یادی از شهيد حسين متذكّر
شهید متذكّر هفدهم ارديبهشت ماه سال 64 در منطقه عملياتي خيبر بر اثر خمپاره دشمن دعوت حق را لبيك گفته و به درجه رفيع شهادت نايل آمد.

فَمِنهُم مَّن قَضي نَحبَه وَ مِنهُم مَّن يَنتَظِر وَ ما بَدلوا تَبديلا(سوره احزاب آيه 23 )

(سنگ نوشته مزار شهيد حسين متذكر)

آقای محمد متذکر برادر شهيد

برادر شهيدم حسين متذكر در سال 1328 در مراغه به دنيا آمد. او در علوم تجربي از دبيران مجرب دبيرستان هاي مراغه بود. در 28 سالگي با خانم خديجه اميري كه 18 سال داشت ازدواج كرد و 7 سال زندگي مشترك داشتند و محصول آن سه دختر است. شهيد متذكر در هفدهم ارديبهشت ماه 1364 در حالي كه فرمانده گردان بود بعد از 15 ماه ابراز رشادت به همراه چهار تن از همكارانش كه سوار بر قايق مشغول آن جام مأموريتي بودند به شهادت رسيد.

برادر شهيدم از من (محمد متذكر) 12 سال بزرگتر بود و دريغا كه پدر و مادرم در شهادت اين شهيد فرزانه دار فاني را وداع گفته بودند و عمرشان كفاف نكرد كه پرواز ملكوتي فرزند خود را تماشا كنند.

آن شهيد شاهد و دانشور در هفت سالگي قرآن كريم را نزد مادر خود خوانده بود. از اوان كودكي هم به مراسم مذهبي كه غالباً در مساجد انجام مي‌گرفت علاقه داشت او بعد از پايان دوره ابتدايي دوره متوسطه را در رشته تجربي سپري كرد. پس از اتمام تحصيلات در مقطع ديپلم در شهر مراغه با اينكه استعداد خوبي داشت و در آن زمان در رشته پزشكي نيز قبول شده بود ولي به علت عدم توانايي مالي از ادامه تحصيل منصرف شد.

با توجه به علاقه‌اي كه به تدريس داشت ابتدا به عنوان سپاهي دانش در سال 1351 وارد روستاهاي ابهر و پس از پايان دوره خدمت در سپاه دانش از سال 1353 به عنوان معلم در هيدج به تدريس مشغول ‌شد. با توجه به شرايط هيدج بلافاصله با جمعي از خيرين و روحانيت اقدام به تأسيس انجمن اسلامي جوانان هيدج نمود و فعاليت گسترده فرهنگي، تبليغي، آموزشي و سياسي را شروع کرد.

شهيد با توجه به شرايط خفقان آن زمان با تمام توان به فعاليت پرداخت و بارها توسط مأمورين رژيم طاغوت تحت تعقيب و دستگير شد و اين فعاليت دامنه وسيع تري پيدا كرد و علاوه بر برادران قسمت خواهران انجمن را فعال نمود. پس از مدتي انجمن اسلامي خرم دره را نيز تأسيس و به تربيت نيروهاي اسلامي همت گماشت. اكثريت به اتفاق شهداي هيدج از شاگردان شهيد متذكر هستند و ايشان به عنوان "سيد شهيدان هيدج" لقب گرفته است.

علاوه بر آشنايي با علوم ديني و سياسي و قرآن، مداح خوبي بود و با برگزاري دعاهاي مختلف و ايام سوگواري با صداي گرم و دلنشين خود صفاي خاصي به مجلس مي‌بخشيد. او عاشق امام زمان(عج) بود. دعاي فرج و دعاي امام زمان(عج)را در ابتدا و انتهاي تمامي مراسم و برنامه‌ها با حال خاصي قرائت مي‌نمود.

پس از پيروزي انقلاب با شدت گرفتن فعاليت منافقين از افراد فعال مقابله كننده با اين گروهك ضدانقلاب بود. حتي در درگيري با اين گروه مجروح نيز شدند و با شروع جنگ خانواده خود را به شهر خودشان مراغه بردند.

مقالاتي كه از زمان معاونت پرورشي مراغه از وی به يادگار مانده است استعداد خوب و علاقه او را به مسائل تربيتي نشان مي‌دهد و سخنراني‌هايي كه درباره امام عصر(عج) ايراد كرده است ارادت او را به رهروان قرآن، دين و ولايت بيان مي‌كند. وقتي كه جنگ آغاز شد ابتدا در پشت جبهه‌ها به فعاليت مي‌پرداخت.

هر جا كه ممكن بود سخنراني مي‌كرد و مردم را در پشت جبهه براي حمايت از رزمندگان تشويق مي‌كرد. در همان حال معاونت جهاد سازندگي مراغه را بر عهده داشت. چند سال هم دبير دبيرستان هاي شهرستان ملكان بود. خلاصه هرگز آرام و قرار نداشت و عقيده داشت كه:

ما زنده آنيم كه آرام نگيريم موجيم كه آسودگي ما عدم است

او در جهاد سازندگي كار مي‌كرد ولي دل در گرو معلمي داشت و هيچ شغلي را با آن برابر نمي‌نهاد. معلمي را شغل انبيا مي‌دانست تمام حركات و سكناتش حكايت از معلمي مي‌كرد. در هر جمعي سكوت را مي‌شكست و از فضايل و مكارم اخلاقي سخن مي‌گفت.

خانم خديجه اميري همسر شهيد در شرح حال شهيد مي‌گويد: « من به طريق خانوادگي با شهيد متذكر آشنا شدم. از همان آغاز شوق اميد در دل و نور تقوا در چهره‌اش مشاهده كردم. ايمان و اعتقادهاي مذهبي‌اش به عنوان گنجينه ارزشمندي بود كه من سرمايه زندگيم ساختم. گر چه مستأجر بوديم اما در اين زندگي مشترك مشكل نداشتيم و از اين كه سر سفره تعليم و تربيت مي‌نشستيم و از آن نعمت ارتزاق مي‌كرديم احساس رضايت داشتيم.

او به نماز اهميت مي‌داد و اوج ايمان را در كالبد نماز مشاهده مي‌كرد و به بچه‌هايش تأكيد و توصيه مي‌كرد كه از به جاي آوردن نماز غفلت نكنند. آن را سبك نشمارند و سر وقتش به جاي آورند. به من توصيه مي‌كرد كه در تربيت بچه‌هايمان كوشا باشم و فضاي خانه را براي نمازشان مهيا سازم و گُل دعا و نيايش را در دل آنان شكوفا نگه دارم. خود او هم در تربيت فرزندان مي‌كوشيد و با مهرباني با آنان رفتار مي‌كرد. هميشه در زندگيش شهادت را گوهر ارزش انسان مي‌دانست. به راستي بزرگ ترين آرزويش در زندگي به دست آوردن همين گوهر الهي بود. او سال‌ها در مداحي‌هاي خود نيز ارزش گوهر شهادت را ستوده بود و با جهان بيني خاصي به محيط زندگي خود مي‌نگريست.

سرانجام در هفدهم ارديبهشت ماه سال 64 در منطقه عملياتي خيبر بر اثر خمپاره دشمن دعوت حق را لبيك گفت و به درجه رفيع شهادت نايل آمد. ضمناً ايشان در هنگام شهادت در مقطع كارشناسي رشته آموزش و پرورش ابتدايي دانشگاه علامه طباطبايي به تحصيل اشتغال داشتند.

پيكر مطهر و وارسته معلم عارف پس از انتقال به زادگاهش در مزار شهداي مراغه با شركت گسترده مردم حزب ا... تشييع و به خاك سپرده شد.

وقتي همسايگان و آشنايان خبر شهادتش را دريافتند به شدت گريستند و گفتند: خوشا به سعادت معلمي كه از كلاس تعليم و تربيت بيرون آمد و از نردبان معرفت بالا رفت و به سوي معبود خويش سفر سرخ خود را آغاز كرد.

وصيت‌نامه شهيد حسين متذكر

بسم ا... الرحمن الرحيم

به نام خداوند مهربان كه با مهرش انسان ها را بياراست و با رحمش موجودات را بخشيد و با رحمانيت خود همگان را سيراب كرد. به نام خدايي كه از اول خود را بر ما شناخت و جاي شكر كه بعد از شناختن عبد او گشتيم و چون عابدان به درگه او صورت گذاشته چون ذليلان بر خاك ماليديم اما نه عابدان كه عارفند و بري از هر گنه و معصيت مانند آن بنده صاحب تقصير كه جز خجالت و روسياهي ارمغاني ندارد رو آورده ايم.

شكر خدا را كه عارف شديم ولي نه عارفي كه از همه بريده بر او پيوسته بود عارفي بوديم به نام نه به عمل عارف بوديم ولي نه در درجه عرفان بلكه در حد شناخت. شناختي كه وظيفه هر انسان است و مسلمان نه عاشق و مومن و تقيد. اياك نعبد را مي‌گفتيم به زبان نه به قلب نستعين را به فرياد ‌رسانديم اما نه بر حقيقت چون محيط اين چنين بود.

زمان آن چنان تشنه بوديم چشمه نيز فوران داشت راه نيز مشخص اما براي رسيدن موانع زياد همه اين موانع از خواسته‌هاي نفس و دلبستگي‌هاي زندگي بود و نبودها بود و در محيط و جامعه‌اي كه در آن حقيقت معلوم نيست و همه وجودها رنگ كذب به خود گرفته و مشخص نيست اين موانع بر طرف نمي شد شكر خدا را كه خداوند توفيق شامل ما كرد و به مكاني هدايتمان نمود كه در آن هستي‌ها رنگ واقعيت را دارند ديگر غَلّ و غَش و ريا و رنگ‌هاي جذاب و كذايي وجود ندارد.

وجود حقيقت خود و ماهيت واقعي را ظاهر و استعدادهاي درون شكوفا مي‌گردد. آن جا نام جبهه را به خود گرفته آن جا شاه راه اصلي حقيقت است. آن جا مسير صراط مستقيم معبد خاك مقدس مبدأ ايثار و جانبازي مقصد الي الله است از حزب الله به الي الله در پرواز، از تربت پاك به ملكوت اعلا در حال صعود و از جايگاه عاشقان به سوي معشوق در حركت، ديگر در اين جا جز خدا وجودي نيست نقش تحرك را داشته باشد. تمام شكرهايم رسيدن به اين معبد است و به مكان مقدس زبانم قاصر.

خودم بنده گنهكار و جز گناه چيزي در دست ندارم اما اميد به رحمت خدا دارم. با اين كه دلم آلوده به افكار ماديت ولي دلبسته رحمت خدا و اميد به رحمانيت خدا دارم. خدا مي‌دانم گناهم زياد مي‌دانم نسبت به خدايم بنده‌اي الهي نبودم. مي‌دانم به بندگانت ديگرت جسارت كردم. ناراحت نمودم. مي‌دانم برايت عصيان كردم.

مي‌دانم به هم نوعان خود از زبان و دست اذيت كردم. مي‌دانم خيلي از واجبات را فراموش كردم ولي باز اميد به رحمت تو دارم و منتظر بارش باران عطوفت توام. خدا اگر گذشته‌ام تاريك است به نام تو و به ياد امام منتظرم و با فرمان امام امت به سوي جبهه رو نهادم تا پيمان بندم ديگر طغيان نكنم. من قدرت تحمل عذاب تو را ندارم.

هر كه بودم بنده تو بودم و هر كه بودم سجده به خاك نهاد و راكع بودم به رضاي تو، هر چه بودم هميشه از عذاب تو ترسناك و گريان بودم. خدا باز تقاضاي بخشش دارم. خدا من مي‌دانم اگر گاه گاهي از واجبات چشم پوشيدم و فراموش كردم ولي سعي داشتم در كارهايم رضايت تو را جلب كنم و جز رضاي تو دست به عملي نزنم از آن روزي كه خود را شناختم و تو را معبود خود دانستم قدم به صراط نهادم. رضا به قضايت بودم. خدا آمدم در جبهه به تو پيوندم. خدا كمك كن تا در پيشگاه صلحا، شهدا معصومين رو سياه نشوم. خدا توفيق ده تا معنويت جبهه در من اثر كند تا هدف برسم.

اما اي برادران و خواهراني كه سال‌هاي سال در ميان شما بودم و توسط شماها چراغ هدايت را به دست گرفتم راه را يافتم و ظلمت و تاريكي را به روشنايي مبدل كردم در سايه دعا و نيازهاي شما بود اگر در اين مدت كه با شما همكاري مي‌كردم از من جسارت يا بي‌ادبي يا ناراحتي مشاهده كرده‌ايد اميدوارم بخشيده باشيد چون من جز رضايت خدا حركتي نداشتم. اين انسان هايي كه براي رسيدن به مقصد اصلي كه راه خداست همگام بوديم.

در آن زمان هايي كه با هم در يك سنگر در جهت شناخت هماهنگ بوديم از دعا فراموش نكنيد. هميشه به ياد همه شهيدان براي پيروزي همه عزيزان دست دعا به سوي پروردگار مهربان بلند كنيد. از خداوند بخواهيد تا لطف خود را شامل همه بندگان صالح و صادق عاجز و درمانده نمايد. برادران و خواهران كه سال‌ها در سنگر ارشاد و هدايت همراه من بوديد بدانيد جز راه حق راهي نداشته‌ام و جز تداوم انقلاب و خط ولايت فقيه و استحكام قله امامت و حفظ خط رهبري اصيل اسلامي و لبيك به فرماندهي امام خميني حركتي نداشتيم.

اميدوارم همه برادران و خواهران اين خط را ادامه دهند و در برابر تزوير و ريا و خودخواهي، ايثار و تواضع و خداخواهي را جايگزين سازيد. بدانيد تنها راه نجات انسان ها و تنها نجات بشر يك خط رهبر انقلاب كه همان خط اسلام و قرآن و خداست و اميد داريم در برابر كساني كه تهمت و بهتان را ضربه و سلاح خود كرده و بر پيكره ي مخلصين مي‌نوازند صبر و استقامت را پيشه خود كنيد و در انجام وظايف شرعي كوشا باشيد به خصوص در جبهه‌ها حضور و براي نابودي دشمن و كمك به رزمندگان سرازير معابد عشق الله شويد.

بدانيد تنها مكان آزادي از قيد و بندهاي دنيوي و رهايي از مكر و حيله شيطان و نجات از شر الناس و خناس و وسواس شياطين جبهه هست.پس بياييد و حضور خدا را خود مشاهده كنيد. اما اي برادر و خواهر و مادر بدانيد من از اول عاشق چنين مكان ها بودم مخصوصاً به جاهاي خلوت جهت راز و نياز.

شما از نبود من احساس تنهايي نكنيد زيرا رفتن من موت نيست بلكه حيات ابدي است پس نگراني ندارد نابودي من نيستي نيست بلكه هميشه ابقاي من است. بكوشيد راه شهيدان را تداوم دهيد. مخصوصاً شما برادر كه لباس مقدس شهادت و پاسدار از حريم قرآن را به تن كرده‌ايد مسئوليت سنگيني داري بايد بيشتر احساس درد كني و مادر تو كه در حيات و زندگي خود بر ما عشق مي‌ورزي و در رشد و نمو ما متحمل زحمات شُديد بايد صابر باشيد و صبر را براي خود الگو و زينب وار در تداوم انقلاب خونين عاشوراي ايران پرچم خونين پيروزي بر دوش گير و پيش برو تا به زيارت قبر حسين نايل شوي.

تو اي خواهرم بيش از همه مسئوليت‌داري در جهت تربيت، بايد بكوشي فرزنداني چون رزمندگان شجاع براي حفظ قرآن و پاسداري از حريم خون اين شهدا و انقلاب و قرآن قدم در ميدان هاي نبرد گزاريد و در درياي خون شنا كنند و به ساحل پيروزي و آزادي رسند. شما اي برادر كه عاشق جبهه‌هاي حق هستي و براي نابودي ظلم و ستم قلب تو در تپش هست بدان! بهترين راه را انتخاب و اميدوارم چون رزمندگان در نابودي كفر قدم بر حربگاه نهاده و در محراب بستيزي تا دشمن را نابود كني. هم در جبهه و هم در پشت جبهه براي رشد خود و نابودي هر گونه موانع بكوشي و چون انسان هاي صالح براي خدمت به جامعه اسلامي و ملت شهيد پرور در ايران به پا خيزي تا نامي جاويدان در تاريخ زندگيت به ثبت رساني.

تو اي همسرم آن طوري كه بايد برايت خدمت مي كردم نكردم آن طوري كه بايد براي تو همسر خوبي باشم نبودم تو نيز چون همسران شهيدان كه افتخار همه شهداست در خلوت ننشيني و كنج خانه را برايت انتخاب نكن ،شجاع باش و در تربيت فرزندانت بكوش تا روزي كه خون شهيد مي جوشد از پا ننشينند. اميدوارم وظيفه سنگيني كه بعد از من بر تو متحمل باشد صبر كني و به جاي فكر و خيال و ناراحتي ............... ...............براي فرزندانت مادر خوبي باشي.

و از همه به خصوص مادر ، خواهر، برادران ، همسر خواستارم مرا حلال كنند و در سوگم گريه نكنند و در عروسي برادرم شادي كنند و از عوض من در موقع عروسي از صورت برادر بوسه زنند. مادرم و اگر از من بدي ديدنند مي بخشيد و مقدار پولي كه دارم در اختيار مادرم هست مقداري در خرج عروسي برادر و ما بقي جهت رفاه زندگي خود و همسر و بچه هايم خرج كنند سعي كنند در صورت نبود من خديجه و مادرم اذيت نكشند .

اما اي ملت شهيد پرور شماها كه چشم انتظار زيارت كربلا هستيد انشاءا... به عوض شما زيارت مي‌كنم. اميدوارم سلام همگان را به روح پاك حسين بن علي و فرزندان شهيدان برسانم. از همه برادران و خواهراني كه مدت‌ها در سنگر اسلام هم قدم بوديم موقع آمدن نتوانستم خداحافظي كنم حلالم كنند در آخر سلام گرم و پاك نثار رهبر عزيزمان باد كه به نداي او لبيك گفتم.

به عنوان سرباز ولي عصر و به نام آزادي قدس خونين و اين افتخار را كسب ‌‌[كردم] كه اگر در گذشته فقط در جلسات از مهدي كمك مي‌خواستيم خود را براي امام سرباز مي‌ناميديم عملاً لباس به تن كردم جهت خدمت به امام امت جاي شكر به خداوند و از ائمه اطهار و انبيا صلوات و سلام دارم كه در سايه دعاهاي آن ها اين افتخار نصيب ما رزمندگان شد كه مارك لشگر صاحب زمان را به سينه نصب كرديم. اميدوارم خداوند بپذيرد و امام زمان قبولمان كنند و ولي امر امام امت دعا نمايند.

از همه برادران انجمن‌هاي اسلامي هيدج، خرمدره و همان مناطق حلالي مي‌طلبم و از براي جهاد مراغه كه عامل اصلي حركت من همان جهاد بود. جهادي كه خانه اصلي من و اميد و معبد من بود. جهادي كه مرا با جبهه آشنا و عاشق كربلا نمود از همه برادران جهاد تقاضامندم كه مرا حلال كنند. اگر بي‌اجازه آن ها عازم جبهه شدم ولي اميدوارم ببخشيد چون خداوند بخشود شماها نيز ببخشيد و دعاي كميل و نماز شب و نماز جمعه را فراموش نكنيد و سعي كنيد در عمل فرايض را به جامعه بنماييد و عملاً به مردم بگوييد جهادگر هميشه پيروز است اگر در خون غلطد. جهادي كه جبهه‌اش در دهات و آزادي روستا از زنجيرهاي ظلم و ستم و بي‌آگاهي و ندانم كاري‌هاست. اي برادران جهادگر اگر از من بي‌تربيتي يا قصور يا كوتاهي ديديد ببخشيد همه از راه ارادت بود و محبت. اميدوارم در جهت تداوم هدف شهيدان كوشا باشيد و شما جهادگران كه چشم و چراغ روستاييان هستيد و مردم محروم چشم به حركت شما دوخته‌اند و در انتظار ورود شما هستند همه مستضعفين را از انتظار نجات دهيد. دست نجات به سويشان دراز و به سوي ساحل آزادي و سعادت سوق دهيد.

جبهه شما همان دهات و دامنه كوه‌ها است اميدوارم هميشه پيروز و موفق باشيد. از همه برادران و خواهران جهادي درخواست دارم اگر گناهي از من سرزده ببخشيد و اميدوارم از روحانيت دست نكشيد آن ها عامل محرك و موتور انقلاب و حركت دهنده چرخ‌هاي انقلاب و حيات بخشنده انسان ها و آزادكننده بردگان در زنجير كشيده استعمار ، دست از آن ها نكشيد كه پيروزي نهايي نزديك است.

اما اي مسئولين شهر اميدوارم شما هم سري به جبهه‌ها زنيد و چند مدتي از اتاق‌ها خارج و از ميزها دور ، تا بنگريد معبد عاشقان خدا را و اختلاف كنار رود و صفا و صميميت در ميان رودخانه‌هاي شهر به حركت بيايند و مردم از آب زلال وحدت بنوشند تا قلب‌ها آرامش يابند و ملت در سعادت و شيطان نفاق و اختلاف براي هميشه در زباله دان نابود شود. مي‌دانيد كوچك ترين اختلاف سبب تضعيف روحيه كساني است كه روح فعاليت و خدمت را دارد براي شكوفايي استعدادهاي مردم بكوشيد و آن كنج نشينان را به صحنه آوريد و درس خدمت را بياموزيد.

اي روحانيت عزيز اين جوان ها چشم به شما دوخته‌اند حركات و سكنات شما را براي خود الگو مي‌كنند همان طوري كه شما امام را براي خود اسوه كرده‌ايد كاري نكنيد خداي نكرده عامل اشتباه يا بدبيني همان جوان ها شويد كه شما را مرشد خود كرده‌اند و ارشاد فرزندان به عهده شماست كوشا باشيد و جوانان نيز پشت به روحانيت نكنند چون اگر روحانيت در صحنه نباشد گمراهي و ضلالت و ذلت حاكم بر جامعه خواهد بود.

در خاتمه از همه اقشار مردم درخواست دارم كه امام را تنها نگذارند و گوش به فرمان امام امت و روحانيت باشيد. نماز جمعه را خالي نكنيد و مساجد را خالي نگذاريد. در آن جام وظايف محوله كوشا باشيد و باور كنيد اگر روحانيت نبود انقلاب يا خط شرق و يا خط غرب را بر خود قبول مي‌كرد و ديگر از مسير اصلي منحرف نشويد (نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي).

جواناني كه راه از چاه تشخيص داده و راه روحانيت و امام را پذيرفتند به سعادت ابدي رسيدند. خوشا به حال اين چنين جوانان كه بر هوا و هوس پشت پا زده و موفق شده‌اند و اما اي خواهران اولين حركت و قيام شما حفظ حجاب و شئونات اسلامي و تشكيل كانون گرم زندگي و اشاعه تربيت‌هاي الهي و اسلامي و حمايت از شوهران و هدايت آن ها به سوي قيام الله است. با استفاده از رهنمودهاي حضرت زهرا(س) و با مطالعه زندگي زينب(س) به ياري خدا براي خود طرح و برنامه اسلامي تربيت دهيد خداي ناكرده از جاده عفاف واقعي و حجاب دروني و بيروني منحرف نشويد.

مخصوصاً حسد و كينه را از دل بيرون كنيد و نسبت به خواهران دل سوز باشيد و در نبرد با باطل مشوّق فرزندان خود باشيد و با خانواده شهدا با ملايمت رفتار و احترام خاص قايل شويد.

و از خداوند بخواهيد كه هر چه زودتر پيروزي را نصيب ملت و رزمندگان بفرمايد و از گناهان ما درگذرد و ببخشد و در بهشت برين جايگزين فرمايد.

التماس دعا دارم از همه برادران و خواهران به اميد پيروزي لشگريان جبهه توحيد بر كفر جهاني و زيارت كربلا. خون ما بايد ريخته شود تا سيلي گردد تا صداميان را از بن كنده شود. خون ما بايد ريخته شود تا سيلي گردد تا كشتي انقلاب به حركت درآيد. كاخ ستمگران ويران شود و آزادي در جهان برقرار گردد و كشورهاي مسلمان از يوغ ستمگران بگسلد و بازوانشان آزاد گردد.

سرباز ولی عصر اقدس ، حسين متذکر ، 12/62

(ازاين شهيد بزرگوار سه دختر به يادگار مانده است كه سطح عالي دانشگاه را طي نموده اند.) (خانه دانش آموزي شهيد حسين متذكر مراغه به نام ايشان مزين شده است.)

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده