران شكوفايى اسلام است و به دست رهبر انقلاب جلوهگر شده، آفريد.
اينجانب از آنجا كه خود را يك فرد مسئول دانستم كه براى دفاع از اسلام و حريم اسلامى به جبهه آمدم، امام را درود مى فرستم و او را از صميم قلب دوست دارم، زيرا مرا آن چنان رهبرى نمود تا به معبودم الله برسم.
اگر لطف خدا شامل حالم شود و فيض شهادت نصيبم گردد، از شما پدر و مادر گراميم، مى خواهم كه برايم گريه نكنيد و از خدا به خاطر اين افتخار بزرگ كه نصيبتان كرده، سپاسگذارى كنيد.
مادرم! من در جبهه عروسى كردم و عروس من سنگر است و لباس داماديم كفن و منزلم قبر است و هديه عروسم گلوله و تور عروسم خون است. مادرم! از شهادتم ناراحت نباشيد و سعى كنيد، با صبر خود به دشمن بگوييد، اگر صد فرزند داشتم، در راه اسلام و قرآن به جبهه مى فرستادم تا شهيد شوند.
به قول برادر شهيد ابوالفضل نورى :((واى به حال آن خانوادهاى كه يك شهيد در راه خدا نداده باشد، چون در روز محشر در پيشگاه حضرت زينب (س) شرمنده و سرافكنده خواهد بود)) پس با صبر خود به دشمنان ضربه بزنيد.
اما پدرم و اى نور چشمم! از اينكه موقع آمدن به جبهه، از شما خداحافظى نكردم، عذر مى خواهم و اميدوارم مرا ببخشيد. پدرم، افتخار كن كه فرزندت شهيد شده است. برادرم تو خود مى دانى و چند سال است كه در جبهه اى، از تو مى خواهم، تا پايان جنگ در جبهه بمانى و به دشمنان بفهمانى كه اگر صد برادر هم داشتم در راه خدا مى دادم و باز مى رفتم، پرچمى را كه از دستشان افتاده بود، برمى داشتم.
زن برادر گرامى ام: از شما مى خواهم كه برادرزادهام، محمد را خوب تربيت كنى و موقعى كه بزرگ شد به او بگويى كه عمويش براى چه شهيد شده است و او را يك سرباز واقعى امام زمان (عج) به بار بياوريد، چون اين مملكت به امثال اينها احتياج دارد.
اى مردم شهيدپرور زنجان! از اينكه چرا شهر شما زياد شهيد دارد، ناراحت نشويد، چون اين هم يك نوع موهبت الهى است، پس خدا را شكر كنيد كه اين نعمت بزرگ نصيب شما گرديده و تا مى توانيد، پشتيبان ولايت فقيه باشيد و از امام پشتيبانى كنيد و امام را تنها نگذاريد، چون امام قلب من است و پدر و مادرم چشمان من. انسان بدون چشم هم زنده مى ماند ولى بدون قلب نمى تواند زندگى كند. ديگر مزاحم اوقات شريف شما، نمى شوم و همه تان را به خداى بزرگ مى سپارم. براى طول عمر امام و پيروزى رزمندگان و آزادى كربلا دعا كنيد.
آرزو داشتم در حجله بختم به سعادت بــرسـم
رهبرم گفت كه در سنگر عشقم به شهادت برسم
((بسم الله الرحمن الرحيم))
خاطرات:
شهادت عزيزان چه سخت است، انسان دوستانى را از دست مى دهد كه با دنيا عوضش نمىكند.
يكى از اين برادران، برادر شهيد، محمود بيات بود كه در تاريخ 3/8/62 به درجه رفيع شهادت نائل آمد. اين برادر عاشق حسين (ع) بود و در اين ماه، همه فكر و ذكرش حسين (ع) بود و همه اش حسين، حسين مى گفت و مى گفت: ((قامت رفت، نورى رفت، ولى ما هنوز مانده ايم)).
او با آن دهانى كه ذكر مولايش حسين (ع) را مى كرد، تركش خمپاره درست، بر دهانش خوردهبود. چه خوب است كه انسان، آن گونه به فكر خداى خود باشد و خدا دوستداران خود را مى شناسد و آنان را به سوى خود مى خواند و مى گويد: ((اى دوستداران حسين (ع) كه عاشق كربلاييد، لبيك گويان به امام زمان، بياييد.)) محمود رفت، به معبودش رسيد. او عاشق حسين (ع) بود و شخصا با حسين (ع) ديدار كرد.
شهید منصور الماسی در 25 شهریور سال 1345 متولد شد و در تاریخ 21/11/64 به شهادت رسید.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان