شهادت؛ تولدی برای جاودانه شدن
وصيتنامه
((بسم الله الرحمن الرحيم))
درود بر امام خمينى، بت شكن زمان و درود و سلام به شهيدان و بازماندگان آنان كه جوانان خودشان را در راه حق قربانى داده اند، كه من امروز عازم جبهه مشقت در دزفول هستم، هيچگونه وحشت و نگرانى در وجودم احساس نمى كنم، بلكه خيلى مسرورم كه اين آگاهى را دريافتم و مى توانم، بفهمم، فرمان بى درنگ اجرا شدنى است و با نهايت كامل مجرى آن هستم.
من، اين مرگ را چون عسل بر وجودم، گواراتر مى دانم، چون اطاعت از امام است و اين وظيفه شرعى هر مسلمان است، اكنون كه من عازم به ميدان نبرد هستم، شهادت را كاملا در وجودم لمس مى كنم و ذرهاى ترديد بر من مسئولى نيست.
پدر و مادر عزيزم! در زندگى رنج فراوان به شما داده ام، ولى اميدوارم، جانم را در راه شما فدا كنم كه راه شما همان راه اسلام است و راه خداست.
پدرم درود بر تو كه چونان ابراهيم، فرزند خويش را به فرمان خداى بزرگ به قربانگاه فرستادى، بدان و آگاه باش كه اسماعيلت هرگز از فرمان بارى تعالى، سرباز نمى زند و مرگ در راه خدا را جز سعادت نمى داند.
مادرم! سلام بر تو، بالاخره بر احساس مادرانه ات پيروز شدى و فرزندت را روانه ميدان نبرد كفار مسلمين كردى و گفتى كه تو را در راه خدا هديه انقلاب اسلامى مى كنم، من به وجود تو افتخار مى كنم كه مادرى از سلاله فاطمه زهرا هستى.
مادر جانم! بعد از شنيدن خبر مرگ من، خواهش مى كنم كه اشك مريز و خواهرانم و دوستانم و آشنايان بگو كه در سوگ من اشك نريزند، زيرا امام امت بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشك نريخت، چون مى دانست رضاى خداوند در اين امر مى باشد.
پدر و مادر و خواهرانم ممكن است، وقتى كه اين نوشته را مى خوانيد، من ديگر، نباشم و از حالت مادهاى كه دارم، خارج شده باشم، براى يك مسلمان مرگ وجود دارد و اين هم حالت تحولى بيشتر نيست.
من افتخار مى كنم كه مثل شما پدر و مادرى دارم، در زندگى خودتان رنج كشيدهايد و مرا بر جبهه حق بر باطل فرستاديد و اميدوارم، به من ناكام نگوييد، چون من كامم را برداشته ام. الله اكبر، خمينى رهبر.
پيام من اين است كه پس از گذشت 21 سال عمرم، هيچ چيز جز شهادت نمى تواند، گلوى تشنه مرا سيراب كند، به يارى حق و ارشاد برادر رفيعى، به حزب الله پيوستم و اكنون در مسير از قيام تا شهادت هستم و مى خواهم، مسير از حق تا روح خدا را طى كنم و آنگاه شهادت، هيچ چيز جز، شهادت آرزوى من نيست، اميد است، درخت اسلام با خون من و برادرانم، سيراب شده و جوانه زده باشد و براى ملتم ثمره دهد.
پيام به پدر!
اميدوارم، كه براى از دست دادن من، غصه و افسوس نخوريد كه شهادت حد نهايى تكامل يك انسان است ، اسلحه و ساير چيزهاى جنگى ام را به برادرم مى بخشم تا راه ما را ادامه دهد.
پدر و مادرم!
چشمهاى مرا نبنديد كه دشمن نگويد، چشم بسته رفتيم، دستهايم را نبنديد تا دشمن نگويد، دست بسته رفتيم و پاهاى مرا نبنديد تا دشمن فكر نكند، من پا نداشتم، الله اكبر، خمينى رهبر.
مادر! كوه باش و چون كوه استقامت كن، لحظه اى از ياد خدا و نام خدا غافل مباش و پنجه نرم كن، مادر جانم، گريه مكن و بخند و خوشحال باش، زيرا در راه هدف مقدس، گام برداشته و جان باخته ام و خواهرانم! زينب وار با ناملايمات دست و پنجه نرم كنند و هيچ لحظه اى از نام خدا و ياد خدا غافل مباش و در راه دين بكوشيد. هر چقدر بكوشيد، كم است و مادر جانم، خدا مىداند كه شهادت هزار مرتبه بهتر از داماد يا عروس شدن است و شهادت يك تولد است، براى جاودانه شدن.
كاش جانها داشتم، بارها براى پيروزى اسلام مى جنگيدم، پيامم به خانواده و هموطنان عزيز: اطاعت از رهبر انقلاب را واجب شرعى دانسته و به دنبال امام حركت كنيد و گفته هاى او را عمل كنيد.
سلام بر امام زمان (عج) و نايب بر حقش امام خمينى و سلام به امام خمينى و يارانش و مرگ بر صدام و صداميان منافقين كافر و مرگ بر دشمنان انقلاب اسلامى ايران و سلام به رزمندگان جان بركف اسلام و سلام بر شهيدان و بازماندگان آنان.
به اميد پيروزى رزمندگان اسلام
(والسلام على جميع الانبياء والمرسلين و العالمين)
شهید حسن احمدی در 4 مرداد ماه 1341 متولد و در تاریخ 22/7/61 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان